توبه ی ما... غفران الهی...

ضحی صحبت رو با خوندن آیه ها شروع کرد:

آیه 151 تا 153 اعراف:

"موسی گفت: بارالها! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خود درآور و تو از همه مهربانان مهربان تری.

همانا کسانی که گوساله را پرستیدند به زودی خشمی از پروردگارشان و ذلتی در زندگی دنیا به آنان خواهد رسید، و دروغسازان را این گونه سزا می دهیم.

و کسانی که کارهای بد کردند و پس از آن توبه آوردند و مومن شدند، قطعاً پروردگار تو از پی آن آمرزنده و مهربان است."

معلم در جواب کسانی که موسی رو شخصیتی عصبانی معرفی می کنند گفت: اگر به برخوردهای این پیامبر خدا در موقعیتهای مختلف دقت کنیم متوجه می شویم که این طور نیست مثلاً در بحث هایی که با فرعون داشت و او رو دعوت می کرد با وجود تحقیرهایی که از طرف فرعون می شد، هرگز از کوره در نرفت و همیشه محترمانه صحبت می کرد و حتی به فرعون با احترام رفتار می کرد! اما در این صحنه موسی با شرک مواجه می شه و شرک در جامعه چیزی نیست که بشه راحت از کنارش گذشت. موحد واقعی هرگز شرک رو تحمل نمی کنه و مشرک شدن افراد او رو بی تاب می کنه! پس نمی توان گفت این نشونه ی خوی عصبانی این پیامبر بزرگه. معنای بیان قرآن که: "این خداست که می گریاند و می خنداند" به همین معناست که یک انسان خدایی با معیارهای الهی و برای دین خدا گریان یا شاد می شه نه برای سود و زیان شخصی خودش. حضرت موسی دقیقاً همین معنا رو به عمل درمیاره.

ضحی گفت: "غفران" به معنی تعمیر و اصلاح کردنه، باتوجه به آیه ی 151 که: "موسی گفت: بارالها! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خود درآور و تو از همه مهربانان مهربان تری"، حضرت موسی در این لحظه فقط متوسل به خدا میشه تا این چنین جامعه ای اصلاح بشه و اشتباهات اتفاق افتاده، تصحیح شوند گویا ریشه ی شرک در جامعه انقدر عمیق شده که حتی پیامبر بزرگی چون موسی به راحتی از اصلاحش بر نمی آید.

از طرفی معلم برای تبیین چگونگی تٲثیرگذاری در جامعه گفت: کسانی در حرکت جامعه تٲثیرگذارند که سابقه ای از کار فرهنگی در جامعه دارند مشابه شعر مولانا: ماهی از سر گنده گردد نی ز دۥم     فتنه از عمّامه خیزد نی ز خم. به همین دلیل موسی اصلاح شدن و غفران رو برای خودش و برادرش از خدا طلب می کنه تا جامعه توسط این رهبرهای تٲثیرگذار به اشتباه کشیده نشه، نه اینکه دعا کردن برای خودش و برادرش از سر خودخواهی اونها باشه!

در آیه ی بعدی می فرماید: "همانا کسانی که گوساله را پرستیدند به زودی خشمی از پروردگارشان و ذلتی در زندگی دنیا به آنان خواهد رسید، و دروغسازان را این گونه سزا می دهیم" معلم توضیح داد: هرگاه انسان یا جامعه ای دنبال هر مدلی غیر از مدل الهی راه بیفته مثل مکتب های متفاوت و "ایسم"ها، همانند گوساله پرستی بنی اسرائیله که نتیجه اش اینه که خدا هم ما رو با انتخابمون تنها میذاره و این معنای خشم و غضب خداست که به ذلت و خواری ما منتهی میشه. معلم گفت: ما مدل های الهی مون رو رها کرده ایم بنابراین به پستی دچار شدیم مثلاً حضرت معصومه رو که حرمش در کنار ماست، ناچیز گرفتیم و نشناختیمش و به دنبال حقوق زن با الگوهای غربی رفته ایم به همین دلیل به چیزی جز خواری و خفّت دچار نخواهیم شد.

توبه به معنی انتخاب دوباره ی خدا و کنار گذاشتن گوساله هایی است که در ذهن و زندگی ما جای خدا رو گرفته اند. وقتی شرک رو از بین ببریم، بقیه ی مسائل هم حل میشه و این معنای غفران خداست که بعد از اصلاح شرک، همه چیز رو می بخشه. در زندگی ما خدا جایی نداره و بزرگترین مشکل ما هم همین شرک است و فقط گاهی نیم نگاهی به خدا داریم! تا وقتی خدا رو در جای حقیقی خودش در زندگیمون قرار ندهیم و فقط در حاشیه بذاریمش، اشکالات زندگیمون اصلاح نمیشه.

رسیدیم به آیه ی 154 اعراف:

" و چون خشم موسی فرونشست، الواح را برداشت و در نوشته های آن برای خداترسان هدایت و رحمتی بود."

پس حضرت موسی بعد از فیصله دادن اختلافات جامعه، نسخه ها و نوشته هایی که موجب هدایت و بخشش قومش بود به اونها ارائه کرد و به اونها آموزش داد. بنابراین تا زمانی که در جامعه دعوا و اختلاف باشه، فرصتی برای آموزش و رشد انسانها وجود نخواهد داشت و این آرامش جهت ارائه ی مفاهیم برتر به انسانها ضروریست! جامعه ای که مشغول اختلافات و دعواهاست، قابلیت دریافت شایسته از سخنان خدا رو نداره.

