وسعت وجود...

اعظم خانم با آیه 49 سوره نحل بحث رو شروع کرد:

" وَ لِلّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَ الْمَلآئِکَةُ وَ هُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ

هر چه در آسمان‏ها و هر چه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است همه خدا را سجده می‏کنند و تکبّر نمی‏ورزند."

معلم گفت "استکبار" با "تکبر" متفاوته، استکبار در واقع بالیدن به چیزی مجازی است که حقیقت نداره. مثلاً لغت استکبار در قرآن در مورد ابلیس و فرعون به کار رفته. ممکنه دو نفر در موقعیت یکسان، یکی خدا رو به خاطر نعمت هاش شکر کنه و دیگری به خیال اینکه توانایی هاش از خودشه، به استکبار دچار بشه! قرآن میگه خدایی بالای سر شماست که باید مراقب باشی توسط نعمت هاش فرمان او رو به درستی انجام بدهی، یعنی نه توانایی ها از خودته و نه تصمیم گیری که چه کار باهاشون بکنی به عهده توست بلکه خدا خودش به تو آموزش داده که استفاده صحیح اونها چیه. پس آخر هنر ما اینه که نعمتی رو که او داده در راهی که او یاد داده صرف کنیم!

در رابطه ی بنده با خدا، قدرت به میزان عبودیت است! تو این دنیا اون چیزایی که داری و نگه داشتی، قدرتت رو تعیین می کنه ولی برای جهان باقی، اون چیزهایی که دادی و نگه نداشتی میزان قدرتت رو مشخص می کنه! در حقیقت اونی که میتونی بدی قدرت تو و اعتمادت رو به خدا نشون میده و میزان عبودیت تو است. از نطر خدا دهندگی، قدرت محسوب میشه بر عکسِ جمع کردن (الذی جمع مالاً و عدده). باید بتوان قدرت واقعی رو از قدرت کاذب تشخیص داد، کسانی که "یومنون بالغیب" هستند، میدونن نقش ها و بازی های این دنیا حقیقت ندارن و مثل تئاتری میمونه که نقش ها از افراد به زودی گرفته میشه! از طرفی معلم دوباره تاکید کرد همه نعمت های پاک خدا رو باید استفاده کرد ولی همه رو باید از خدا بدونیم و باید بتونیم برای خدا از همش به راحتی بگذریم!

معلم یه نکته اجتماعی گفت: هر انسانی باید استعدادهاشو به کار بگیره و توانمندی ها و تسلط کافی به دست بیاره ولی لازم نیست همیشه چشمش دنبال چیز بیشتری باشه. آدم باید تلاش کنه چشم و دلش سیر باشه. تا وقتی احساس نیاز به ماشین بهتر، غذای بهتر یا ... داریم هنوز درونمون سیر نشده. وقتی که بتونیم این احساس نیاز رو از بین ببریم و دیگه اصلاً برامون فرق نکنه چی میخوریم، چی میپوشیم یا ... اون درسته. چنین آدمی با اینکه بالاترین توانایی ها رو داره، خودش ساده زندگی میکنه ولی همش به فکر خیر رسوندن به دیگران و مشکلات مردمه. گاهی ریاضت های ظاهری با حسرت های درونی همراهه، که این هیچ ارزشی نداره!

معلم در جواب عاطفه که پرسید چه جوری با آرامش زندگی کنیم گفت ما برای زحمت و تلاطم آفریده شده ایم (لقد خلقنا الانسان فی کبد)، بیخود می کنیم اگر دنبال آرامش باشیم! ما باید بالا پایین بکوبیم تا به دیگران آرامش بدیم، آرامش فقط در "عند ربک" وجود داره نباید اینجا دنبالش بگردیم. درون ما میتونه آروم باشه ولی برای انجام تکالیفمون در این دنیا، همیشه باید در تلاطم باشیم.  

ضحی به آیه 51 سوره اعراف اشاره کرد:

" الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَـذَا وَمَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ

همان کسانى که دین خویش را سرگرمى و بازیچه گرفتند و زندگى دنیا فریبشان داد. پس امروز آنان را از یاد میبریم همان‏طور که دیدار امروزشان را از یاد بردند و آیات ما را انکار می‏کردند."

