ظالم، مقتصد، سابق به اذن خدا ...

سلام، این هفته آیه 32 سوره فاطر رو خوندیم:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَینَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ(فاطر/32)

سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم؛ از میان آنها عده‌ای بر خود ستم کردند، و عده‌ای میانه رو بودند، و گروهی به اذن خدا در نیکیها پیشی گرفتند، و این، همان فضیلت بزرگ است!

این آیه میگه کتاب را گروهی از بنده های خدا، از خدا به ارث میبرن. هاجر گفت، کسانی که نسبتی با فرد داشته باشن، ازش ارث می برن پس به نظر میرسه ارث بردن این بنده ها از خدا هم به خاطر اینه که رابطه و نسبتی با خدا پیدا کرده اند! البته همین بنده ها هم در مقابل این نعمت و امانتی که خدا بهشون میسپره، چند گروه میشن:

گروه اول کسانی هستن که به خودشون ظلم می کنن (ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ). توی قران گشتیم که "ظلم به خود" رو چی تعریف می کنه. آیه 35 سوره کهف، میگه قارون نسبت به نفس خودش ظالم بود:

وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا(الکهف/35)

و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، و گفت: "من گمان نمی‌کنم هرگز این باغ نابود شود!"

جالب اینجاست که ما معمولاً چنین دیدی نسبت به شخصیتی مثل قارون نداریم و بیشتر فکر می کنیم او در حق دیگران ظلم کرده. ولی این آیه نشون میده، او با عملکردش بیشترین ظلم رو به خودش کرده. آیاتی که در زمینه ی روابط نزدیک، خانواده و طلاق هستند هم به طور عجیبی تاکید دارن دقت در رعایت حقوق دیگران باعث میشه به نفس خودمون ظلم نکنیم! مثل آیه 231 بقره:

وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ یفْعَلْ ذَلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُوًا ...(البقرة/231)

و هنگامی که زنان را طلاق دادید، و به آخرین روزهای «عده» رسیدند، یا به طرز صحیحی آنها را نگاه دارید و یا به طرز پسندیده‌ای آنها را رها سازید! و هیچ‌گاه به خاطر زیان رساندن و تعدی کردن، آنها را نگاه ندارید! و کسی که چنین کند، به خویشتن ستم کرده است. آیات خدا را به استهزا نگیرید ...

ملیحه گفت باید حسمون رو تغییر بدیم طوریکه وقتی در حق خدا یا کسی بدی می کنیم، بدونیم در حق خودمون داریم بد می کنیم و به خودمون آسیب می زنیم و اگر کسی در حق خدا یا دیگران یا در حق ما بدی می کنه، داره به خودش آسیب میزنه. زینب پرسید ولی می بینیم که ظلم آدم ها به اطرافیان یا جامعه شون ضرر و زیان ایجاد می کنه، که در نهایت جمع بندی صحبت ها این بود که در ظاهر ممکنه مشکلاتی ایجاد بشه ولی در واقع برخوردی که هرکس در مقابل اون ظلم داره، نتیجه رو تعیین می کنه. مثلاً اگر آدمی برای مقابله با ظلمی، سالها در زندان باشه یا موقعیت های ظاهری رو از دست بده، به این معنی نیست که عمرش رو هدر داده. بلکه رشد و تعالی روح این فرد نزد خدا شاید در کنج زندان حاصل بشه و خدا برای او، بالاترین خیر رو جایگزین کنه.

گروه دوم که در این آیه گفته، "مقتصد" هستند که به معنی رفتن راه میانه است. برای درک بهتر، رفتیم سراغ آیه هایی که از این افراد نام برده:

وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یعْمَلُونَ(المائدة/66)

و اگر آنان، تورات و انجیل و آنچه را از سوی پروردگارشان بر آنها نازل شده برپا دارند، از آسمان و زمین، روزی خواهند خورد؛ جمعی از آنها، معتدل و میانه‌رو هستند، ولی بیشترشان اعمال بدی انجام می‌دهند.

هاجر گفت این آیه نشون میده برخلاف تصور ما، منظور از افراد میانه رو، آدم های بی رأی و نظر یا حزب باد نیستن بلکه آدم هایی هستن که احکام خدا رو رعایت می کنن.   

