سخت گیر نباش...

...آن سه تا که دیدی دعوا کردند، آنها یکی شان ترک بود، یکی شان عرب بود و یکی شان هم فارس بود. یکی از آنها گفت من "انگور" می خواهم. دیگری ترک بود و گفت من "اوزوم" می خواهم. آن عرب هم گفت من "عِنَب" می خواهم. رفیقند و سه تایی پول دارند و باهم همسفر هم هستند و می خواهند غذا بخورند. بعد آن یکی گفت تو چرا "عِنَب" نمی خوری؟ دیگری گفت خودت چرا اوزوم نمی خوری؟ می دانید که اختلاف بر سر هیچ چیز غیر از زبان نیست. دستور زبان نخوانده اند و الّا دلهایشان درست می گوید. این طور نیست؟ ... امروز که شما فلان چیز را میخواهی، همه ی فطرت ها همان را می خواهند، فقط زبان های همدیگر را بلد نیستند. آن وقت دعوایشان می شود. بیا و زبان شناس باش. زبان دل را یاد بگیر و تا دیدی بگو همانی که دلت می خواهد من هم همان را می خواهم. او هم می گوید همانی که دل تو می خواهد من هم می خواهم و تمام شد و رفت... این برای زندگی تان یادتان باشد. هرجا بحثی می کنید، مذاکره ی مذهبی می کنید، سفت نگو. آنجا هم همین طور است که زبان بلد نیستند. می خواهند زبان را حالیِ همدیگر کنند و الّا فطرت یک چیز می خواهد. فطرت را خدا آفریده و همه اش صدق و یگانگی و خدا را می خواهد.

این کلام را کمتر جایی می شنوید. الآن که شنیدید امیدوارم ان شاءالله درک کنید و آرام آرام که دو سه دفعه شنیدی، می دانم که خودت هم به جایش استفاده می کنی. هرجا یک بحثی داشتی و دیدی طرف مقابل نمی شنود و حرف گوش نمی کند، خیلی سخت گیر نباش...


مرحوم محمداسماعیل دولابی، کتاب طوبای محبت

حمد و شکر و قلب و...

" بسم الله الرحمن الرحیم   الحمد لله رب العالمین ... "

معلم در تکمیل بحث "حمد" داستانی رو از تذکره الاولیا ذکر کرد که درویشی از دیگری پرسید رمز تعالی تو چیه؟ جواب داد در مقابل آنچه خدا داد شکر و در مقابل آنچه نداد، صبر کردم. درویش گفت این کار رو که سگ های بغداد هم می کنن!! (چون کار دیگه ای ازشون برنمیاد، وقتی چیزی بهشون بدی د̓م تکون میدن و وقتی ندی یه گوشه کِز می کنن!) پرسید مگه تو چه می کنی؟ جواب داد در مقابل آنچه نداد شکر و از آنچه بدهد ایثار می کنم. پس شکر این نیست که وقتی کار دیگه ای از دستمون برنمیاد، انجامش بدیم! معلم گفت قرار دادن هر نعمتی در جای خودش، شکر اونه. پس لازمه اش، شعور و توانمندیست و سازماندهی و مدیریت الهی رو به دنبال داره.

معلم در مورد فهم قرآن گفت برای درک مفاهیم قرآن باید زمان و مکان رو حذف کنیم چون اون حقایق شامل مکان و زمان بندی های ما نمی شه. مثلاً تو صحنه ای که بحث کفار توی جهنمه، باید بدونیم جهنم همین الان و همین جاست و من همون فرد هستم که داره حرف میزنه! لازمه طبقه بندی ها رو کنار بذاریم تا قرآن رو بهتر بفهمیم. معلم می گفت ما ابزار کار رو همیشه باید درست انتخاب کنیم، مثلاً با تلسکوپ نمیشه باکتری ها رو دید! "قلب" هم برای درک همون مفاهیم و حقایقی هست که تو قرآن اومده ولی ما به اشتباه اون رو به کارهای دیگه ای مشغول کرده ایم! پس این ابزاری که همه مون داریم، اگه درست استفاده بشه، بهشت رو نزدیک می بینیم وگرنه تو جهنم می مونیم. همون اتفاقاتی که تو برخوردهای جهنمی ها اومده (بحث و جدل و همدیگه رو متهم کردن و ...)، این جا اطرافمون رخ می ده و همین جا جهنم رو برای ما می سازه!