جالب بود که در حین بحث، ناگهان و کاملاً غیرمنتظره خانم اکرمی از راه رسید و به جمع ما پیوست! ایشون هم وارد بحث شدند و از صحبتاشون خیلی استفاده کردیم. ایشون گفتند میقات به معنای کلّی "وقت ملاقات" و دوره ی غیبت حضرت موسی بهترین الگو از دوران غیبت حجت عصرحاضر است و ما باید این مفاهیم رو در زمان فعلی پیاده کنیم و به کار بگیریم.

در غیبت موسی...

این بار هم ضحی شروع کرد:

آیه 150 اعراف:

" و چون موسی خشمناک و اندوهگین به نزد قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشینانی برای من بودید! آیا درباره ی امر پروردگار خویش عجله کردید؟ و الواح را بینداخت و سر برادرش را گرفته به سوی خود می کشید. گفت: ای پسر مادرم! این قوم مرا تضعیف کردند و نزدیک بود مرا بکشند. پس مرا دشمن شاد مکن و مرا در شمار ستمکاران میاور."

و ضحی آیه 86 طه رو هم که همین موضوع رو از زاویه دیگری مطرح می کنه، خواند و اشاره کرد که حضرت موسی در برخورد اول در این فتنه انگیزی، هارون جانشین خودش رو بازخواست می کنه و معلم هم این موضوع رو تاییدی بر این موضوع دانست که هر مقامی در حکومت دینی، تنها به معنی مسئولیت و وظیفه بیشتر است و نه برتری و سلطه. معلم گفت: غلبه در فرهنگ الهی، فقط در غلبه بر افکار است نه نوع دیگری از سلطه گری، به همین دلیل در این صحنه هم پیامبر و جانشین او به ریشه یابی و تحلیل شرایط می پردازند تا ذهن ها روشن بشه و ریشه انحراف به همه معرفی بشه! معلم تاکید کرد که این بحث هارون و موسی در صحن علنی مردم است نه پشت درهای بسته، در حدی که هارون میگه من رو دشمن شاد نکن! پس جامعه ی الهی جامعه ای پاک، بدون سانسور و شفاف است.

معلم در مورد اینکه چرا هارون در نبود حضرت موسی نتوانست قوم رو در هدایت حفظ کنه گفت: دیدگاه مردم و برخوردشون با این دو متفاوت بوده و از جانشین پیامبر تبعیت لازم رو نکردند. همانند زمان امام علی که علت اختلافات زمان خلافتشون رو این گونه بیان کردند که: شما مردم با همه فرامین و دستورات من مخالفت کردید و از من پیروی نکردید در حالیکه من می توانستم این امت رو به رستگاری برسونم. معلم گفت که حدیث پیامبر خطاب به امام علی که: "جایگاه تو نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسی" به همین معناست که ماجرای بعد از غیبت موسی، پس از غیبت پیامبر ما هم تکرار خواهد شد!

معلم دوباره اشاره کرد که مهم ترین نکته در برخورد حضرت موسی با هارون اینه که پاسخگوی انحراف و مشرک شدن جامعه کیست؟ همیشه رهبر فکری و فرهنگی جامعه بالاترین مسئولیت رو داره همون طور که حضرت موسی یقه ی هارون رو می گیره و اونو مواخذه می کنه و در درجه اول سراغ سامری نمی ره!

معلم اشاره کرد در آیه ای که هارون به مردم میگه از من تبعیت کنید، قبلش میگه خدای شما خدای رحمان است و در واقع اینگونه مطرح میکنه که از سوی خدا ماموریت داره و اطاعت از خودش رو فقط در جهت اطاعت از او معرفی می کنه! و به مردم اطمینان میده که معلم این مدرسه خدای رحمان است و او حرفی از خودش نمی زنه!

عمل بنی اسرائیل که غیبت حضرت موسی رو بهانه کردند و گفتند که ما تا وقتی موسی نیاید همین کار رو ادامه میدیم هرگاه موسی اومد، از او پیروی خواهیم کرد! این دقیقاً مشابه عمل ماست که همه چیز رو حواله میدیم به زمانیکه امام زمان ظهور کنه و می گیم که فعلاً کار خودمونو می کنیم ولی وقتی امام زمان اومد حتماً از او اطاعت خواهیم کرد! و این اتفاق هم نخواهد افتاد... چون ما فراموش کرده ایم که همیشه در محضر امام هستیم و اگر مشغله ها و سر و صداهای اضافی از زندگیمون حذف بشه، نشانه ها و فرستاده های خدا رو در اطرافمون پیدا می کنیم. ما با پر کردن زندگیمون از حرام و لغو، راه رو به روی امام و نماینده های الهی بسته ایم و جایی برای خدا و نشونه های او باقی نگذاشته ایم. ما هم در حال پرستش گوساله ها هستیم و به این خیال نشستیم که باید همین طور بمونیم تا موسی خودش بیاد و درستش کنه، اصلاح امور کار ما نیست!

در ادامه، بحث به جایی رسید که معلم گفت: فقط در 2 جای قرآن "اقتلوا" آمده یعنی فرمان به جنگ فقط در موارد محدود و از سر ناچاری است در حالیکه چهره ای که از قرآن ارائه میشه معمولاً خیلی خشن و متفاوت از واقعیت اونه.

در نهایت چیزی که از این بحث موسی و هارون مشخص شد این بود که هیچ مسئله شخصی و خصوصی در این برخورد وجود نداشته بلکه چنان طوفانی در وجود حضرت موسی از دیدن شرک و انحراف قومش به وجود اومد که موجب برخورد او با قومش و در رٲس همه، بازخواست او از جانشینش هارون شد. با اینکه هارون برادر و مورد اعتماد او بود ولی به عنوان کسی که مسئولیت رهبری جامعه به عهده اش بود، باید پاسخگوی این مشکل و انحراف می بود.

معنای پیروزی...

 

در ابتدای این جلسه معلم پس از تاکید بر اینکه قوانین الهی رو در تمام تصمیم گیری ها و موضع گیری ها مدّ نظر قرار دهیم و باور داشته باشیم که در این عالم، غیر از سنت خدا چیزی غلبه ندارد.  سوره نصر رو تلاوت کردند: "اذا جا۽ نصر الله والفتح    و رٲیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا" وقتب که صحبت از پیر.پوزی و غلبه در این عالم هست، خدا نشانه ی پیروزی الهی را این می داند که در حرکت صورت گرفته به جمعیت دینداران عالم افزوده شود. هر زمان که احساس پیروزی و فتح باب کردیم، باید ببینیم آیا نتیجه ی آن دعوتی به سوی خدا بود؟ اگر این طور بود، این پیروزی یک گشایش از جانب خدا بوده است! حداقل باید مواظب باشیم کسی رو از راه خدا منصرف نکنیم و باعث نشیم کسی بگه اگه راه تو راه خداست اصلاً خدا رو هم نمی خوام، دیگه نمازم رو هم نمی خونم! در هر حرکت فردی یا اجتماعی همیشه برای اینکه طرف برنده رو پیدا کنیم باید ببینیم کدوم طرف بیشتر برای خدا و دین خدا یار جمع کرده! جالبه که نتیجه ی چنین غلبه ای در آیه بعدی بیان شده: "فسبح بحمد ربک واستغفره..." یعنی نتیجه این پیروزی، نه تنها غرور و گردنکشی و احساس غلبه نیست بلکه کرنش و تسبیح خدا و استغفار است! همه ی اینها علامتهایی است برای ارزیابی، هرگاه حس کردم عجب حالشو گرفتم یا کیفی کردم به معنای اینست که از جانب خدا نبوده! اگر حتی عملی با ظاهر خوب و مثبت نتیجه ای جز تسبیح و استغفار داشته باشه، خدایی نیست و ایراد داره. این نتایج در چهره و رفتار انسان منعکس میشه!

  معلم در جواب این سوال که آیا اخلاق در حکومت می گنجد یا فقط شٲن پیامبریست، به ماجرای انتهای عمر پیامبر اشاره کرد که به مردم می گوید اگر کسی حقی به گردنم دارد، بگوید و یکی از افراد میگه یک بار شما حواستون نبود و شمشیرتون با بدن من برخورد کرد و من باید قصاص کنم، پیامبر قبول می کنند و اون فرد به پیامبر نزدیک میشه اما به جای قصاص بدن ایشون رو می بوسه و میگه من همیشه آرزوی بوسیدن شما رو داشتم! معلم گفت: علت اینکه این فرد و دیگران آرزوی بوسیدن پیامبر رو داشتند این بوده که به افراد اجازه نمی داده دست و بدن او رو ببوسند و قصد نداشته مردم رو این طور تربیت کنه!! او برخلاف دیگر رﺅسای حکومتی، خودش رو در برابر مردم در معرض محاکمه میذاره و به ما می آموزه که اشتباه خود رو بپذیریم!

در نهایت دوباره معلم جمع بندی کرد که اگر طوری زندگی کردیم که آدمها رو فوج فوج به سمت دین خدا بیاوریم، برنده ی این عالم خواهیم بود! کاری بکنیم که نصرت ها و پیروزی از جانب خدا به ما برسه.

ضحی ادامه ی آیات سوره اعراف رو پی گرفت:

آیات 149 تا 150 اعراف:

"و چون پشیمان شدند و دیدند که واقعاً گمراه شده اند گفتند: اگر خدایمان رحم نیاورد و ما را نیامرزد قطعاً از زیانکاران خواهیم شد.

و چون موسی خشمناک و اندوهگین به نزد قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشینانی برای من بودید! آیا درباره ی امر پروردگار خویش عجله کردید؟ و الواح را بینداخت و سر برادرش را گرفته به سوی خود می کشید. گفت: ای پسر مادرم! این قوم مرا تضعیف کردند و نزدیک بود مرا بکشند. پس مرا دشمن شاد مکن و مرا در شمار ستمکاران میاور."

ضحی توضیح داد که این آیات اشاره می کنه وقتی قوم موسی پشیمان شدند و فهمیدند که مرتکب اشتباه شده اند و راه رو گم کرده اند، به دنبال غفران الهی گشتند که غفران به معنای اصلاح کردن و نوعی پوشاندن بدی ها توسط خوبیهاست! 

در سوره "طه" قرآن بیان کرده که اینها پس از توبه، نفسهایشان را کشتند! یعنی اون اشکالی که در وجودشون بود و موجب این خطا شده بوده، اصلاح کردند و از بین بردند. معلم گفت در حرکت است که گمراهی و ضلالت اتفاق می افته وگرنه کسی که نشسته و حرکت نمی کنه، گم نمیشه! پس در حرکت، چیزی که مهمه آیات و نشانه های خداست به این معنی که خدا نشونه گذاشته که با توجه به اونها راه رو پیدا کنیم و گم نشیم! همون طور که در پایان، بنی اسرائیل بیان کردند تنها در صورتی که خدا رحم کنه و اشکالات رو بپوشونه، راه رو به درستی پیدا خواهیم کرد! با تکیه به خود و توانایی های خودمون در صورتی که رحم خدا بر ما نباشه، نخواهیم توانست راه رو بپیماییم.