وَإِذَا غَشِیهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا یجْحَدُ بِآیاتِنَا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ(لقمان/32)

و هنگامی که موجی همچون ابرها آنان را بپوشاند، خدا را با اخلاص می‌خوانند؛ اما وقتی آنها را به خشکی رساند و نجات داد، بعضی راه اعتدال را پیش می‌گیرند؛ ولی آیات ما را هیچ کس جز پیمان‌شکنان ناسپاس انکار نمی‌کنند!

این آیه هم میگه افراد مقتصد هرچند ممکنه "مخلص" نمونده باشن و از اون درجه اخلاص فاصله گرفته باشن ولی پیمان شکن هم نیستن!

گروه سوم در آیه 32 فاطر "سبقت گیرندگان در خیر" هستن. این گروه چه ویژگی هایی دارن؟ آیات 57 تا 61 سوره مومنون اونها رو معرفی می کنه:

إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (المؤمنون/57) وَالَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یؤْمِنُونَ (المؤمنون/58) وَالَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لَا یشْرِکُونَ (المؤمنون/59) وَالَّذِینَ یؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ (المؤمنون/60) أُولَئِکَ یسَارِعُونَ فِی الْخَیرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ (المؤمنون/61)

مسلما کسانی که از خوف پروردگارشان بیمناکند،و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می‌آورند، و آنها که به پروردگارشان شرک نمی‌ورزند، و آنها که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج می‌دهند و با این حال، دلهایشان هراسناک است از اینکه سرانجام بسوی پروردگارشان بازمی‌گردند، چنین کسانی در خیرات سرعت می‌کنند و از دیگران پیشی می‌گیرند.

جالب اینه که قرآن خصوصیات عجیب و خاصی برای اونها که در خیر سبقت می گیرن نمیشمره بلکه بیشتر خصوصیاتشون درونیه: خشیت، ایمان، دوری از شرک، ویژگی قلبشون (وجلت) در انتظار ملاقات پروردگارشون! زینب می گفت، کلمه ی سبقت باعث میشه حس کنیم وقت کمه و نباید فرصت ها و لحظات رو از دست بدیم و ممکنه استرس پیدا کنیم ولی ملیحه در جواب، آیه ای که در ادامه اومده خوند:

وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ...(المؤمنون/62)

این آیه میگه هیچ نفسی تکلیفی جز "وسعش" ندارد، و معلوم نیست چرا این "وسع" همیشه به مفهوم "محدودیت" و "ناتوانی" گرفته شده نه "وسعت" و "توانمندی". ملیحه گفت وظیفه ی ما، رشد دادن نفس خودمونه ولی مقایسه ی هر نفسی با خودشه نه دیگران. مسیر رشد و تعالی، نهایت نداره و ارزش هرکس به میزان حرکت و وسعت یافتن وجودشه.

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ(الحدید/20) سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ(الحدید/21)

بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می‌برد، سپس خشک می‌شود به گونه‌ای که آن را زردرنگ می‌بینی؛ سپس تبدیل به کاه می‌شود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست! سبقت بگیرید برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است و برای کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آورده‌اند؛ آماده شده است، این فضل خداوند است که به هر کس بخواهد می‌دهد و خداوند صاحب فضل عظیم است!

ملیحه گفت این آیه نشون میده کلید سبقت، ندیدن دنیا و مشغول نشدن به فریب های زودگذر هست. زهرا هم گفت همین مشغولیت های دنیایی و فانی در واقع "سرعت گیر" هستن و جلوی سبقت گرفتن رو میگیرن! 

در نهایت هم نکته ی آیه ی 32 فاطر اینه که هیچ خیر و سبقت در خیری بدون "اذن خدا" اتفاق نمیفته. همون طور که این اصل در آیه های متفاوت اشاره شده و مثلاً آیه 58 سوره اعراف میگه حتی زمینه ی پاک و طیّب، بدون اذن خدا نتیجه نمیده:

وَالْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یشْکُرُونَ (الأعراف/58)

سرزمین پاکیزه، گیاهش به اذن پروردگار می‌روید؛ اما سرزمینهای بد طینت، جز گیاه ناچیز و بی‌ارزش، از آن نمی‌روید؛ این گونه آیات را برای آنها که شکرگزارند، بیان می‌کنیم!

و همین مفهوم در سوره ابراهیم هم آمده:

اَلَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ (الإبراهیم/24) تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکَّرُونَ (الإبراهیم/25)

آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» را به درخت پاکیزه‌ای تشبیه کرده که ریشه آن ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟! هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش می‌دهد. و خداوند برای مردم مثلها می‌زند، شاید متذکر شوند!