معلم در جواب سوالی و در تعریف "بزرگتر" گفت بزرگتر کسیه که ظرفیت و گنجایش بیشتری داره (بزرگتره!!) نه اینکه فاصله اش با بقیه بیشتره! یه بزرگتر، تو رو هم بزرگ می کنه، نه اینکه فاصله ی زیادی از دیگران بگیره تا بزرگی خودشو ثابت کنه! معلم می گفت تظاهر استکبار تو آدما فرق می کنه و ممکنه حتی با تواضع و افتاده نشون دادن خودش اونو بروز بده.

باز هم در جواب سوال دیگه ای معلم گفت "تقیّه" یعنی مبارزه پیچیده و به معنی تنبلی نیست بلکه سخت تر و پیچیده تره و حرکت و تلاش بیشتری لازم داره. از طرفی هم به منظور حفظ دین انجام میشه نه برای نجات دادن خود فرد!! پس این معنای تنبلی که از تقیه استفاده شده، اصلاً وجود نداره! معلم می گفت توی هر کاری اگر هدف خداخواهی باشه نه اینکه به خاطر خود آدم و خودخواهی باشه، اگه منافع شخصی رو توی همه ی کارها کنار بذاریم و نیت کنیم برای حفظ اسلام و مسلمین و ارزش های اسلام انجامش بدیم، این "تقوا" ست. وقتی خودخواهی غالبه، حرکت آدم، اثر مثبتی به جا نمیذاره. ولی اگه نگران منافع خودمون نباشیم، اثرگذاری این عمل به مراتب بیشتره. و تستش هم اینه که حتی اگر ضرری بکنم، دلم تکون نمی خوره! معلم از یکی از اساتیدش نقل کرد که همیشه خودتو کنترل کن ببین برای تربیت خودت اومدی یا تربیت طرف مقابلت؟! هر کدومش موضع متفاوتی رو می طلبه. و اگه بخوام رفتار "رب العالمین" رو داشته باشم که هم خودم و هم دیگران به تربیت الهی دست پیدا کنیم، رفتارم فرق می کنه.

معلم می گفت ما همیشه نمی تونیم آدم ها رو اصلاح کنیم بلکه وظیفه ی ما اینه که اِفک و اِفترا و ... رو از محیط مون حذف کنیم. سوژه ی ما اگه "فرد" باشه، نتیجه اش دعوا و جنگ و ... میشه ولی اگه هدفمون اصلاح سیستم باشه، ارزش ها جا می افته و محیطمون از زشتی ها مثل فرهنگ اتهام زدن و ... پاک می شه. معلم می گفت تنها وظیفه ی ما توی این دنیا، زنده نگه داشتن ارزش های خداست و ما هرگز مجاز نیستیم به دلیل هیچ هدف مادی یا حتی معنوی، از هیچ ارزشی بگذریم و خلافش عمل کنیم. این معنی همون جمله ی معروفه که هدف، وسیله را توجیه نمی کنه! معلم گفت خیلی مواقع ظاهراً نمیشه شرایط رو تغییر داد، مثل این که ائمه همه تحت حکومت های غیر الهی زندگی کردند و نتونستن حکومت رو تغییر بدن ولی هرگز قدمی هم از ارزشها و اصول خودشون کوتاه نیومدن! و حتی برای تضعیف حکّام جور، از روش های غیر الهی استفاده نکردن و فرقشون با دیگران، همین روش زندگی شون بود.

معلم می گفت سود طلبی شخصی ما توی ازدواج ها هم نمودار میشه که با اولین بحران، همه چیز می پاشه چون همه فقط تا پای سود و آسایش هستن! درحالیکه شراکت یعنی پای همه چیز باید بایستی. معلم از آقای دولابی نقل کرد که حتی باید با خدا هم شراکت فکری داشته باشیم! یعنی فکر کنیم ببینیم تو این شرایط، خدا چه جوری اون بنده اش رو نجات میده؟ ما هم همون جوری رفتار کنیم.  

ظرفیت "داشتن" و "نداشتن"...