معلم در توضیح اینکه چرا بنی اسرائیل پس از اینکه خدا رو شناختند، باز هم به گوساله پرستی گرایش پیدا کردند گفت: این اولویت بندی آدمهاست که برای همه ما هرلحظه اتفاق می افته! همه ما به چیزی و کسی که دوست داریم فکر می کنیم و برای او عمل می کنیم! اگر در انتخاب هامون می گیم: "حالا خدا که همیشه هست و جایی نمی ره بذار فعلاً هوای فلانی رو داشته باشم که کارم گیر اونه" این نشون میده ما هم گوساله پرست هستیم یعنی خدا گوشه ی ذهن ماست ولی برای ما در اولویت قرار نداره و به او عشق و محبتی نداریم که باعث بشه کارها و تصمیم گیری هامونو با میل و خواسته ی او تطبیق بدهیم!!  

معلم در تشریح ماجرای گوساله پرستی و نقش سامری گفت: به عنوان یک واقعیت در جوامع بشری از ابتدای خلقت، در همه جوامع عده ای خواص وجود داشته اند که عوام در مقابل اونها کم می آوردن و احساس حقارت داشته اند. اصلاً همیشه انسانها چیزی رو که نمی فهمن، درست و متعالی تصور می کنن و در مقابل اون تعظیم می کنن! آنچه دلیل از جانب خداست، باید روشن باشه و به باور بشینه و تناقضی در اون نباشه سپس به دنبالش تکالیف و وظایف به عهده آدمها قرار می گیره. کاری که خواص غیر الهی در جوامع بشری می کنند اینه که اولاً تکالیف رو از دوش آدمها برمیدارند و دوم اینکه هرگز با آدمها از مسیر بیّنه برخورد نمی کنند بلکه از راه تحقیر و استضعاف پیش میرن و کار شون عمدتاً مجهوله نه معلوم! این افراد میخوان که دیگران جلوشون کم بیارن، روشنگری و انتقاد رو نمی پسندند چون رشد رو دوست ندارند چون فاصله عوام با او به نفعشه و می خواد حفظش کنه بر عکس فرستادگان خداوند که می خوان آدمها رو رشد بدهند و بزرگ شوند، بتونن دلیل بیارن و رد کنند. این دو جناح در صحنه هایی که قرآن توصیف می کنه همیشه دیده میشن مثلاً در داستان حضرت ابراهیم مقابل دلایل و بحث و مناظره ی حضرت ابراهیم، ناگهان غوغا و مغلطه و نزاع به پا می کنن و با شلوغ بازی کار رو به جنگ و دعوا می کشن و میگن باید ابراهیم رو به آتش بندازیم و ... این دسته معمولاً از ابزار زور و هیاهو در مقابل بیّنات و روشنگری ها استفاده می کنن!

گوساله پرستی...؟!

آیه 148 سوره اعراف:

"و قوم موسى پس از رفتن وى از زیورهاى خویش گوساله‏اى، پیکرى که صداى گوساله داشت بساختند، مگر نمى‏دیدند که پیکر با آنها سخن نمى‏گوید؟ و به راهى هدایتشان نمى‏کند؟ آن را خدا گرفتند در حالیکه ستمکار بودند."

ضحی صحبت رو با توضیح در مورد سامری شروع کرد و گفت که این فرد در مدت میقات حضرت موسی گوساله ای از طلا ساخت که صدایی هم تولید میکرد و بنی اسرائیل به پرستیدن آن مشغول شدند.

ضحی برای روشن شدن ماجرای گوساله پرستی بنی اسرائیل، به آیات 83 به بعد سوره ی طه اشاره کرد که در آن خداوند به حضرت موسی می فرماید چرا به سوی من تعجیل کردی و قومت را تنها گذاشتی؟ و موسی پاسخ میدهد: هدفم رسیدن به رضایت تو بوده است. و به خدا عرضه می دارد قوم من بر اساس آثار کارهای من می توانند راه را پیدا کنند.

معلم توضیح داد: هر امامی در هدایت قومش حق برنامه ریزی و طراحی خط مشی مناسب را داراست اما تا جاییکه حرکتی خارج از رضایت خدا انجام ندهد. بر همین اساس حضرت موسی هم با تصور آنکه آثار حرکتش برای هدایت قوم کافیست و آنها با این مقدار راهنمایی مسیر صحیح را پیدا خواهند کرد، جلوتر به سوی خدا می شتابد تا رضای او را به دست آورد. اما گویی خداوند با این آیه که لحنی ملامت آمیز دارد، این معنا را می رساند که در حرکت اجتماعی نباید اینگونه فکر کرد و همیشه ارتباطی تنگاتنگ بین افراد و رهبر آنها لازم است و پایش مداوم در این حرکت ضروریست وگرنه آن جامعه در بلاها و مصیبت ها و امتحانات سربلند نخواهند شد.

هر رهبری وظایفی در حضور و نیز وظایف خاصی در غیاب خود دارد که با رعایت آنها جلوی انحراف جامعه را می گیرد. بر اساس این آیات شرط لازم برای اینکه رهبری بتواند جامعه اش را ترک کند، تکمیل بودن دین خدا و تعیین جانشین مناسبش برای ادامه حرکت جامعه خواهد بود وگرنه تعجیل در ترک قوم از سوی خدا نکوهیده است. خداوند به حضرت موسی گوشزد می کند که اگر از قومت فاصله بگیری، ممکنه ابتدا پیروی تو را در پیش بگیرند ولی در حرکتی که به دنبال تو دارند، فتنه هایی به پا می شود و عده ای از آنها ازتو جدا خواهند شد. پس آنچه در جامعه شناسی و تربیت مهمه، اینه که پایش مداوم لازمه.