پس باید همیشه حواسمون باشه منشأ خوبی ها خداست و اگر اذن او نباشه، هیچ تلاشی به نتیجه نمیرسه. پس تمام کارهامون رو با یاد او و با اذن او همراه کنیم ان شاءالله...

ابتلائات عظیم... زمین تنگ... درهای آسمان بسته...

امروز صحبت رو با آیات 31 و 32 سوره فاطر ادامه دادیم:

وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ(فاطر/31)  ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَینَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ(فاطر/32)

و آنچه از کتاب به تو وحی کردیم حق است و تصدیق‌کننده و هماهنگ با کتب پیش از آن؛ خداوند نسبت به بندگانش خبیر و بیناست! سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم؛ از میان آنها عده‌ای بر خود ستم کردند، و عده‌ای میانه رو بودند،و گروهی به اذن خدا در نیکیها پیشی گرفتند، و این، همان فضیلت بزرگ است!

اول صحبت هایی که قبلاً راجع به حق و باطل انجام داده بودیم، مرور کردیم و مثال هایی از زندگی روزمره مون در هفته ی گذشته که با این انتخاب مواجه شده بودیم، یادآوری شد. نتیجه این بود که ما در انتخاب های کوچیکمون باید دنبال این موضوع بگردیم نه اینکه فکر کنیم اگر جنگ یا درگیری بین فلان دو گروه پیش باید چه کنیم؟! مثلاً من گفتم یکی از دوستام دلتنگ شده بود و ازم خواست باهاش برم یه دوری بزنیم، من که خسته بودم و کلی درس و کار داشتم در انتخاب وقت گذاشتن برای دوستم یا رسیدگی به کارهای خودم مردد بودم!! یا مثال های دیگه...

زینب به بحث هفته ی قبل راجع به عیب جویی اشاره کرد و گفت میدونه خوب نیست در مورد آدم ها قضاوت کنیم ولی تکلیف "امر به معروف و نهی از منکر" چی میشه؟ در جواب، صحبتامون به این نتیجه رسید که ما نباید آدم ها رو به دو گروه تقسیم کنیم جوریکه که با دیدن خوبی هایی از یک فرد، او رو کاملاً خوب و بدون عیب و اشتباه بدونیم و از طرفی با مشاهده ی یه خطا از دیگری، او رو بنده ی ناصالح خدا و به کلی مردود بدونیم. بلکه با دیدن موردی که به نظرمون خطاست، اول دنبال اصلاح اون عیب در وجود خودمون و بعد هم دلسوز طرف مقابل باشیم و سعی کنیم بهترین راه رو برای نجات او هم بهش نشون بدیم. حق نداریم در مورد شخصیت آدم ها قضاوت کنیم، همه ی انسان ها بنده ی خدا و محبوب او هستن شبیه خود ما که معایب زیادی داریم و خدا پوشونده. حسمون باید دلسوز بودن و تلاش در جهت اصلاح خودمون، اطرافیان و جامعه با بهترین روش ممکن باشه.

بعد هم بحث در مورد آیه ی بعد رو شروع کردیم:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَینَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ(فاطر/32)

سپس کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم؛ از میان آنها عده‌ای بر خود ستم کردند، و عده‌ای میانه رو بودند،و گروهی به اذن خدا در نیکیها پیشی گرفتند، و این، همان فضیلت بزرگ است!

در این آیه خداوند "کتاب" رو به گروهی از بندگانش میراث میده و البته برخورد اون افراد با این ودیعه ی الهی چند دسته میشه: ظالم، مقتصد و سابق!

اول سراغ کلمه ی "عبد" رفتیم که در بسیاری از آیات قرآن یک معنای فراگیر داره که رابطه ی خدا با بنه هاش رو مطرح می کنه مثل آیه 49 سوره ی حجل:

نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (الحجر/49)

بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم!

و گاهی منظور، گروه ویژه ای از بندگانش هست:

إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (الحجر/40)

مگر بندگان مخلصت را

معنای "عبد" وسیع است و شامل "بنده"، "برده"، "غلام"، "پرستش"، "اطاعت خاشعانه" و "نهایت خضوع" می شود. از طرفی در معانی "عبد بودن" آمده " عبد الطریق" یعنی جاده را هموار کرد. بنده ی حقیقی کسی است که اختیار خود رو به ارباب سپرده و با حرکت به سمت معبود، یه مسیر دشوار برای حرکت رو هموار می کنه. در بین صحبتها، این روایت که از زبان آقای دولابی دیده بودیم هم نقل شد که بنده در مقابل خدا مثل مرده در دست مرده شور هست. یعنی از خودش اختیاری نداره، اظهار نظری نمی کنه، نمیگه سرده، گرمه، جام بده یا اینکه هر طور او عمل کنه، نمیگه "چرا؟" یا مثلاً "بهتره این جوری رفتار کنی" و ...