" بسم الله الرحمن الرحیم   الحمد لله رب العالمین ... "

معلم در ادامه ی صحبت ها پیرامون "حمد" گفت اگر ما نتیجه ی ابتلائات و آزمون های خدا رو بفهمیم، حمد واقعی رو میتونیم بجا بیاریم. مثلاً حضرت زینب سلام الله علیها وقتی رشد و تعالی رو در واقعه ی عاشورا تجربه کرد، در توصیف اون گفت " ما رَاَیت̉ الّا جَمیلاً " و حتی آمادگی سختی های بعدی (اسارت و ...) رو پیدا کرد. معلم گفت حضرت اسماعیل هم قبل از رفتن به قربانگاه نمیدونه توانایی و صبرش چقدره و میگه "ستجدنی ان شا۽الله من الصابرین...   مرا ان شا۽لله از صبرکنندگان خواهی یافت..." ولی با قبول کردن این آزمون، تونست این عبودیت و رشد رو هم به دست بیاره. معلم می گفت این مسئله در مورد همه ی ابتلائات، چه خوب و چه بد، صادقه! البته این تقسیم بندی ها از طرف ما هست وگرنه "خوب و بد" این جوری معنی نمی شه. معلم گفت یافتن این تغییرها و رشد ها در وجودمون، کمک می کنه که "حمد" واقعی رو به جا بیاریم. ما باید در هر صحنه ای از زندگی، تغییر رو حس کنیم مثل حضرت اسماعیل که بعد از اون آزمایش سخت، وسعت پیدا می کنه!

معلم می گفت برخلاف عادتی که ما همیشه میخوایم خدا صدای ما رو بشنوه، در واقع ما هستیم که باید سعی کنیم صدای او رو بشنویم و پیام هاش رو از اتفاقاتی که برامون میفته درک کنیم. خدا که حتی بدون گفتن ما، به همه ی حالات و شرایطمون آگاه و بیناست، ولی ما حتی صحبت های مستقیم او رو نمی شنویم! علت اینکه "حمد" ما واقعی نیست اینه که ما با خدا ارتباط یه طرفه میخوایم که او به ما گوش بده و ما بگیم چی بشه و چی نشه!! و حاضر نیستیم به صحبتای او توجه کنیم. برعکس ما باید پیام های او رو از اتفاقات و زیر و رو شدن ها دربیاریم. منافع دنیایی، منیّت ها و ناخالصی هامون اجازه نمیده که به حرف خدا گوش کنیم وگرنه او بدون شک بهترین چیزهایی که برای ما لازمه بهمون میده. معم گفت خدا میگه من همیشه صدای شما رو میشنوم، شما زمانی بهتر از همیشه صدای من رو میتونید بشنوید که: "... وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا  هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا..." یعنی زمانیکه مطمئن بشیم هیچ یاری و نصرت و نیرویی جز او در این عالم نیست. در زمان های دیگه صدای رئیسمون، پاچه خواری زیردستامون، صدای بگو بخند های بچه هامون، جیرینگ جیرینگ پول و رشوه و ... نمیذاره بشنویم. اصلاً ما سعی می کنیم نشنویم چون تصورمون اینه که اگه بشنویم، باید کاری بکنیم، یه چیزی از دست بدیم یا ضرری می کنیم و به سختی دچار میشیم! بیایید گوش هامون رو تیز کنیم ببینیم هرلحظه مربی داره بهمون چی میگه، چه کار کنم؟ کجا برم و قراره به کجا برسم؟ صداهای جانبی رو کم کنیم و volumeشون رو بیاریم پایین و منتظر پیام او باشیم!!

معلم گفت گاهی ما میخوایم رابطه مون با خدا یه معامله با سود تضمینی باشه! هرچند خدا این سود رو واقعاً تضمین کرده ولی سود ما همین رشد و دریافت های ما خواهد بود. معلم گفت گاهی خدا ظرفیت "داشتن" ما رو با پول و نعمت افزایش میده و باید به جایی رسید که با نعمت زیاد خودم رو گم نکنم. گاهی هم ظرفیت "نداشتن" خودم رو باید افزایش بدم! معلم می گفت البته داشته ها همیشه موانع سخت تری هستند و پیدا کردن خدا بین اونا مشکل تره. معلم گفت دریافت ما در همه ی این به دست آوردن ها و از دست دادن ها باید یکی باشه و محبت خدا رو باور داشته باشم، مثل اینه که بدونی همسرت چقدر دوستت داره یا نداره و برات هیچ فرقی نداشته باشه که بهت یه روسری هدیه بده یا برلیان! معلم گفت حوادث سخت و شکست های تلخ، انسان رو تواناتر می کنه و در توضیح آیه " انّ مَعَ العصرِ یسراً " گفت "مع" نه به معنی پشت سر هم بودن بلکه به معنی مخلوط بودنه! یعنی آسانی و سختی، تو دل همدیگه اند! همون لحظه باید پیام رو بگیری و بفهمی و شکر هم بکنی!

