الله اکبر...

معلم در جواب سوال های متفرقه اول کلاس، گفت: واکنش ها در مقابل خطای دیگران متفاوته، باید خطاهای جبران پذیر آدم ها رو پذیرفت و کمک و مراقبت کرد تا اصلاح بشه. مثلا یک معلم باید خطا و کندی دانش آموز و دانشجوی خودش رو بپذیره و تحمل کنه! برای تربیت کردن آدم ها لازمه که خطای همدیگه رو بپذیریم .سیستم زور و دیکتاتوری، افراد رو به خاطر خطاشون ملامت می کنه، اونها رو طرد و از گردونه خارج می کنه. تربیت الهی هم در مواردی برخورد قاطع و بدون مسالمت داره ولی در اکثر مواقع عفو و چشم پوشی رو به کار می گیره. آدم ها باید بتونن در کنار هم احساس امنیت بکنند، بدونن طرف مقابل دنبال بهانه گرفتن و مارک زدن و ... نیست بلکه به دنبال کمک کردن و اصلاح منه!  

معلم گفت ما باید به جای ایراد گرفتن از دیگران، به رفتار خودمون دقت کنیم. ببینیم چقدر تحمل همدیگه رو داریم؟ چه میزان خطای اطرافیانمون رو میتونیم بپذیریم و ازش بگذریم؟ ما خیلی وقتا به هم زور می گیم و توقع داریم دیگران همون جوری که ما دوست داریم رفتار کنند! گاهی حتی از سر محبت و با استفاده از وابستگی عاطفی آدم ها، بهشون زور می گیم! معلم تاکید کرد ما علاوه بر حقوقمون، تکالیفی هم در مقابل دیگران داریم که باید به دقت دنبال انجام اونها باشیم. تکلیف ما در مقابل نقایص دیگران، کمک به رفع و اصلاح اونه، معنی استغفار همینه! وای به روزی که ما برعکس عمل کنیم یعنی طرفمون رو تحریک کنیم، در نطفه خفه کنیم یا آبرویش رو ببریم، غیبت اونو بکنیم یا حتی باعث بشیم رفتار منافقانه داشته باشه و جلوی ما خود واقعی اش نباشه!

بعد از این صحبت ها، ضحی آیات این هفته رو خوند و شرح داد:

" وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ  172 

أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ  173 

وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ  174

و آنگاه که پروردگارتو از پسران آدم، از پشت هایشان نسل و نزاد آن ها را برگرفت و آن ها را بر خودشان گواه کرد که: آیا من پرودگار شما نیستم؟ گفتند: چرا! گواهی دادیم. تا در روز رستاخیز نگویید ما از آن غافل بودیم.  172   

یا بگویید: همانا پدران ما پیش از این شرک آوردند و ما نسلی بعد از ایشان بودیم، ایا ما را به سبب کاری که باطل اندیشان کرده اند مجازات می کنی؟  173  

و اینگونه، آیات را شرح می دهیم، باشد که بازگردند.   174 "

 

معلم گفت خدا در این آیات میگه ما این تعهد رو گرفتیم که فقط من رو "رب" بدونید. این موضوعی است که همه فطرتاً یقین داریم و پذیرفته ایم. اینکه همه آدم ها در همه جای دنیا، خوبی ها رو دوست دارند و دروناً تشخیص میدهند، به دلیل همین باور فطری است. اگر انسان تعصب رو کنار بگذاره، و بدون تعصب به درون خودش نگاه کنه، میدونه و می فهمه درست و غلط چیه و حتی اگر گاهی کارهای بدی انجام میده حداقل آگاهه که داره چه کار میکنه! این مهمه که آدم بدونه غلط چیه و درست چیه. این جوری به تدریج آدم می بینه اصلاً قرآن درون وجود خودشه، وقتی می خونه اصولش براش آشناست، انگار قبلاً شنیده بوده! بدیهیه! معلم از آقای دینانی نقل کرد که اصلاً کار عقل همینه که این رو بفهمی و به نقطه ای برسی که چیزهایی وجود داره که عقل نمی فهمه! کسی عاقله که بفهمه غیر از خودم، عقل و فهمم، تجربیاتم و ... هم چیزهایی وجود داره که حالا با رجوع به درون، میتونه اونا رو بفهمه!