تعریف خدا از بنده اش چیه؟

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا(الفرقان/63)

بندگان رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی‌تکبر بر زمین راه می‌روند؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند، به آنها سلام می‌گویند.     

ملیحه می گفت آیات 63 به بعد سوره ی فرقان نشون میده بنده ی "رحمان" بودن باعث میشه خودمون هم از همون "رحمت" برخوردار بشیم و این در تمام "مٙشی" و "مرام" زندگی مون مشخص میشه. راه رفتن، برخوردها با دیگران و ... تحت تاثیر قرار میگیره. هاجر می گفت مطمئناً در برخورد با یه آدم "جاهل"، چیزی جز آزار و اذیت به انسان نمیرسه ولی جواب "عباد الرحمان" نه تنها آسیبی در بر نداره، بلکه چیزی جز "سلام" و سلامتی نیست. ملیحه می گفت آیه هایی مثل آیات سوره ی مریم نشون میده چنین وجودهایی هرجا که باشن، "سلم" و سلام رو حتی در ابعادی بسیار فراتر از این تصور در عالم به ارمغان میارن:

وَالسَّلَامُ عَلَیّٙ یوْمَ وُلِدْتُ وَیوْمَ أَمُوتُ وَیوْمَ أُبْعَثُ حَیا(مریم/33)

و سلام بر من، در آن روز که متولد شدم، و در آن روز که می‌میرم، و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد!

پس در کنار بندگان خداوند رحمان میشه امنیت و سلامت رو تجربه کرد و نگران آسیب ها نبود!

توی بحث های متفرقه ی پایانی، زهرا و زینب سوالاتی در مورد آخرالزمان مطرح کردن مثل اینکه: "چه چیزی باعث عدم اطاعت از امام عصر میتونه باشه؟" ملیحه گفت حفظ منافعمون باعث میشه زیر بار هر حرفی نریم. مثلاً من یه موقعیت اجتماعی دارم و کلی درس خوندم، اگر امام بگه وظیفه ات الان اینه که همه چیز رو ول کنی و بری فلان کار رو انجام بدی، ممکنه اون کار رو در شأن خودم ندونم و جلوی امام بایستم. در واقع ما هرلحظه همین وضعیت رو داریم، هر روز باید فکر کنیم امام صلاح میدونه من کجا باشم و چه کاری انجام بدم؟ سعی کنیم گوش به فرمان و در خدمت او باشیم.

سوال دیگه این بود: "چرا دنیا باید پر از ظلم و جور بشه تا امام زمان ظهور کنه؟ " جواب هایی که ملیحه و لیلا دادن در مجموع این بود که همیشه دنیا پر از ظلم بوده و هست و خواهد بود، جنایت های جنگ های جهانی و اوضاع و احوال فعلی دنیا نشون میده که هرگز دنیا رو خالی از ظلم و جور نمیشه پیدا کرد ولی آدم ها به این نتیجه نرسیده اند! آدم ها قبول نکرده اند که تنها راه ممکن کدومه. هر وقت بنابر فراز های دعای فرج، احساس کردیم ابتلائات عظیم (عظم البلا) و طاقت فرساست و زمین تنگ (ضاقت الارض) آمده. هرگاه از اینکه آسمان درهاشو به روی ما بسته (منعت السماء)، شکایت داشتیم و تنها نقطه ی اتکامون رو شناختیم، فرج اتفاق میفته. شاید برای همینه که بیشتر ضمیرها در این دعا مفرده، یعنی انگار گشایش و "فرج" اول باید در وجود تک تک ما اتفاق بیفته نه اینکه منتظر یه رخداد عجیب بیرونی باشیم. و الهه گفت شاید برای همینه که میگن هر مشکلی داری، برای فرج دعا کن! چون با بزرگ شدن دید انسان، مشکلات جزئی بی معنی میشن...

حق، سنگین ولی گواراست ...