معلم برای اینکه چگونگی جداشدن رهبر از جامعه اش روشن بشه مثال زد: پیامبر اسلام از چندین ماه قبل از وفاتشون در مورد مسئله جانشینی و تکلیف امت پس از خود، روشنگری و هدایت می کنه، مشابه پزشکی که دارو رو ناگهان قطع نمی کنه بلکه کم کم مقدارش رو کاهش میده تا نهایتاً بعد از مدتی به طور کامل قطع بشه!

یکی از نکاتی که در این آیات توجه ما رو جلب کرد این بود که داستان حضرت موسی و بنی اسرائیل در قرآن به صورت پیوسته و شبیه به رمان های رایج عنوان نشده بلکه تکه تکه بیان شده و گویا فقط قسمتهای آموزنده و به درد بخور اون برای ما جداسازی شده و قطعه های غیر ضروری اون حذف شده که از این لحاظ با کتابهای دیگه کاملاً متفاوته.

ضحی اشاره کرد به آیه 85 سوره طه: "فرمود: ما از پى تو قومت را امتحان کردیم و سامرى گمراهشان کرد."

کلمه ی "فَتَنَّا" که در این آیه به معنی آزمون اومده در اصطلاح به حرارت دادن طلا توسط زرگر برای ارتقای خلوص و عیار اون گفته میشه (یعنی آزمایش های الهی در این دنیا هم برای افزایش خلوص ماست!). و کلمه ی "أَضَلَّهُم" به معنای گمراهشان کرد، اومده که اشاره داره به اینکه سامری نقطه ی ضعف این افراد رو شناسایی کرد سپس اونها رو به راهی که می خواست برد!

معلم گفت: در این آیات توصیه خدا به حضرت موسی در همراهی کردن قومش و دور نشدن از اونها نشون میده در تربیت الهی، مربّی همیشه به دنبال از بین بردن فاصله هاست (مثلاً خدا می فرماید من از رگ گردن به شما نزدیکترم یا پیامبر می فرماید من بشری مانند خود شما هستم) امّا در تربیت های غیر الهی همیشه مربّی می خواد بزرگی خودشو اثبات کنه، این فاصله و برتری خودش رو حفظ کنه (و به اصطلاح فوت و فن نهایی رو برای خودش نگه داره) تا همیشه رهبریت رو در دست خودش داشته باشه و کسی از او پیشی نگیره، مخاطیش همواره محتاج او باشه وبه این ترتیب احساس حقارتی به طرف مقابل القا کنه. پس تربیت پروردگار (ربّ) یا همون ربوبیّت این خصوصیت رو داره که تنها هدفش رشد افراد تحت تربیت است و حتی اگر لازم باشه، مطلبی رو برای فرشتگان هم توضیح میده و از این کار هیچ ابایی نداره!

ضحی در توضیحات اضافه تری پیرامون آیه 148 سوره اعراف گفت "زیورها" که در این آیه "حلّیّهم" آمده به معنای چیزهایی است که بسیار چشمگیره و افراد رو خیره می کنه و بین اون جامعه، پسندیده است! اینجا بود که معلم اضافه کرد: نتیجه می گیریم چیزهایی که تربیت جامعه رو به سمت خودشون منحرف می کنند اون چیزهایی هستند که در اون جامعه ارزشمند و پسندیده هستند، با چیزهای بی ارزش نمیشه جمعی رو منحرف کرد! پس آنچه در نظام ارزشی زمینی (غیر الهی) ارزشمند و حائز اهمیت است، زینت و زیبایی داره و در باور اون اجتماع مهم، زیبا و با ارزش جا افتاده (مثل پول، سواد، تحصیلات، ادعای دفاع از حقوق افراد یا آزادی ها یا روشنفکر بودن و ...) میتونه مایه ی دوری از خدا و انحراف افراد باشه وگرنه مطمئناً افراد با چیزهای بی ارزش و زشت و ناپسند به راهی کشیده نمی شوند! البته این آیه روی تجسد داشتن این گوساله هم تاکید می کنه که نشونه ی در دسترس بودن اونه، پس با مفاهیم ذهنی و خیالی (مثل حور و پری) نمیشه افراد رو به راهی ترقیب کرد بلکه باید این درک رو باید به آدمها ارائه کرد که خداوند همیشه با ما نقد حساب می کنه (همون چبزی که آقای دولابی می گفتند) و هرگز حساب و کتاب ما نسیه نیست فقط باید همه مون به این درک برسیم که این نتیجه رو نقداً دریافت و درک کنیم.

مورد دیگری که در این آیه تاکید شده اینه که این مجسمه گوساله، صدایی هم تولید می کرده که معلم گفت: این سمبلی از حیات ظاهری ولی غیر حقیقی این موجود بوده یعنی اونچه میخوان به خورد جامعه بدهند باید ظاهراً حیات داشته باشه و افراد باور کنند که زنده است و حتی برای اونها هم منشٲ حیات و زندگی (پیشرفت، ترقی و مطابق آرمان های اونها...) خواهد بود (در حالیکه چنین چیزی حقیقت نداره). این سر و صدا یه "های و هو" ی مفت است که از یک درون خالی در میاد (طبل تو خالی). معلم به عنوان مثالی از این "هارت و پورت" ها که در جامعه آدمها رو به انحراف می کشه، ماجرای پس از وفات پیامبر رو بیان کرد که با بهانه هایی مثل پایین بودن سن حضرت علی، آدمها رو جو گیر کردند و این موضوع که اصلاً معیاری الهی نیست رو بهانه ای قرار دادند تا جو مسموم بشه و مردم به اشتباه بیفتند.