دوربین عکاسی...

...دوربین عکاسی را طوری ساخته اند که وقتی دکمه را میزنند، هم نور می زند و هم عکس می اندازد. این مربوط به آخرت هم هست. یعنی شما اول نور بینداز و بعد عکس بردار. اول بر پیغمبر خدا صلوات بفرست، بعد به زندگی خودت نگاه کن و ببین چقدر قشنگ است.

با نور زیبایی و پاکی، سر نماز دستی به چشمهایتان می مالید، صلواتی میفرستید، دعایی هم می خوانید، آن وقت به زندگی خود نگاه می کنید. امیدوارم ببینید که در زندگیتان زیبایی زیاد هست.

شیعیان امیرالمومنین علیه السّلام زندگی این عالمشان هم خیلی خوب است. اگرچه تلخ باشد ولی همه اش خوب است. خداوند خستگی هایمان را به در کند و هیچ گاه خسته نشویم. هروقت هم خسته شدی، یک تکان به خودت بده، خدا رفع می کند. وقتی سرت را تکان دادی، خداوند قادر است به حق ائمه علیهم السّلام و خوبانش، تمام خیالاتی را که داشت مغزت را میشکافت از بین ببرد.

خداوند برکت دهد، هم قدرت ها را زیاد کند و هم زندگی ها را سلامت کند تا راحت بنشینید و برسید به جایی که یک ساعتش هفتاد سال عمر باشد. یک ساعت که آدم در بهشت بنشیند، از هفتاد سال عبادت دنیا بهتر است...

...خدا روزی کند که انسان در گرفتاری و خوشی، کلمات او را بفهمد و با فعلش حرف بزند. خداوند هم با فعلش با ما حرف می زند. با کارهایی که درباره ی ما می کند. و کسی حاضر نیست حرف های خدا را گوش بدهد. انسان وقتی مضطرّ شد، ربّ او این کلام را به انسان یاد می دهد:" أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ". خداوند مرحمت کند که انسان با او سر و کار داشته باشد. خودش مرتّب انسان را راهنمایی و هدایت می کند.

اگر انسان بو ببرد که مربّی او، دارد او را می سازد، صبر می کند. یک مرتبه که صبر کرد و بزرگ شد، مرتبه ی دوم قوه اش بیشتر می شود و خیلی برایش آسان است...


مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 1 طوبای محبت

الحمدلله...

این جلسه هم فتانه شروع کرد و سراغ آیه دوم سوره حمد رفت و توضیحات مفصلی داد:

"الحمد لله رب العالمین  ...."