سلام. امروز ادامه ی صحبت در مورد آیه 31 سوره فاطر رو داشتیم:

وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ(فاطر/31)

و آنچه از کتاب به تو وحی کردیم حق است و تصدیق‌کننده و هماهنگ با کتب پیش از آن؛ خداوند نسبت به بندگانش خبیر و بیناست!

این هفته هم در مورد حق صحبتهایی در مورد "حق" مطرح شد، بیشتر این نکته مطرح بود که در شناخت حق چه طوری میشه اشتباه نکرد و سردرگم نشد؟ قرآن در این زمینه میگه حق طرف خداست و اون رو باید نزد خدا پیدا کرد:

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ(البقرة/147)

حق از طرف پروردگار توست، بنابراین، هرگز از تردیدکنندگان در آن مباش!

و خدا حق رو به ما عرضه کرده است، به نفعمونه که همراه حق باشیم:

قُلْ یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یضِلُّ عَلَیهَا وَمَا أَنَا عَلَیکُمْ بِوَکِیلٍ(یونس/108)

بگو: «ای مردم! حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده؛ هر کس هدایت یابد، برای خود هدایت شده؛ و هر کس گمراه گردد، به زیان خود گمراه می‌گردد؛ و من مأمور شما نیستم!»

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ ...(الرعد/14)

دعوت حق از آن اوست! ...

ملیحه می گفت هر لحظه از زندگی، صحنه ی تقابل حق و باطل هست (معنای کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا)، و معیاری که خدا در این آیات برای حق ارائه میده، کتاب الهی و خود خداست. ولی چی باعث میشه گاهی حق رو نبینیم یا نتونیم راحت پیداش کنیم؟ لیلا معتقد بود حجاب ها و موانعی در وجود ما یا در اطرافمون هست که کار رو گاهی سخت می کنه ولی اگر همّ و غمّ پیدا کردن حقیقت رو داشته باشیم و نیّتمون رو خالص کنیم، امکان نداره موفق نشیم:

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا ...(العنکبوت/69)

و آنها که در راه ما جهاد کنند، قطعا به راه‌های خود، هدایتشان خواهیم کرد...

و درون قلب و جان خودمون توانایی تشخیص رو خواهیم داشت:

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا ...(الأنفال/29)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از خدا بپرهیزید، برای شما فرقان (وسیله‌ای جهت جدا ساختن حق از باطل) قرارمی‌دهد...

ولی تا وقتی این خلوص رو نداشته باشیم، احتمال خطا هست. مثلاً هاجر می گفت ما با اولین برخورد به خودمون حق میدیم در مورد آدم ها قضاوت کنیم در حالیکه از حق مطلب ناآگاهیم و این آفت در بین ما مذهبی ها بیشتره چون خودمون رو مظهر تمام و کمال حق میدونیم و کافیه طرفمون مثلاً حجاب خوبی نداشته باشه یا ظاهرش با ما متفاوت باشه، اون موقعه که او رو کاملاً خارج از دین تصور می کنیم و به خودمون حق میدیم هر رفتاری داشته باشیم! چه بسا که با این طرز فکر و چنین رفتارهایی راه دین رو هم برای افراد می بندیم و مشمول "صدّ عن سبیل الله" میشیم چون اون فرد هم فکر می کنه از دین خیلی دور و جداست و هیچ راهی به سمت مذهب نداره.

اون صحبت آقای دولابی میتونه کارگشا باشه که هر عیبی در دیگران دیدی، حتماً در نفس خودت هم وجود داره وگرنه نمی دیدیش! پس با دیدن هر نقص و عیب در دیگران، اول متوجه خودمون بشیم بعد هم اگر کمکی برای نجات طرف مقابل هم از دستمون برمیومد، دریغ نکنیم. لیلا می گفت عجیبه که ما به خودمون اجازه میدیم بنده ی خدا رو مورد قضاوت و صدور حکم قرار بدیم در حالیکه خدا باهاش این رفتار رو نداره!

ملیحه می گفت درسته که کار، گاهی سخت میشه مثل آیه ای که میگه مومنین حتی کنار پیامبر به شرایطی رسیدن که بدون یاری خدا ادامه ی کار ممکن نبود:

اَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى یقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ(البقرة/214)

آیا گمان کردید داخل بهشت می‌شوید، بی‌آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید، و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد آمد؟!» آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!