نکته ی مهم و بسیار جالب دیگر این آیه، اینه که میگه: "مگر نمى‏دیدند که با آنها سخن نمى‏گوید؟ و به راهى هدایتشان نمى‏کند؟". اون کسی که با تو حرف نمی زنه و تو رو مخاطب قرار نمیده،چگونه می تونه مربی تو باشه؟ او فقط سر و صداهایی داره که نه تو مخاطب اونها هستی و نه راهی رو برایت روشن می کنه! چطور خدایی رو می پذیری که تو رو هدایت نکنه و راه رو به تو نشون نده؟! معلم گفت: مربی ما فقط کسی میتونه باشه که ارزش هایی برتر و فرای فهم و فکر ما بهمون ارائه کنه. این ویژگی باعث میشه خیلی از ارزش ها برای ما اعتبارشونو از دست بدهند و مسائلی که برای بسیاری افراد بزرگ و اساسی هستند برای ما پست و بی اهمیت بشن. مسئله دیگه اینه که رابطه با مربی باید یه رابطه ی دوطرفه باشه و در اون دیالوگ اتفاق بیفته نه مونولوگ!! که این رابطه دوطرفه در قرآن بارها مورد تاکید قرار گرفته (ادعونی استجب لکم: بخوانید مرا، اجابت می کنم شما را). چه کسی غیر از خدا قدرت هدایت داره؟ کی غیر از او راه رو بلده که بخواد اونو به من نشون بده؟ اگه خوب فکر کنیم، قبول می کنیم که اگر خودمونو به دست غیر از خدا بدهیم به گمراهی راضی شده ایم! از طرفی معلم گفت: تکلّم خدا، اثری است که بوجود میاد و اسباب هدایته! معنی تکلّم، همون تغییری است که در جهت رشد در این وجود ایجاد می شه و اونو به هدایت نزدیک می کنه.

معلم گفت: حتی نقش عقل تنها این است که به این نقطه برسد که برای هدایت کافی نیست و چیزی بیش از آنچه در دست بشر است، برای هدایت نیاز دارد. عقل نمی تواند جلوتر از این برود و نقش اون همین قدره که بفهمه به هدایت خدا محتاجه...!

در پایان، بحث به نقطه ای رسید که معلم باز اشاره کرد هر حرکتی در این دنیا اگر راهی از هدایت را بگشاید، مفید خواهد بود وگرنه اثری نداره و باید از اون توبه کرد مثل خیلی از مخترعین و مکتشفین در عالم که وقتی دیدن از نتیجه ی کارشون در جنگ ها و کشتن ها و ... استفاده شد توبه نامه نوشتند و از همه ی تلاش هاشون اظهار پشیمونی کردن! پس سعی کنیم کارهامونو برای خدا خالص کنیم تا یه چیزی ازش بمونه و بعدها نگیم: "... یَالَیْتَنىِ قَدَّمْتُ لحیاتى‏: اى کاش براى زندگی ام چیزی از پیش فرستاده بودم ..." (آیه 24 سوره مبارکه فجر)

مسیر تباهی...

آیات 146 و 147 سوره اعراف:

"و به زودی کسانی را که در (این) سرزمین به ناحق بزرگی می کنند از آیات خود منصرف خواهم کرد. آنها اگر همه معجزه ها را هم ببینند به آن ایمان نمی آورند، و اگر راه رشد را ببینند آن را پیش نمی گیرند، و اگر راه ضلالت را ببینند آن را پیش می گیرند. این از آن روست که آیات ما را تکذیب کردند و همواره از آن غفلت می ورزیدند.

و کسانی که آیات ما و دیدار آخرت را تکذیب کردند، اعمالشان تباه است. آیا جز آنچه را که عمل می کردند کیفر می بینند؟"

بعد از اینکه محبوبه خانم توضیحاتی گفت و خصوصاً موضوع حبط اعمال رو توضیح داد، معلم گفت:تباه شدن اعمال نیک (حبط)، به معنی از بین رفتن این کارهای خوب است که البته تفاوتش با خسران (که در اثر تکذیب و شرک و ... اتفاق می افته) اینه که آدم خسران دیده، اصل سرمایه اش رو هم از دست داده جوریکه دیگه اصلاً سرمایه اولیه ای هم برای تجارت نداری! مثالی که معلم زد این بود که ما انرژی هامونو با هدف گیری غلط از بین می بریم و هدر میدیم. ممکنه همه ما در  زندگی روزمرگیهایی داریم ولی با یه جهت گیری صحیح اونا هم می تونه معنی دار بشه! مثل آدمی که سوار کشتی میشه، ممکنه خودش در این بین مشغول کارای مختلفی مثل خواب و خوردن و ورزش و ... بشه ولی چون توی این کشتی سواره بالاخره میرسه. اما اگه آدم اصلاً کشتی رو درست سوار نشه، درحالیکه که تمام عمر و سرمایه اش رو تو این سفر خرج کرده وقتی می خواد پیاده بشه می بینه به مقصد مطلوبش نرسیده، مثلاً می خواسته بره امریکا کشتی رفته سنگاپور! این آدم نمونه آدم خسارت دیده است که به مقصد نرسیده و دیگه سرمایه ای هم براش باقی نمونده. تمام کارها و روزمرگی های ما هم اگه جهتش غلط باشه ما رو به هیچچی و هیچ جا نمیرسونه و عمر و جوونی و انرژی هامون تلف میشه.

ما در جواب این سوال که: داری چه کار می کنی و داری کجا میری؟ همیشه باید جوابمون این باشه که: "دارم به سمت خدا میرم و دارم میرم که خدا رو ببینم". اگه این جهت گیری صحیح رو داشته باشیم (انا لله و انا الیه راجعون)، تمام رفتارها و زندگیمون درست میشه و در جهت درست پیش میره.

