اصلاح...

این جلسه در بحثی راجع به حرکت امام حسین، با اشاره به صحبت امام حسین علیه السلام که هدف از حرکتش رو اصلاح امت جدش معرفی می کنه، معلم گفت امام در پاسخ دعوت مردم، همه ی خطرات رو می پذیره و برای انجام وظیفه ی امامت، پیش قدم در پذیرش مشکلات می شه و هدفش رو "اصلاح" انسانها میدونه، میخواد اونها رو از جایی که هستن بالاتر ببره و رشد بده و هرگز کاری نمی کنه از اونی که هستن پست تر بشن. در این مسیر کسی رو پیش مرگ خودش نمی کنه، تمام مسئولیت ها رو خودش می پذیره و دست بقیه رو هم میگیره و بالا می کشه. معلم گفت امام هیچ جا از مردم طلبکار نبود، رفتار طلبکارانه نداشت و مثال اون رو فردی دونست که کاملاً سالمه و می تونه خلبان بشه، او باید این وظیفه رو انجام بده و بابتش از کسانیکه عینکی هستن، طلبی نداره.

معلم گفت دقت به خطبه های امام حسین علیه السلام نشون میده اول دشمن شناسی نیست بلکه ابتدا ارزش شناسی است. همیشه امام ابتدا "معروف" رو معرفی می کنن و مردم رو به زندگی درست و پیروی از معروف دعوت می کنن و در نهایت به دشمن شناسی و معرفی "منکر" می رسند. ما هم باید دقت کنیم برعکس عمل نکنیم، خیلی وقتا از اول به ما دشمن رو نشون میدن و می گن بزنش یا باهاش بجنگ! درحالیکه امام ابتدا "جهل" رو از بین می بره و معروف رو معرفی می کنه (با قول و با رفتار)، بعد انسان هایی که معروف رو شناخته و پذیرفته باشن، هرگز به دنبال منکر و اشتباه نخواهند رفت و دشمن رو به درستی شناسایی می کنن. معلم گفت در جامعه ای که ارزش ها همه طور دیگری تعریف بشن و براساس معروف از نظر خدا و قرآن نباشه، تعریف انسان روشنفکر، تعریف زندگی بهتر و برتر و ... عوض میشه. نهادینه کردن ارزش های خدا در زندگی مون باعث میشه وقتی بخواهیم "بدی" رو تعریف کنیم، اشتباه نکنیم. باید دقت کنیم وقتی میخوایم یه آدمی رو نقد کنیم چقدر به "تقوا" توجه می کنیم و چقدر به ظاهر و تحصیلات و کلاس اجتماعی و ... توجه می کنیم؟ اگه با تعریف ها و ارزش های خدا پیش نریم، توی جامعه جای خوب و بد عوض میشه، جای انسان ها عوض میشه و هیچ کس و هیچ چیز به جای خودش نخواهد بود. افراد پست بالا میان و افراد فرهیخته و الهی کنار میرن. خیلی خوبه که ما این دغدغه رو پیدا کنیم که خوب حقیقی کدومه و آیا در جای درستی قرار گرفته یا نه؟

دین یعنی...

