برو ماستت را بخور ...

... خلاصه اینکه ای کسانیکه ایمان آورده اید "تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ". اگر علم دارید، این راهتان است. اگر مال داری با مال و اگر نداری با نفست، با بدنت، با اخلاقت، با رفتارت به زیردستت به همنوعت جهاد کن. جهاد کن یعنی کاری کن به با خدا به هم نخورد. ان شاءالله هرطوری که در دنیا عبور می کنی، یک طوری باشد که با خدا دعوایت نشود. با خلق خدا هم آدم نباید دعوایش بشود. چرا بیخودی دعوایش بشود؟ حیف است! بلکه نشانه اینکه انسان با خدا دعوا ندارد، همین است که با خلق خدا هم دعوا ندارد. آهسته آهسته کم می شود. اینهایی که با خدا دعوا دارند، روی زمین هم با خلق خدا دعوا دارند.

یک نفر می خواست ریاضت بکشد، خودش به خودش گفت ماست نمی خورم. دو سه روز ماست نخورد و خیلی بداخلاق شد. آخر انسان یک کاری را که تصمیم می گیرد و زورش نمی رسد، اخمش به هم می آید و ناراحت می شود. جواب سلام مردم را هم که می دهد، مردم می ترسند چه می دانند که این ناراحتی از کجاست! یک بقال بود که خبره بود، خودش این کاره بود. آن شخص آمد دکان این بقال که جنس بخرد، به بقال گفت این مرغهایت چرا خراب است، این ماستت چرا ترش است و مانند اینها! همین کسی که ریاضت می کشید که ماست نخورد، به بقال خیلی پیچید. بقال فهمید که این دارد ریاضت می کشد و به واسطه این ریاضت، خلقش تنگ است. به او گفت شما بی زحمت تشریف ببرید منزلتان و سیر دلت ماست بخور، آن وقت بیا پیش من و از دکان من جنس بخر! یعنی چرا ماست نمی خوری، برو ماستت را بخور که این طور بداخلاقی نکنی! این بداخلاقی ها همه مال ماست نخوردن است! وقتی انسان خلقش تنگ شود، همه جا شلوغ می کند. ان شاءالله امیدوارم میانه تان با خدا صفا باشد و فرمان خدا را هم آدم ببرد که خیلی آدم عزیز می شود...

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد ششم طوبای محبت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد