عجب رفقای خوبی...

...فرمود آنها که عمل صالح انجام می دهند – یعنی عمل خالص انجام می دهند و تمیز و پاک می شوند – چنین کسانی با پیامبران هستند.  مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِکَ رَفِیقًا  خداوند اینها را می شمرد، سپس می گوید عجب رفقای خوبی دارند.

شما در راه ایمان خیلی رفیق دارید و تنها نیستید. صورتاً در دنیا غریب هستید. می گویند هر مٶمنی در دنیا غریب است. اما از طرف خدا و ائمه و پیامبران که نگاه می کنی، تمام انبیا و شهدا و صالحین و مٶمنین در اینجا که شما نشسته اید با شما رفیق اند. قشنگ بگرد و بگذار چشم و دید ایمانت به اندازه ای که بهره برده ای ببیند. من با همان اندکی که بهره برده اید کار دارم. من مطلب را خیلی وسیع عرض می کنم اما شما همان بهره ی کوچک خودت را که به خیالت کوچک است، حساب کن. به اینکه برایت اعتماد و اطمینان آمده که راهت درست است و به خدای خود و ائمه راه داری. خداوند این جماعت، میفرماید اینها با انبیای گذشته اند. زیرا مقصد شما همان مقصد آنهاست. مقصد حضرت آدم و حضرت نوح و حضرت ابراهیم. از کجا این بهره را برده ایم؟ از نور محمد و آل محمد "صلی الله علیه و آله و سلم". زیرا فرمان آنها را برده ایم. دیگر، از نور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف...

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 4 طوبای محبت

فرع از اصل مانده...

" نشانه های نوین در وجودش ظاهر نمی گردد جز اینکه آثار و علایم پیشین در وجودش کشته شود. شادی اش به غم مبدل نمی شود مگر اینکه جوانی و شادابی را به کهولت و سستی سودا کند." جوان بود و قوه ی بدن داشت، کم کم پیر می شود، بدن سست می شود و پادرد و دل درد می آید و آهسته آهسته پایین می آییم. " همچون کشتزاری که باید آنچه را در آن کاشته اند، بِدْرَوَند تا بتوانند دگربار دانه در آن بکارند." گندم بلند شده است، دیگر نمی شود روی این گندم باز گندم بکارد. باید این گندم اولی را بچیند، بردارد، آن وقت زیرش را بکارد. این قاعده است. تا آخر همین است. اگر تجارتی، زراعتی، یا هرکار دیگری می کنی، باید قبلی را درو کنی و برداری، آن وقت به سلامتی دفعه ی دوم باز جایش  بکاری. کار نداشته باش که در کدام کلاس هستی، قاعده اش این است که اول، زراعت این کلاس را که در آن هستی را برداری.

" پدران و مادران، ما را گذاشتند و گذشتند و ما فرزندان، اینک از آنان به یادگار مانده ایم. بنگرید که چگونه فرع از اصل مانده." اصل، آنها بودند. پدرها و مادرها، انبیا، اولیا. ما فرع آنهاییم...


مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 6 طوبای محبت

محبت کریمانه...

در ادامه بحث "لعن" در زیارت عاشورا و بررسی آیاتی از قرآن که در اونها لعن مطرح شده، این جلسه با آیه 22 سوره مجادله شروع شد:

" لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ  

هیچ قومى را نیابى که به خدا و روز واپسین ایمان آورده باشند در حالى که با کسانى که با خدا و رسولش مخالفت کرده ‏اند دوستى کنند، هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره‏ ى آنها باشند. آنانند که [خدا] ایمان را در دل‏هایشان رقم زده و با روحى از جانب خود تأیید کرده است، و آنان را به بهشتهایى که از زیر [درختان‏] آن جویهایى روان است در مى‏ آورد همیشه در آنجا ماندگارند خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند اینانند حزب خدا. آرى، حزب خداست که رستگارانند. "

 