اگر انسانی معیارهای قرآنی نداشته باشه و قانون هستی رو نشناسه حتی در اون صحنه هم توجیهات و حجاب ها رو با خودشون میبرن. جالبه که اینها دین رو می شناختن ولی با دین بازی کردن و دین رو مسخره کردند. علتش رو هم میگه که "دنیا" فریبشون داده و اونها رو به بازی گرفته! معلم گفت "بهشت" جای استعدادهای بالفعل شده است، بالقوه ها به درد اونجا نمیخوره. به همین دلیل فشارها در این دنیا، و جهنم و سختی هاش برای باز شدن کد استعدادهای انسان مفیده تا به توانایی های بالاتر برسه! وجود آدم اگر با سختی ها "وسعت" پیدا کنه، مقاوم تر و توانمندتر میشه. مدیریت دینی اینه که بحران ها و تهدیدها رو به "رشد" تبدیل کنه! مثل جنگ ها که برای اقتصاد و مستقل شدن یک کشور یه فرصت محسوب میشه اگر توانایی هاش رو شکوفا کنه.

معلم در جواب دوستی که می گفت دعا کن محتاج دخترم نشم گفته بود این دعا رو نمی کنم. می گفت ما نباید این چیزا رو برای خدا تعیین کنیم و به خدا دستور بدیم، شاید برامون لازم باشه آخر عمرمون افتاده و ناتوان بشیم. همیشه که ما نباید بالادست باشیم شاید لازمه زیردست بشیم! شاید بهتره خرد و حقیر بشیم. چرا تو رابطه با خدا، بهش اعتماد نمی کنیم و خودمون رو دستش نمی سپریم تا هرچی میدونه بهتره بکنه؟! چرا میخوایم همیشه ما تعیین کننده باشیم؟ ما باید تصفیه بشیم، حقارت یه فرصته تا چیزایی رو که نمیدیدم و نمی فهمیدم، بفهمم. این ها لطف خداست. پس دعا کنیم خدایا هرکاری که خودت میدونی من رو در بهترین موقعیت ابدی قرار میده، با من بکن! تا حسرتی در یوم التغابن نداشته باشم. این واگذاری امور به خدا همون معنای "الله اکبر" است که ما همیشه میگیم ولی دروغ می گیم. و خدا چه صبری داره!  

معلم می گفت تسبیح یعنی شناور بودن در یک مدار مشخص به سمت خدا. اگر استکبار رو کنار بذاریم و جهتمون رو هم بشناسیم، حرکتمون رو شروع می کنیم ان شا۽لله...

انس با او ...

تمامی اوضاع عالم تند تند دارد عوض می شود، آن به آن. اگر فرمود برای آینده و گذشته غصه نخورید، برای همین است. می گوید همین "آنی" که در آن هستی را غنیمت بشمار... از گذشته و آینده ات هیچ حرف نزن، کیفت را بکن. جنابعالی روی کشتی نشسته ای، خدا دارد راهت می برد. فضاهایت هیچ با هم قاطی نمی شود، با خدای خودت کیفت را بکن. هم خدا همیشه هست و هم خودت، اصل کاری این دوتاست که هستید. باقیش دیگر هیچ چیزی نیست! همه عوض می شوند، بهتر می شوند. یک وقت خیال نکنی که وقتی عوض می شود بدتر می شود، آن به آن بهتر می شود زیرا به خدا نزدیک می شویم. ما آن به آن به خدای خودمان نزدیک می شویم "انا لله و انا الیه راجعون". ما از جانب خدا آمده ایم و رو به خدا می رویم. هیچ وقت نمی ایستیم... آیا وقتی با این سرعت داریم راه می رویم، جای غصه باقی می ماند؟ نه! فقط با خدای خودمان هستیم و لذت حیاتمان انس گرفتن با اوست...  

مرحوم اسماعیل دولابی، جلد 5 طوبای محبت

 

عید...

روز عید فطر مثل روز عید قربان از اعیاد رسمی امت اسلامی است. در اسلام چون شخص مطرح نیست، روزی که پیامبر به دنیا آمده یا یکی از امامان معصوم (علیهم السلام) به دنیا آمدند عید رسمی ما نیست...

...مستحضرید که یکی از اسمای حسنای خدای سبحان که در دعاها می‌خوانیم، می‌گوییم «یا جابر العظم الکسیر» این جبیره یعنی آ‌ن شکسته را جبران می‌کند. اگر استخوان دست یا پای کسی شکست آن پزشک محترم فقط می‌بندد اما چه کسی استخوان را جوش می‌دهد و ترمیم می‌کند؟ پزشک, شکسته را متصل می‌کند؟ نه, جوش‌دهنده‌ای هست که دوباره این استخوان شکسته را یکی می‌کند و این خداست که در دعاها می‌خوانیم «یا جابر العظم الکسیر» اگر قلب کسی شکسته است او جبیره می‌کند...

http://portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=1&lang=fa&id=MjAwMQ%3d%3d-z%2b6yYMSsxs4%3d