معلم گفت آیات ابتدای سوره حمد، معارفی هستند که اگر کسی خوب متوجه مفاهیمش بشه، در آیات بعدی درخواست های مطرح شده رو با تمام وجود بیان می کنه. قالب عملی "بسم الله الرحمن الرحیم" مشخص شدن یه مرزه، تعیین جهت یه حزب و یه گروهه! یعنی وقتی کاری رو با بسم الله شروع می کنم منظورم اینه که من در گروه بندی هام، یه خدا بیشتر ندارم و همه کارهام رو هم با اسم او شروع می کنم. این کار و همه کارهام مال اون و به اسم اونه، نمیخوام هیچ کدوم از کارهام حتی به اسم خودم باشه، و نه به اسم دیگران! پس در ابتدای هرکار، با گفتن بسم الله مشخص می کنم که کدوم طرفی ام و به کجا دارم میرم! قرار نیست تو این دنیا من دل همه رو به دست بیارم، قراره فقط رضایت و دل یه نفر رو به دست بیارم! حالا در مسیر رضایت او، راهکارهایی برای به دست آوردن دل دیگران هم هست ولی بازم به خاطر او. معلم از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرد که ایشون قسم میخورند و میفرمایند ما در دلی وارد نمیشیم که در اون، غضب و خشونت باشه، ما در دلی وارد میشیم که سراسر محبت باشه. معلم در توضیح این حدیث گفت، حتی محبت های مجازی نسبت به غضب و تنفر یه درجه بالاترن به همین دلیل حداقلش اینه که خشم و غضب و تنفر رو با این محبت ها جایگرین کنیم تا بتونیم به محبت حقیقی دست پیدا کنیم. معلم می گفت همه ی ما، گیرِ دوست داشتن هامون هستیم! با این محبت ها فعلاً سعی کنیم به یه چیزی غیر از خودمون فکر کنیم، فرای خودمون چیزی رو دوست داشته باشیم. چون قلب ما خلاٴ نداره، به نسبتی که از عشق خالی بشه، پر از نفاق و دغل بازی میشه و برعکس! حالا خدا میگه همه رو دوست داشته باش، همه دنیا میتونن تو دل تو جا داشته باشن ولی توقع من بین همه دوست داشتن هات اینه که در لحظه ی انتخاب، مبادا چیزی به جز من رو انتخاب کنی! بسم الله هر روز صبح ما همین معنی رو داره که تردیدی در رابطه ما با خدا وجود نداره، هرچقدر هرچیز و هرکس دیگه رو دوست داشته باشم، اگر پای انتخاب وسط بیاد بدون شک همیشه خدا رو انتخاب می کنم! این باعث میشه هماهنگ با تمام عالم حرکت کنم و خارج نزنم، چون مربی همه، "رب العالمین" اونه! در آیات ابتدای سوره حمد خدا داره میگه چرا باید او رو انتخاب کنیم. میگه چون اونه که رحمان و رحیمه، رب العالمین و مالک روز جزاست،... پس او رو بذاریم و دنبال کی بریم؟! معلم گفت این عادت ماست که سراغ همه جز خدا میریم، بعدش که دستمون از همه جا کوتاه شد سراغ خدا میایم. ولی خدا میگه اصلاً چرا به این طرف و اون طرف نگاه می کنی؟

معلم در جواب سوال ضحی گفت حتی برائت ها و مبارزه علیه زشتی ها، ظاهرش خشونته و لی باطنش و هدفش اصلاح و گسترش نیکی و رحمته با برطرف کردن مزاحمت ها. در این حرکت ها هم نفسانیت و انتقام گیری نباید دخالتی داشته باشه. معلم می گفت وجود نزاع و انتقام و کینه در قلب آدم هیچ فایده ای نداره بلکه فقط مزاحمت ایجاد می کنه، از جنس آتشه. معلم می گفت طبق گفته قران حتی در برخورد با زشتی ها باید "ادفع بالتی هی احسن" به بهترین نحو ممکن، اون رو از خودت و از محیطت دفع کنی. و حتی میگه "العفو اکبر" گذشتن، از همش بهتره. معلم گفت اگر در مورد فردی، همه تلاشت رو در جهت اصلاح فردی به کار گرفتی ولی نشد، دیگه تنها راه ممکن، گذشتن از این موضوعه و اثرات وضعی اون گذشت، گاهی از همش بالاتره! محبت، نفسانیات و غرور انسان رو کم می کنه، ما خیلی وقتا روی خودخواهی هامون اسم خدا میذاریم تا خودمونو توجیه کنیم. ما اغلب از حق خدا به راحتی میگذریم ولی از حق خودمون هرگز گذشت نمی کنیم.

معلم روی نکته دیگه ای از این حدیث تاکید کرد که امام "قلب" رو شرط میدونه. مثلاً ممکنه من زبان تلخی داشته باشم ولی معیار، قلبه! در عالم جسم ممکنه به علت و عوامل مختلف (ضعف و خستگی و ...) تغییراتی رخ بده که اخم و ترشرویی و ... حاصل اون باشه ولی اینها نمی تونه و نباید به قلب سرایت کنه. تا اون زمانی که این تظاهرات جسم و ظاهر رو بشه کنترل کرد، مواظب باطن و قلب باشیم تا بدجنسی ها در او نفوذ نکنه.