خدا تو این آیات می گه من به همه راه بازگشت به خودم رو یاد داده ام، با وجود تفاوت هاشون در شکل و ظاهر و تمدن و تکنولوژی و ...، کد تربیت و ساختمان بندی همه انسانها، الهی است. آدم ها فقط اگر روی اصل وجودی شون پوشش بذارن، مسیر رو گم می کنن. معلم گفت واژه "شهادت دادن" که تو این آیه اومده به این معناست که این اتفاق انقدر بر نفس خودم و بر دیگران روشن و مسلم است که غیر قابل انکاره و نمیشه زیر اون زد! دیگه همه دلایل و همه بهانه ها کم رنگ می شوند. پس طبق این آیه، همه آدم ها می فهمند چه کار دارن می کنن و دیگران هم می فهمند این کار چه جور کاریه! ولی بهانه هایی که حقیقت ها رو می پوشونه، ناشی از غفلت ماست یا اینکه آدم ها خودشونو به ندونستن و فراموشی میزنن! معلم گفت آدم اگر کسی رو دوست داشته باشه، هرگز روز تولدش رو یادش نمیره و از قبل براش چیزایی رو که دوست داره تدارک می بینه! در مورد خدا هم "ذکر" یعنی همین، اگه آدم خدا رو بخواد، اونو یادش نمیره و همش دنبال کارها و چیزاییه که خدا دوست داره. اگر همه این آیه یادمون باشه که "ربّ" ما کیست، دیکه خطاها و غفلت ها اتفاق نمی افته.

معلم یه مثال زد: کسی که تازه ازدواج کرده ممکنه گاهی خونه جدیدش یادش بره و راه خونه قبلشو بره ولی کم کم دیگه خونه اش فقط همین جای جدیده! گاهی مجبوره تفریحاتی که قبلاً داشته ترک کنه و بعضی جاهایی که میرفته دیگه نره یا کمتر بره! پس رابطه جدید این آدم تلفیقی از جبر و محبت میشه، مجبوره به خاطر دوست داشتنش از بعضی چیزا بگذره! رابطه ما با خدا و "ذکر" هم همینه که دایم در هر کاری باید به خودمون یادآوری کنیم که این کار رو باید بکنم یا نه؟ او این حرکت رو دوست داره یا نه؟ دو نفری که ازدواج کردند ممکنه اول دعواهایی داشته باشن که مثلاً اول مامان من یا مامان اون؟ خونه ما یا خونه اونا؟ ولی بعد از مدتی به احساس توحید میرسن، یعنی با هم یکی میشن و او هم دیگه خود منه. شاید مادر او بیشتر به مراقبت احتیاج داره، مادر او، مادر خودمه، ضرر او ضرر منه! و اصلاً کار و خدمت او هم، ثواب یا عقابش مال منه! دیگه ما یه حساب مشترک داریم، چه از نظر مالی، چه اجتماعی و چه از نظر خدا...! در ارتباط با خدا هم ممکنه اول شک داشته باشیم، بالا پایین بزنیم  و نامزدی رو کِش بدیم! ولی وقتی فهمیدیم که اون خودشه! و "بله" رو بهش گفتیم، حالا باید ثابت کنیم میخواهیمش! باید بهش ثابت کنیم دیگه از بقیه بریدم، دیگه تو رو انتخاب کردم. کار، بچه، ... همه هستن ولی "الله اکبر" یعنی بزرگترین، تو هستی و در درجه اول اهمیت، تو هستی! اگر لازم باشه همه این ها رو به خاطر تو میدهم و همه چیزم رو قربانی تو می کنم. ما باید این توانایی رو حتماً داشته باشیم که همه جوره پای خدا بایستیم! پای همه چیزش بایستیم و همیشه در اولویت بندی مون، او اوّل باشه!

تکالیف ما...