ولی مطمئن باشیم یاری خدا در راهست. الهه می گفت به طور خلاصه در جستجوی حق از باطل باید سعی کنیم با کنار زدن آلودگی ها، خودمون رو به حق نزدیک و نزدیک تر کنیم. به قول امام علی که در حکمت های نهج البلاغه آمده، حق سنگین ولی گوارا و باطل آسان ولی هلاک کننده است. اگر پذیرای سختی اش بشیم و تحملش کنیم، طعم گواراش رو احساس خواهیم کرد و به باطل تن نخواهیم داد.

در بحثی هم که به طور حاشیه ای راجع به حجاب در گرفت، فاطمه انتقاد می کرد که چرا به نام تبلیغ حجاب، اون رو پایین میاریم در حدیکه حجاب رو با پوشش موبایل و مروارید و ... مقایسه می کنیم!؟! بنابراین سراغ آیه 59 سوره احزاب رفتیم:

یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَنْ یعْرَفْنَ فَلَا یؤْذَینَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا(الأحزاب/59)

ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «جلبابها [= روسری‌های بلند] خود را بر خویش فروافکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است؛ خداوند همواره آمرزنده رحیم است.

بهتره روی همون فواید حجاب که در این آیه اشاره شده برای دعوت استفاده کنیم، اینکه باعث میشه این افراد شناخته شوند و اذیت نشوند (توسط عمل خودشون یا واکنش دیگران). یعنی قرآن برخلاف تبلیغات میگه فایده اش بیشتر از اونکه برای جامعه و خانواده و ... باشه، برای خود فرد هست. البته مهمتر از همه اینکه دعوت به حجاب، نمیتونه قدم اول باشه، اول باورهای اساسی باید نهادینه بشه!

در ادامه ی آیه ی 31 سوره ی فرقان میفرماید آنچه پیش رو و قبل از کتاب بوده هم اون رو تصدیق می کنه:

وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ ...(فاطر/31)

و آنچه از کتاب به تو وحی کردیم حق است و تصدیق‌کننده و هماهنگ با (کتب) پیش از آن...

در این گونه آیات، لفظ "کتاب" های پیشین نیومده ولی اگر کلی نگاه کنیم به این آیه ها، نشون میده اصل و اساس "حق" همیشه یکی است بنابراین همه ی آنچه از منبع حقیقت باشد، همیشه تصدیق کننده و تایید کننده ی همدیگر  و هم جهت اند.

در پایان این آیه برای خدا صفات "خبیر" و "بصیر" اومده که خبیر به معنای علم تخصصی و دقیق به جزییات یک موضوع هست، همون چیزی که ما در اصطلاح میگیم فلانی در این کار خبره است! بنابراین صفات خدا هم در این آیه یادآوری می کنه که در ارائه ی حق، خداست که خبره و صاحب دید عمیق است.

بین صحبتا ملیحه می گفت اگر خدا رو به واقع با این صفات بشناسیم، باید به خدا اعتماد داشته باشیم و خودمون رو مثل یک "عبد" واقعی به دست او بسپریم تا تربیتمون کنه و نزد خودش هدایت کنه و سعی نکنیم خودمون برای خودمون مصلحت اندیشی کنیم. زینب پرسید گاهی فکر می کنیم خودمون با خرابکاری هامون شرایط رو سخت کرده ایم، این مواقع تکلیف چیه؟

در جواب باز به سراغ توبه ی حضرت سلیمان رفتیم که وقتی  توی اون شرایط سخت قرار گرفت، واکنشش چی بود:

وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیمَانَ وَأَلْقَینَا عَلَى کُرْسِیهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ(ص/34)   قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا ینْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ(ص/35)

ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی افکندیم؛ سپس او به درگاه خداوند توبه کرد. گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده‌ای!

نه تنها احساس رسیدن به بن بست یا ناامیدی نکرد، بلکه باز رو به خدا کرد و آمادگیش رو برای حرکتی بزرگتر به سمت او اعلام کرد! پس قرار شد تمرین کنیم در هر حرکتی این دغدغه رو داشته باشیم که آیا به حق رفتار می کنیم؟ تا با خواستن عمیق و خالص شدن نیت مون، شامل یاری خدا بشیم ان شاءلله...  

آنچه به مردم سود می‌رساند، در زمین می‌ماند...

امروز بحث آیات 29 و 30 سوره فاطر رو  جمع بندی کردیم:

إِنَّ الَّذِینَ یتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیةً یرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ(فاطر/29)  لِیوَفِّیهُمْ أُجُورَهُمْ وَیزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ(فاطر/30)

کسانی که کتاب الهی را تلاوت می‌کنند و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم پنهان و آشکار انفاق می‌کنند، تجارتی بی‌زیان و خالی از کساد را امید دارند. تا خداوند اجر و پاداش کامل به آنها دهد و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است!