پس این آیه که میگه کسانی که دیدار ما را رو نشونه نگیرن و هدف خودشون قرار ندن، زیان می کنند و نمیرسند! اینها همونایی اند که بعد از مرگ و با دیدن حقایق، از خدا درخواست می کنند که آیا میشه باز به ما فرصت بدهی و بتونیم دوباره این امکانو داشته باشیم که راهو پیدا کنیم. معلومه که اون موقع خیلی برای فهمیدن دیره و تنها فرصت موجود همین دنیاست که اگه از دستش بدیم کل سرمایه رفته!

"تکذیب آیات خدا و دیدار آخرت" که تو این آیه علت تباه شدن اعمال ذکر شده خیلی کار عجیبی نیست که ما فکر کنیم شامل ما نمیشه! هر کار ما که نشانه خدا رو از بین ببره و مردم این نشانه ها رو گم کنند. مثلاً اگه باعث بشیم کسی با دیدن رفتار ما بگه که اگر اسلام و مسلمون یعنی تو، اصلاً نمی خوامش!! خلاصه، خدا راه رسیدنش رو علامت گذاری کرده که آدما با کمک این نشونه ها راه رو پیدا کنند و اگر ما هر کدوم از این نشونه ها رو بپوشونیم و از بین ببریم مشمول این آیه می شویم.  خداوند می فرماید حیوانات و گیاهان و تمام موجودات حتی سنگها هم نشونه های او هستند، باشعورن و تسبیح خدا رو میگن. پس ما حق نداریم هر کاری با اینها و با طبیعت بکنیم و یا هر جوری خواستیم باهاشون رفتار کنیم بلکه برای برخورد با تمام این موجودات قانون داریم همانند چیزی که در رساله حقوق امام سجاد آمده و حتی گفته چگونه حق موجودات اطرافمون مثل پرنده ها رو در سفره ای که در خونمون میندازیم رعایت کنیم! جالبه که با همه این فرهنگی که در اختیار داریم، غربی ها باید قوانین حفظ طبیعت و محیط زیست رو وضع کنند.

این دو آیه سیر نزول انسان رو نشون میده که از تکبر شروع میشه و به غفلت منجر میشه و غفلت باعث تکذیب و در نهایت تباهی اعمال میشه.

در توضیح آیه دوم سوره حجرات که میگه با رفتار زشت و بلند کردن صداتون بر پیامبر، اعمالتون حبط و تباه میشه درحالیکه نمی فهمید (لا تشعرون) معلم گفت معنی دقیق شعور موشکافی است یعنی اگر این رفتار رو موشکافی کنید، در حقیقت همه اعمالتون رو به باد داده و بی نتیجه کرده چون نتیجه اون کارها نباید این رفتار می شد!

ما در حرکتمون یه وقتایی هبوط داریم یعنی دوباره می افتیم پایین مثل بازی "مار و پله"! یعنی داریم به سمت خدا حرکت می کنیم اما گاهی این وسطا خارج میزنم، راهو غلط میرم یا می گیم حالا بذار سر راه یه سری هم به یه جای دیگه بزنم یا ...پس یهو می افتم پایین و باید دوباره از اول شروع کنم! شرک و امثال اون همین کارو می کنه چون مداری که باید توش برم عوض میشه و اونو گم می کنم پس وقتم تلف میشه و عقب می افتم.

یه نکته ای که معلم تو جواب سوال یکی از بچه ها گفت این بود که: هر وقت اسم یه نفر میاد، ما یه تصور ظاهری و مادی میاد تو ذهنمون که مثلاً قدش بلنده، شغلش فلانه، رنگ چشمش چیه و ... اما اگه چشممونو ببندیم، اولین صفتی که ورای این جسم و ظاهر از اون فرد توی ذهنمون میاد همون چیزیه که بعد از گذشتن از گمرک "مرگ" از این آدم می مونه. در حقیقت همه چیزایی که از ظاهرش میشناسیم (قد و شغل و جایگاه اجتماعی و ...) فقط یه مرکب برای حرکت و سپری کردن این دنیاست و هیچ کدوم قرار نیست بمونه یا دوامی داشته باشه بلکه واقعیت این آدم که بعد از مرگ باقی خواهد بود، همون صفتیه که با آوردن اسم این آدم تو ذهنمون نقش می بنده مثلاً تصور هممون ازش این باشه که خیلی مهربونه، یا منافق و زبون بازه.

خدا میگه این یک قانونه تو این عالم که اگر دنیا رو بخوای من تمام و کمال بهت می دهم ولی بعد می بینی که اینها موندنی نیست بلکه از بین رفتنی است مگر آنکه ازش با هدف برتر از این دنیا بهره ببری. یک وقتی هست به نعمتی می رسی، از اون با کمک به اطرافیانت در جهت رشد بخشندگی ات استفاده می کنی پس با افزایش نعمت خدا، وجودت توسعه پیدا کرد و صفت بخشندگی رو در خودت رشد داده ای! ولی اگر با دریافت همین نعمت، منیّت و غرور و پز دادن و تو سر دیگران زدن رو در پیش بگیری فقط به محرومیت خودت و اطرافیانت منجر شده در حالیکه نعمت همونه! ورودی برای آدما یکسانه ولی خروجی اش متفاوته.

معلم گفت: هر چیزی که می خواهیم باید بدونیم و تعریف کنیم برای چی می خواهیم! وقتی از خدا چیزی میخوام، مثلاً دعا می کنم برم مکه، باید بدونم برای چیه و خدا اونجا باهام چه کار داره، چه تاثیری در رشدم داره و با چه چیزایی باید برگردم! همه خواستن هامونو تعریف کنیم و قول هایی که به خدا در موردشون میدیم، حداقل به درصدی از اون عمل کنیم!! دعاهامون باید جوری باشه که به درد رشدمون بخوره مثل کسی که بالای چهارپله ایستاده میخواد یه کاری بکنه، میگه اون پیچ گوشتی رو بده یا چکش رو بده و ... یعنی اگر کسی داره گل میکاره نمیگه ویولون رو بده، میگه بیل میخوام! این معنای هدفمند شدن دعاها و خواسته هامونه که باعث میشه اشتباه و نابجا نباشه و جلوی اسراف در نعمت ها رو هم می گیره.