معلم به عبارت "یا مَن ذِکره̉ شَرَف لِلذّاکِرین..." که امام معصوم نسبت به خدا میگه، اشاره کرد و گفت بردن نام خدا و بسم الله، خودش مانع از بسیاری از حرکات ما میشه چون نمیتونن همراه با اسم خدا بشن. ما وقتی در ابتدای کاری بسم الله میگیم، درحقیقت نیّت می کنیم که اون کار رو از طرف خدا و به نمایندگی از جانب او انجام بدیم. پس هرچه شاٴن خدایی نداشته باشد رو ترک می کنیم. و زمانی بسم الله ما واقعی بوده که باعث عزّت و شرافت و سربلندی مون باشه! پس بسم الله، راهگشاترین ذکره و به گفته مرحوم دولابی، به این معناست که خدایا تو دست به کار شو، من انجام دهنده ی این کار نیستم، تو هستی! تصور کنید که در این صورت دیگه هیچ سدّ و مانعی جلوی راه انسان باقی نمی مونه و هیچ چیز نشدنی نیست! معلم گفت متاسفانه ما گاهی به جای عزت و شرافت، این ذکرها رو مایه پستی و ذلّت خودمون می کنیم! همون طور که الان بیشتر از هر زمان دیگه، کلاس قرآن و مثنوی و ... داریم ولی اثری ازشون نمی بینیم. برعکس، اولیای خدا سعی می کنن گمنام باشن، دنبال دکّان بازکردن نیستن ولی در عین حال اثر وضعی خودشون رو در جامعه دارن و همه رو حفظ می کنن. انسان های الهی که در هر مسلک و مذهب و لباسی به دنبال معنویّت هستند، تعالی جامعه رو دنبال می کنن و خودشون رو فدا می کنن برخلاف نظام ها و افرادی که دنبال حفظ خودشون حتی به قیمت فداکردن دیگران هستن!

معلم تو جواب سوال رائفه گفت محصول همه ی عبادت های ما باید این باشه که بنده ی واقعی بشیم و آماده باشیم هر دستوری میده اطاعت کنیم. کدوم از ما هر صبح که بلند میشیم هرچی خدا تو کاسه مون بذاره، راضی و خوشحالیم و میگیم همین خوب و درسته؟! اگه امام زمان بیاد چی؟ اگه بیاد بگه ازت میخوام فلان کار رو بکنی، آیا بی چون و چرا اطاعت می کنیم یا کلّی ملاحظات شخصی و اجتماعی رو در نظر میگیریم و مثلاً میگیم فلان کار در شاٴن من و برازنده ی شخصیت من نیست!؟ ما باید این آمادگی رو پیدا کنیم، شرافت یعنی همین که آماده عبودیّت باشیم، خودمون رو نبینیم، شخصیتی برای "من" قائل نباشیم بلکه گوش به فرمان "او" باشیم. اگر نماز روزه ها و عبادت های ما این اثر رو دارن، درسته وگرنه وقتمون رو تلف کرده ایم!

معلم گفت وقتی ما باور کردیم نماینده خدا در زمین هستیم، خدا هم کمک می کنه و نمیذاره خرابکاری و آبروریزی کنیم! مثل بزرگتری که به بچه اش میگه حواستو جمع کن، تو بچه ی من هستی، مبادا فلان رفتار رو بکنی!! خدا هم میگه حواستون باشه شما نماینده ی من هستید. تو بنده ی خدا و در محضر او هستی، چطور گستاخانه هرکاری می کنی؟ ما در تربیت فرزندانمون هم باید یادشون بدیم که حتی اگر حرف من رو زیر پا گذاشتی، مبادا حرف خدا رو زیر پا بذاری و حریم او رو بشکنی! معلم گفت اگه همه ی سعیت این باشه که دل خدا رو به دست بیاره، هیچ نیازی نیست تلاش کنی بقیه رو راضی کنی بلکه خود به خود دل انسان ها باهات نزدیک میشه! برعکس عادت ما که مواظب همه هستیم و همه ی ملاحظات رو در نظر می گیریم، خدا رو میگیم بیخیال، بعداً توبه میکنیم و کفّاره میدیم. معلم اشاره کرد به ایه 96 سوره مریم " إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ..." و گفت این قانون خداست که تو این آیات میگه: کسانیکه گفته ی من رو باور کرده اند و در این دنیا خرابی به بار نمیارن، یا می سازن یا اصلاح می کنن، "...سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا " خدا محبتشون رو تو دل دیگران میذاره! اتفاقاً خدا میگه راهش همینه و راضی کردن او از همه راحتتره، او سریع الرضا است.

معلم اشاره کرد به زیارت رفتن هامون که همش فکر تدارک هتل و غذا و ... هستیم، هرگز این دغدغه رو ندارم که اونجا جه جوری به امام وارد بشم، چه طوری حرف بزنم، خواسته هام چی باشه که در حدّ ولی خدا باشه! می گفت ما باید یاد بگیریم با معلم هامون توی این عالم چطوری حرف بزنیم، چی بدیم و چی بخوایم!