اول صحبت هایی رو که دوستان در دو هفته گذشته داشتند، مرور کردیم. طبق این دو آیه، افرادیکه با تلاوت کتاب خدا و اقامه ی نماز و انفاق از روزی هاشون (در خفا و آشکار)، به تجارتی بدون زیان امید بسته اند، اجرهایشان را تمام و کمال دریافت می کنند بلکه خداوند بر اجرشان می افزاید! "اجر" که معنای پاداش و مزد میدهد در آیات متفاوتی مورد بحث قرار گرفته است. هاجر می گفت جالبه خدا در عین اینکه اجر بندگانش رو محفوظ میدونه، ما رو توصیه می کنه دنبال هدایت اونجایی بگردیم که توقع اجر و مزد نیست. چه اون مزد مادی باشه، چه توقعاتی مثل پیروی بدون شرط و اطاعت محض و  ارادت و ... :

اتَّبِعُوا مَنْ لَا یسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ(یس/21)

از کسانی پیروی کنید که از شما مزدی نمی‌خواهند و خود هدایت یافته‌اند!

و افراد رو به سمت خودش دعوت نمی کنه، بلکه به سوی خدا راه رو نشون میده:

قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا(الفرقان/57)

بگو: من در برابر آن هیچ گونه پاداشی از شما نمی‌طلبم؛ مگر کسی که بخواهد راهی بسوی پروردگارش برگزیند.

خدا در این آیه علاوه بر اجر و مزد این افراد، صحبت از "فضل" خودش می کنه که بر پاداش آنها می افزاید. "فضل" به معنی فزونی و زیادی و در اصل و ریشه به معنی بخشش کردن یا دادن چیزی به کسی بیشتر از حد و اندازه مقرر و معین شده، یا زیاد تر از آن حدی که شخص استحقاق آن را دارد. خدا این رفتار رو همیشه نسبت به بنده هاش داره و یادآوری میکنه:

...اِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یشْکُرُونَ(البقرة/243)

... خداوند نسبت به بندگان خود صاحب فضل است؛ ولی بیشتر مردم، شکر بجا نمی‌آورند.

و جالبه که توقع داره ما هم همین نوع رفتار رو نسبت به هم داشته باشیم:

... وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَینَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ(البقرة/237)

... و فضل را در میان خود فراموش نکنید، که خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست!

لیلا در مورد فضل خدا به آیه 32 سوره نسا اشاره کرد و گفت فضل رو چه نعمتهای مادی و چه معنوی بدونیم، این آیه میگه چشم به برتری های همدیگه نداشته باشیم:

وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا(النساء/32)

برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید! مردان نصیبی از آنچه به دست می‌آورند دارند، و زنان نیز نصیبی. و از فضل خدا، طلب کنید! و خداوند به هر چیز داناست.

لیلا می گفت این آیه سیستم های رقابتی ای رو که ما از بچگی یاد میگیریم و همش سعی داریم از هم جلو بزنیم، نفی می کنه. خدا این ها رو "تفاوت" می دونه که لازمه ی رشد است و به جای مقایسه کردن میگه هرکس هرجا که هست داشته ها و نعمتهای در اختیارش رو بشناسه و بهترین استفاده رو ازشون بکنه (شکر) تا به سوی خدا شتاب بگیره.

در ادامه ی آیه ی 30 سوره فاطر، صفت "غفور" آمده که از غفر  به معنی پوشاند، پنهان کرد و به طور کلی به معنای پوشاندن و مستور کردن است و نشون میده بخشش خدا به نوعی هست که اثری از اون خطا به جا نمی مونه نه از نوع بخشش های ما که با منت و ریا و اعلان عمومی و ... همراهه.

در پایان این آیه خدا صفت "شکور" رو هم به خودش نسبت میده و جالبه که خدا خودش هم شکرگزار هست! گویا خدا هر چی رو که از ما میخواد، به طور جامع و کامل خودش داره و این یکی از خصوصیات تربیت الهی است.

در ادامه ی صحبت رسیدیم به آیه ی 31 سوره فاطر:

وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ(فاطر/31)

و آنچه از کتاب به تو وحی کردیم حق است و تصدیق‌کننده و هماهنگ با کتب پیش از آن؛ خداوند نسبت به بندگانش خبیر و بیناست!