معلم در جواب یه سوال که نادیا پرسید گفت: آدم تو زندگیش بعد از کلّی سعی و تلاش و جون کندن، می فهمه که این فیزیک نیست که کار رو پیش میبره. پشت این فیزیک، چیز دیگه ای هست که اصطکاک ها و موانع رو از بین می بره و میشکافه و پیش می برد. پس نباید این جوری فکر کنیم که چه اندازه وقت گذاشته ام یا انرژی مصرف کرده ام و توقع داشته باشی به همون اندازه کارت نتیجه داده باشه بلکه باید همیشه نقش تعیین کننده ی اون عامل فراتر رو در نظر داشته باشی! این همون چیزیه که مرحوم دولابی میگه نیت که درست باشه همه چیز درست پیش میره.

معلم در جواب سوال محبوبه خانم در مورد اعمال خیر افراد غیر مسلمان گفت: خداوند وعده داده که اهل کتاب هم اگر به همین کتاب تو دستشون به درستی عمل کنند، از آتش نجات پیدا می کنند البته نگفته دقیقاً چه جایگاهی دارند ولی حداقلش اینه که نمی سوزن هرچند ممکنه به مراتب عالیه دست پیدا نکنند. معلم گفت اصولاً نزد خدا تغییر و ارتقا بخشیدن نگرش و دیدگاه انسانهاست که ارزشمنده نه تغییرات فیزیکی عالم! مثلاً ادیسون برق رو اختراع کرد که بسیاری استفاده های مثبت و منفی از اون میشه، در این میان کسانی سود می کنند که از طریق این وسیله در جهت هدایت انسانها گام بردارند وگرنه برق در ذات خودش نه خوبه و نه بد، مهم استفاده ای هست که ازش میشه! مادّه، پایین ترین سطح است و هرگونه تغییر و نوآوری در اون کار بزرگی محسوب نمیشه پس نباید به این چیزا مبهوت و متحیّر بشیم! خدا در قرآن میفرماید به گذشتگانتون نگاه کنید که خیلی قویتر و پیشرفته تر بودن ولی از بین رفتند و اتفاقاً به دست خودشون نابود شدن! کسی که ماورای مادّه با انسانها کار می کنه و سوالی در ذهن او ایجاد می کنه و تغییر نگرشی ایجاد می کنه، حائز اهمیت است. البته تمام آدمهایی که خودشونو از حوزه ی بدی ها به حوزه ی خوبی ها بکشند و میل به نیکی داشته باشن و به جای ظلم و حسادت و خودخواهی، از ابزاری که خدا در اختیارش گذاشته (مثل استعدادش)، در حدی که راه رو پیدا کرده و عوامل مختلف (محیط و اموزش) یاری کرده، در جهت خیرخواهی برای دیگران و اصلاح جامعه حرکت کرده، همه ی این افراد به نوعی مورد لطف خدا هستند و خدا وعده ی نجات به اونها داده. اما اینکه چه کسی همنشین پیامبر خواهد شد، خدا داند!!

معلم در جواب زهرا که در مورد جایگاه دعا پرسید، گفت: خدا همه ی ما رو در جایگاه مناسبمون قرار داده ولی ما باید به نسبت هر جایگاهی که در اون هستیم، برای کمالمون حتی در عالم ماده، در قالب دعا چیزایی از خدا بخواهیم مثل بچه ای که وقتی 2سالشه باید کفش دوسالگی براش خرید و وقتی 20 سالش میشه دیگه اون کفش مناسبش نیست! در قرآن آمده که انسان به نفس خود بصیرت دارد (خودشناسی اینجا مهمه) ولی گاهی شیطان در خواسته هایش نفوذ می کند و خواسته های بی فایده رو زینت می ده! پس اگه با خودمون رو راست باشیم، میدونیم چی باید بخواهیم و چی به دردمون میخوره! ما یه سری نیازهای مادی داریم مثل گرسنگی که مجبوریم برای رفع اون، وقت و انرژی صرف کنیم که اصلاً اشکالی نداره چون خود خدا اونو برامون گذاشته. اما چیزی که مهمه اینه که عامل کنترلی در مورد این نیاز، به دستم باشه و از کنترل خارج نشه مثلاً جلوی حرام و پرخوری و صرف وقت بیش از حد رو بگیریم. البته در مسائل معنوی بحث دقیقتره ولی همین قانون وجود داره، تناسب ها همیشه وجود داره هرچند ما در ظاهر ماجرا متوجهش نشویم.

معلم گفت هدایت خدا و آیات او مثل اون نقشه گنجه که با نشونه های مختلف راه رو علامت گذاری کرده! گفته اول به یه درخت میرسی یا اینکه به یه سنگ میرسی که روش فلان چیز نوشته و ... حالا اگه یه جا این علامتها رو گم کنیم یا اشتباه بریم، دیگه راه رو از دست داده ایم! ما زبونی می گیم خدایی جز الله نیست ولی توی ذهنمون هزارتا خدا داریم! زشتی این وضعیت ما مثل خیانت اون زنی هست که با وجود تسلیم ظاهری به همسرش، توی ذهنش هزارتا شوهر دیگه داره. ما تا تسلیم خدا به تنهایی نباشیم و به واقع همه ی الهه های دیگر رو نفی نکنیم، به سعادت نخواهیم رسید.