در ابتدای این جلسه، معلم در صحبتهایی تاکید میکرد همیشه اولویت ما باید حیات دایمی مون باشه و همیشه به دنبال ارتقای زندگی اخروی خودمون باشیم، حالا دیگه هرچی به ما بدهند از قدرت و مال و ... در این جهت مصروف خواهیم کرد. با این نگاه، پول داشتن و به دنبال این توانایی ها رفتن اشکال نداره بلکه مهم اینه که یادمون باشه در نهایت درجه بندی و ارزش گذاری بر اساس تقوا است (ان اکرمکم عندالله اتقکم). تقوا به معنی نیروی بازدارنده و یا همون ترمز هست که باید بدونیم در مورد مال، قدرت، علم و ... کجا باید ترمز کرد و به "تکاثر" مبتلا نشد چون خدا از انباشته و جمع کردن اینها خوشش نمیاد. مثالی که معلم در مورد این موضوع زد این بود که حتی در حسابهای بانکی، کسی که پولی رو فقط تو حساب بخوابونه و راکد بذاره موفق نیست بلکه اون کسی حساب مالی خوبی داره که بتونه گردش مالی خوبی داشته باشه و با دارایی کمتری، گردش پول بیشتری توی حسابش ایجاد کنه! کسی که پول رو توی سپرده بخوابونه بی عرضه ترین فرد است و خدا هم از این نوع آدم ها که نعمت ها (علم، پول، قدرت و...) رو انباشته می کنند و به جریان نمیندازن، بدش میاد. قرآن میگه "لیس للانسان الا ما سعی" یعنی اون چیزی مال تو است که ناشی از تلاش تو باشه. معلم گفت آدم حتی در استفاده کردن از حلال های زندگی باید دقت کنیم که زیاده روی نکنیم، به دست آوردن امکانات حلال هم نباید به قیمت تن پروری، گسترش خودخواهی ها و از دست دادن توجه به دیگران تموم بشه! اینجابحث انفاق مطرح میشه که حالا باید دید با این پول می تونم باز هم خودسازی کنم یا فقط به فکر خودخواهی هایم هستم؟ باید حرکت کنی به سمت ثبوت نفس "تثبیتاً لانفسکم" نه خوش گذرونی و بازیگوشی! خیلی مهمه که آدم توی نعمت باشه ولی طغیانگر و اسراف کار نشه، مغرور نشه و دیگران رو هم تحقیر نکنه بلکه دست بقیه رو هم بگیره و بالا بکشه. معلم تاکید می کرد که انفاق و کمک به انسانها هم باید در جهت رشد و با توانمندسازی اونها باشه، باید آدم ها رو به جلو هل داد. خیلی وقتها مشکل آدم ها فقط اینه که مدیریت زندگی رو بلد نیستند یا نمیتونن از امکانات و توانایی هاشون استفاده کنن وگرنه نیاز به کمک دیگری ندارند. معلم گفت علت اینکه قرض الحسنه در دین ما ارزشی بیشتر از صدقه داره همینه، چون قرض الحسنه فرد رو توانمند می کنه و شخصیت فرد پایین نمیاد و منتی هم نمی پذیره. صدقه فقط جایی هست که راه دیگری نمونده.

  نکته دیگری که معلم گفت این بود که از موارد مصرف وجوهات، "مولفه ی قلوب" است. یعنی ما باید بودجه تبلیغاتی داشته باشیم، تلاش کنیم قلب دیگران رو (حتی دشمنان و مشرکین) رو به دست بیاریم. گاهی حتی یه مهمونی یا شام دادن به آشنایان میتونه چنین اثری داشته باشه! ممکنه با چنین کارهایی بشه نگاه جمعی رو نسبت به دین یا نسبت به افراد مذهبی، تغییر داد و قلب اونها رو به آدم های مذهبی نزدیک و یا حداقل از تنفر اونها کم کرد.

بعد از صحبت های پراکنده ای، محبوبه خانم بحث آیه هفته رو شروع کرد، آیه 171 اعراف:

"وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ

 {یاد کن} هنگامی را که کوه را کندیم و بالای سرشان قرار دادیم که گویی سایبانی بود، و پنداشتند که بر سرشان خواهد افتاد. {گفتیم:} آنچه به شما داده ایم با جدیت بگیرید و محتوای آن را به خاطر بسپارید. امید که پرهیزکار شوید."