الهه توضیحاتی ارائه کرد و در مجموع ابتدای این آیه، آنچه وحی شده را قسمتی از "کتاب" می داند که "حق" است و این وحی، تصدیق کننده ی بخش هایی است که قبلاً آمده بوده. برداشت ما از ترجمه ی آیه این بود که "کتاب" نزد خدا حقیقتی است که بخشی از آن به هریک از پیامبران وحی شده و فرود آمده و تکمیل شده. برای شناخت بهتر "حق" و "حقیقت" به آیات دیگر رجوع کردیم، که بسیار زیاد و متنوع بود. مثل آیاتی که می فرماید آفرینش بر مبنای حق و از جنس حق است:

  أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یشَأْ یذْهِبْکُمْ وَیأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ(الإبراهیم/19)

آیا ندیدی خداوند، آسمانها و زمین را بحق آفریده است؟! اگر بخواهد، شما را می‌برد و خلق تازه‌ای می‌آورد!

تنها خداست که به سوی حق دعوت می کند و هر تئوری دیگری که ما برای رسیدن به حقیقت بچینیم ناقص و ناکافی خواهد بود:

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یهْدِی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یهِدِّی إِلَّا أَنْ یهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُونَ(یونس/35)  وَمَا یتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یفْعَلُونَ(یونس/36)

بگو: «آیا هیچ یک از معبودهای شما، به سوی حق هدایت می‌کند؟! بگو: «تنها خدا به حق هدایت می‌کند! آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟!» و بیشتر آنها، جز از گمان پیروی نمی‌کنند؛ گمان، هرگز انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌سازد! به یقین، خداوند از آنچه انجام می‌دهند، آگاه است!

زینب می گفت این آیه میگه ممکنه افراد با نیت پیدا کردن حقیقت، به دنبال راه ها و گمان هایی بروند که به نتیجه ی مطلوب نرسه. چون از حق که بگذریم، هرچه می ماند، ظنّ و گمان است و حقیقت نداره.

دعوت به حق منحصراً ار آن خداست، جای دیگه دنبالش نگردیم:

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیءٍ إِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیهِ إِلَى الْمَاءِ لِیبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ(الرعد/14)

دعوت حق از آن اوست! و کسانی را که غیر از خدا می‌خوانند، به دعوت آنها پاسخ نمی‌گویند! آنها همچون کسی هستند که کفهای خود را به سوی آب می‌گشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید! و دعای کافران، جز در ضلال نیست!

قران گاهی با مثال جاودانگی حق و نابودی باطل رو ملموس می کنه:

أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رَابِیا وَمِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ(الرعد/17)

خداوند از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر دره و رودخانه‌ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آنچه (در کوره‌ها،) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می‌کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می‌آید -خداوند، حق و باطل را چنین مثل می‌زند!- اما کفها به بیرون پرتاب می‌شوند، ولی آنچه به مردم سود می‌رساند [= آب یا فلز خالص ] در زمین می‌ماند؛ خداوند اینچنین مثال می‌زند!

 پس در سیستمی که بر اساس حق ساخته شده، باطل خواه ناخواه از بین رفتنی است ولی حق هرگز نابودی نداره:

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیلُ مِمَّا تَصِفُونَ(الأنبیاء/18)

بلکه ما حق را بر سر باطل می‌کوبیم تا آن را هلاک سازد؛ و این گونه، باطل محو و نابود می‌شود! اما وای بر شما از توصیفی که می‌کنید!

زهرا در جمع بندی بحث "حق" گفت این آیات نشون میده حقیقت یک چیز است و همیشه همون طرف و همان جاست که خدا هست، باید باور کنیم باطل هرچقدر به نظرمون قوی و پر زرق و برق باشه، با نظام عالم همخوانی نداره و دیر یا زود از بین میره و اثری ازش به جا نمی مونه. در عوض یک حرکت حق، هرچند کوچک و بی اهمیت باشه و به نظرمون اثر و تغییری ایجاد نکنه، جاودان است و هرگز از بین نمی رود و حتماً اثرش رو به جا میذاره. پس، از اینکه یه جایی که همه حرکت اشتباه انجام میدن، راه حق رو بریم، ناامید نباشیم و اون رو بی تاثیر ندونیم. هاجر می گفت تلاش خدا برای هدایت ما نشون میده او هم هنوز بهمون امیدواره...