مٶمن خودکار است ...


مٶمن خودکار است ... خودکار یعنی عزّتت با خودت است. غیر از خودت هیچ کس نمی تواند عزّتت را به هم بزند، غیر از خودت هیچ کس برایت نجات ندارد. خودت یعنی همان وقتی که با خدای خودت می شوی.

ان شالله این حقیقت را بیابی و یک وقت شبی، نیمه شبی نگاه کنی و ببینی خودت با خودت هستی. آن وقت اگر یک نگاه کنی، خواهی دید که روی زمین هم همه متنعّمند، همه خودشان با خودشان هستند. به بالاها هم که نگاه کنید، می بینید پیغمبرها خودشان با خودشان و عزّتشان با خودشان است. نعوذ بالله خدا را هم بخواهی تعقل کنی، می بینی خدا هم خودش با خودش است. او که هیچ احتیاجی به ماسوی ندارد. ما به او احتیاج داریم، ما از او خودکار شدیم. او خودش از اصل خودکار بوده است. خودکار یعنی غنایش مال خودش، عزّتش مال خودش، حیاتش مال خودش، یعنی خودش با خودش است، محتاج به کسی نیست. این، عزّت است. این عزّت مال خدا و رسول و مٶمنین. کفّار این را نمی دانند.

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 5 طوبای محبت

می خواهیم مثل او باشیم...


اصولاً دعا لازمه ی رابطه ی عبد و مولا است، بلکه نماز و عباداتی که انجام می دهیم همه دعاست. نماز می خوانیم، یعنی خدایا ما را نمازخوان کن. روزه می گیریم، یعنی خدایا ما را روزه گیر کن. خودش هم روزه است. هیچ غذایی نیاز ندارد، آب نمی خواهد، ما می خواهیم مثل او باشیم. یعنی چه که شکم را مدام پر و خالی کنیم! خلاصه همین طور که دست را بالا می بریم، یعنی خدایا بده. زکات که می دهی، داری دستت را بالا می گیری یعنی خدایا من را دهنده کن، گیرنده نباشم، ریزش کنم. عطاهای تو را با رغبت به خلق تو بدهم. همین طور که دعا می کنی و می گویی این را به من بده، آن را به من بده و من را این طوری کن، همه ی عبادات شما دعا می شود. لذا در آیه آمده است که اگر دعاهایتان نبود، هیچ چیز نبود "  قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ "

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 2 طوبای محبت

آدم مردّد رو نمی خواد...

این جلسه بحث زیارت عاشورا مطرح شد:

السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یابن رسول الله ... السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره ...

 

معلم گفت خدا گاهی میگه در بعضی مسائل خودم باهاتون طرف میشم، انگار که طرف حساب در اون موضوع خود خداست (مثل آیاتی که "عَلَیَّ" یا "عَلَینا" توش اومده). این زیارت هم میگه خون سیدالشهدا علیه السلام نه تنها جوابش با خود خداست، بلکه گویی خون خود خدا ریخته شده. 

معلم به سوره فجر اشاره کرد (که این سوره طبق روایات به اباعبدالله علیه السلام و حرکت او اشاره داره): وَالْفَجْر  قسم به فجر... و فجر لحظه ایست که عالم میخواد روشن بشه، دقیقاً مرز تاریکی و روشنایی اینجاست! گویا حرکت امام، بعد از سیاهی ها ناگهان با یک انفجار، همه جا رو روشن می کنه و به تاریکی خاتمه میده. بعد از روشنگری امام حسین دیگه کسی نمیتونه ادّعا کنه حق از باطل قابل تشخیص نبوده یا غلط و درست رو نمی شه تمایز داد.

معلم در جواب این سوال که چرا نیروهای غیبی به امام حسین (مثل بسیاری از جنگ های صدر اسلام) کمک نکردند تا پیروز بشن، گفت شٲن امامت و ولایت، با پذیرش رهبریت ایشون توسّط امّت، تعریف میشه. اگر پذیرش امت نباشه، پیروزی چه معنایی داره؟ امام تنها به دنبال فتح یه کاخ یا به دست آوردن حکومت نیست که چنین پیروزی ای به دردش بخوره. امام به دنبال اصلاح امت بوده ولی امت به گفته ی فرزدق، دل هاشون با امام ولی شمشیرهاشون برعلیه او بود. نهضت اولیاء خدا، برای امّت سازی و رشد انسان هاست و همین تفاوت رو با نهضت های دیگه داره. حتی در قیامت هم فهم انسان ها مهمه، به همین دلیل خداوند ندا میده که  ٲِقْرَٲ کِتابَک  خودت بگو چه کار کردی؟ تا فهم وشعور هرکس مشخص بشه. در حرکت سیدالشهدا، امام به وظیفه اش عمل کرد ولی امّت او رو نخواست و به این سرنوشت دچار شد.     

معلم می گفت معاویه بنیانگذار سکولاریسم بود و می گفت عده ای عهده دار حکومت اند و قوانین خدا رو اجرا می کنن و بقیه مردم هم باید به زندگی شون برسن. با این عقیده به مردم می گفت شما به حکومت من کاری نداشته باشید، من هم به نماز و روزه شما کاری ندارم. معمولاً پادشاه ها هم خودشون رو سایه ی خدا بر مردم معرفی کرده اند تا مردم رو به دنبال خودشون بکشند. معاویه این باور رو جا انداخت پس هرکس علیه این تفکر حرکت کنه، به جنگ با خدا بلند شده. مردم کشور اسلامی در زمان معاویه، تربیت شده ی مکتب معاویه بودن! پس امام حسین به جرم خروج از "دین" محکوم میشه و یه جنگ اعتقادی ایجاد میشه.

معلم گفت یک پاتولوژی اساسی در بین امّت اسلام در زمان سیدالشهدا، "تردید" بوده. افرادی که در باورهاشون مردّد باشن، اعتقادشون رو خرج تردیدشون می کنن، باورشون رو هزینه می کنن. معلم می گفت برای موفقیت، چه دنیوی و چه اخروی، باید مصمّم بود (امام حسین علیه السلام و شمر لعنه الله علیه هر دو تا آخر خط رفتند چون هر دو مصمّم بودن). امام، آدم مردّد رو نمی خواد...