... دین یعنی آنجا که آدم، خط را و مرکز را می شناسد. آن چیزی که این خط را می شناساند " نور " است و اِلّا می دانی که اغلب مردم عبادت می کنند و نماز می خوانند، کارهای بد، گرانفروشی، بلکه کارهای خیلی بد هم می کنند. من از کجا بفهمم که بخل و حسد عبادات آدم را می خورد و همه را خراب می کند؟ خدا این امر را پوشانده است. آدم نمی فهمد مگر وقتی که به او نور بدهند. آن وقت است که می بیند. می بیند که بخیل و حسود از یک طرف عبادت می کنند، از آن طرف آتش می آید همه ی اینها را می خورد و خاکستر می کند. " الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب " همانطور که آتش هیزم را می خورد، "حسد" حسنات را تمام می کند و از آنها خاکستر به جا می گذارد! یا می گوید بوی بهشت هفتاد سال راه می رود، ولی بخیل آن را نمی شنود. هفتاد سال یعنی از آن عالَمی که بهشت هست تا اینجایی که ما هستیم. شاید منظور از هفتاد سال، اشاره به عمر ما باشد چون عمر این امت بیشتر بین شصت و هفتاد است. پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود که بوی بهشت هفتاد سال راه می رود، یعنی مومنین بلکه فطرت های سالم، همان وقت که بچه اند و به دنیا می آیند و حالا تازه می خواهند هفتاد سال عمر کنند و بعد به بهشت بروند، عطر بهشت را در این دنیا می شنوند لذا اسلام را قبول می کنند و ایمان را قبول دارند. حضرت می فرماید بوی بهشت هفتاد سال راه می رود، ولی بخیل شامه اش خراب است و این بو را استشمام نمی کند. ببین که ائمه علیهم السلام چه جور اسرار جهنم و بهشت و بوی بد و خوب را در کلمات و اخلاقیات نشان دادند و تعریف کردند!

ما این کلمات را شنیدیم اما باید از نور آنها چراغ بگیریم که قشنگ ببینیم. ما تا این را شنیدیم، وحشت کردیم. هرچه عبادت کنیم می گوییم نمی دانیم چه داریم، شاید حسد آن را خورده باشد. نمی توانیم حسدمان را هم بشناسیم که چیست. آیا آن چیزی که در ما هست، بخل است یا حسد است؟ بخیل کجا وقت دارد که بفهمد بخل بد است. اصلاً چشم و سرش گیج است. ان شاءالله خدا نصیبتان نکند.

در مجلسمان که می خواستیم از نور صحبت کنیم، نمی خواستم در این چیزها برویم اما چون چراغ را تعریف می کنیم، مجبور هستیم خاکسترها و آشغال های توی اتاق را هم بگوییم. نگوییم؟ حتی اگر نگوییم هم خودت چراغ داری و آنها را می بینی. اما خوشا به حالت، خاصیت این چراغ اینست که صاحبش می بیند و نمی آید عملش را آتش بزند و خراب کند. آن هم برای چه؟ برای چیزی که مال من نیست. از جای دیگر دارد می رود جای دیگر. آیا من بخل بورزم؟ بخیل کسی است که نمی تواند ببیند دیگری از مال کسی دیگر استفاده کند، نه مال خودم را. لباس کس دیگری را قرار است کسی دیگر بپوشد، خانه ی کس دیگری را یک دقیقه قرار است آن دیگری بنشیند. این علاوه بر اینکه خودش به کسی نم پس نمی دهد، و می گوید همه بیاورید به من بدهید، نمی تواند ببیند که آن دیگری دارد از چیزی بهره می برد. این را می گویند که بد صفتی است، با این وجود نمی خواهد صفتش را بشناسی. ان شا ءالله اگر همان نور را بگیری و خودت شناخت پیدا کنی خوب است. چرا من پرده بِدَرَم و خدای ناخواسته مومنین را پکر کنم؟ چون پکر شدن یک خرده بوی اقرار می دهد، یعنی من این صفت را دارم و هیچ حاضر به چنین چیزی نیستم. و هیچ قبول ندارم که گفته شود کسی از دوستان بنده و مومنین به خدا و ائمه علیهم السلام که دور من جمع شده اند، بخیل و یا حسودند. محال است! اصلاً چنین صفاتی ندارند، لذا همان نور را تعریف می کنم. وقتی نور هست آدم اگر آشغالی هم دید، آهسته آن را بر میدارد، پنهان می کند یا کنار می اندازد. نور خوب است، اینطور نیست؟ چراغ که روشن باشد، هرکسی دید صفتش خوب است، سجده می کند و شکر می کند. اگر هم بدی در خود دید، همان جا آهسته آهسته در نطفه خفه اش می کند، در خودش، در وجود خود انسان. ان شاءالله درس این کار را هم چراغ خودش به شما می دهد...

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد پنجم طوبای محبت