اول معلم گفت باید دقت کنیم قسمت هایی از ماجراهای قرآن که مورد نظر بوده و واضح و با تاکید در آیات اشاره شده، دارای اهمیت هستند نه اینکه بیشتر دنبال قسمت هایی برویم که خدا لازم ندونسته باز کنه! در این صحنه (که کوه بالای سر قوم موسی میاد و اونها رو می پوشونه)، خدا میخواد به قوم موسی بعد از بالا و پایین زدن هاشون، تاریکی و قطع ارتباط آسمان و زمین رو نشون بده و به آدم ها گوشزد کنه قدر ارتباطشون رو با آسمان و قدر فرستاده های الهی رو بدونن! با این تلنگر خدا بهشون میگه حواستون رو جمع کنید و با قدرت بگیرید اون چیزهایی رو که براتون فرستاده ام! معلم گفت ضلالت و گم شدن اینه که آدم ندونه هدفش و نقطه ای که میخواد بهش بره کجاست؟ این جوری آدم دنبال کارها و چیزهایی میره که نباید میرفته! خدا توی این صحنه به ما یادآوری می کنه برای چی آمده ایم و چه کارهایی باید بکنیم. معلم گفت کسی که با راهنمایی های قرآن حرکت کنه، به محض کج شدن با یه تلنگر یا تذکر دوباره راه رو پیدا می کنه، معنای "ذکر" همینه! تأکید روی "اخذ کردن" پیام الهی هم به معنای دریافت حقیقی این پیام است، طوریکه دیگه از مسیر خارج نزنیم و هدف و مسیر رو گم نکنیم. در حرکت صحیح و مسیر شناسی، اولین کار اینه که منافع شخصی خود را کنار بگذاریم. یعنی هرگز نباید به خاطر غرور، لذت فردی، شأن و جایگاه اجتماعی و دیگر منافع، راهمون رو تغییر بدهیم، کاری که باید انجام بدهیم رو نکنیم یا برعکس!! هر وقت خودمون و منافع شخصی مون رو نبینیم، راه رو به روشنی خواهیم دید!

آیه بعدی، 172 اعراف:

" وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ

و آنگاه که پروردگارتو از پسران آدم، از پشت هایشان نسل و نزاد آن ها را برگرفت و آن ها را ر خودشان گواه کرد که: آیا من پرودگار شما نیستم؟ { آن ها به زبان فطرت } گفتند: چرا! گواهی دادیم. تا در روز رستاخیز نگویید ما از آن غافل بودیم."

معلم گفت خدا توی این آیه، یادآوری می کنه که همه ما یه حرفی زده ایم و قبول کرده ایم مربی مون چه کسی باشه،شاهدمون هم نفس خودمونه نه شاهد بیرونی! تک تک شما در این صحنه بوده اید، پس چرا هرکس که حرفی میزنه و نظری میده، بدون توجه به نظر خدا، به دنبالش راه می افتید؟! چرا قولتون یادتون میره؟!

معلم تو یه بحث دیگه گفت وظیفه همسری در قرآن، یکی ایجاد سکینه و آرامش است (لتسکنوا: یعنی هر حرکت یا گفتاری که آرامش رو به هم بریزه خلاف امر خداست) و دیگری لباس هم بودن و پوشش دادن عیب های همدیگر است یعنی نباید دنبال همسری بدون عیب باشیم بلکه باید همسری انتخاب کنیم که توانایی پوشاندن بدی ها و عیب های وجودش رو داشته باشیم.

در پایان جلسه، معلم با چندتا مثال تاکید کرد ما نباید همش دنبال منافع خودمون باشیم، ما همیشه فقط باید به فکر انجام دادن وظایفمون باشیم چه در روابط شخصی و چه مسایل اجتماعی، باید به منافع دیگران هم توجه کنیم و در نهایت هم تمام تلاشمون بهتر انجام دادن تکالیفمون باشه...