معلم به کلمات مختلف قرآنی که با معنای "دوست یا دوستی" وجود داره اشاره کرد: خلیل به معنی دوستی ای است که هیچ خلل و فاصله ای در اون وجود نداره و اون دوست ها رو هرگز نمیشه از هم جدا کرد طوریکه حتی اگر لازم باشه در آتش می نشینه ولی از دوستی اش نمی گذره. " وُدّ " هم نوعی از دوستی است که ایمان، یکتاپرستی و اعتقاد به دنیای دیگر و حساب و جزا، لازمه ی اون هست. یعنی در این رابطه، معادلات عاطفی فرد (محبت، خشم، عشق، غضب، انتقام،...) هم بر اساس معادلات مربوط به جهان باقی تعریف و تفسیر میشه. معلم می گفت در این سطح رابطه، مادر عاشق فرزندش خواهد بود بدون اینکه دلیلش زنتیک باشه و بدون اینکه در ازای اون، طلبکار باشه. بلکه فرزند رو موهبتی الهی میدونه که در رابطه با او ربّانیّت خدا رو تمرین می کنه. و می فهمه تربیت خیلی سخته، پس زحمات پیامبران برای ایجاد کوچکترین تغییر در جوامع چقدر ارزشمند و مشکل بوده پس ما چه وظایفی در مقابل خداوند و شکرگزاری این هدایت ها داریم. پس این مادر، نه تنها احساس طلبکاری نداره، بلکه این ارتباط رو موقعیّتی برای شکرگزاری میدونه و همون طور که در ادامه ایه اومده، در قدم بعدی، تعصبات هم کنار میره.

معلم می گفت انسان باید تکلیفش رو مشخص کنه که در این عالم، به ساز کی میرقصه؟ بالاخره به طور کلی تکلیفش معلوم باشه با خودش که به چه سمتی حرکت می کنه و جهت گیری اش چیه؟ معلم با اشاره به آیه " إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا   کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، به زودى خداى رحمان براى آنها محبتى [در دل‏ها] قرار خواهد داد." گفت در موضوع " وُدّ " یه مقدمه داریم (باور و ایمان) سپس قلب جایگاه این دوستی می شود و در نتیجه ی آن، انسان موضع پیدا می کنه و دیگه توی قلبش، محبّت دشمنان خدا جا نمی گیره (من حادّ الله...). معلم می گفت اولیاء خدا، کسانی هستند که وقتی زیر چتر محبت و ولایتشون قرار بگیریم، رابطه ی سرپرستی آنها به گونه ایست که مراقبت از ما و تلاش در جهت هدایت و نجات ما رو هم شامل میشه. معلم تاکید میکرد بدون " وُدّ " نمیشه در حوزه ی ایمان وارد شد، افراد دیندار خشن به دور خودشون حصاری دارند که حتی گاهی تبدیل به سدّی میشه روبروی کسانیکه میخوان وارد حوزه ی ایمان بشن. اینها دائماً آدم های دیگه رو متّهم می کنن به بی ایمان بودن، نجس بودن، مخالفت و... و همه رو از خودشون میرونن. ایمان واقعی، محبّتی در قلب ایجاد می کنه که فرای قومیّت و گرایش سیاسی و خانوادگی و ...، حس مراقبت نسبت به دیگران در فرد به وجود میاره که همین، نشانه ی ایمانه. معلم می گفت اون محارب و دشمن خدا همیشه بیرونی نیست بلکه خیلی مواقع درونیست یعنی نفسانیات انسان هست که باید باهاش مقابله کنیم. شاخص های رفتاری ما خیلی مواقع ناشی از نفسانیاته نه شاخص های الهی یعنی بر اساس اینکه من خوشم بیاد، من ضرر نکنم، من خوشحال و راضی باشم... درحالیکه فکر نمی کنم اینجا خدا ازم چی میخواد، طرف مقابل چه نیازی داره و ... گاهی لازم نیست از یه رابطه لذت ببریم، گاهی شاید لازمه تو یه رابطه خُرد بشیم! اولیاء خدا،خودشون رو هزینه می کنن، آبروشون رو، خونشون رو و ... ما هم باید این نوع محبت کردن رو یاد بگیریم. در اکثر دوستی ها، نگاه می کنیم هرکس خودشو بیشتر برای ما خرج کنه، بیشتر دوستش داریم، این صحیح نیست. همین باعث فرهنگ پاچه خواری و چاپلوسی میشه. باید تمرین کنیم خودمون رو خرج کنیم، کسی که بیشتر به ما چَشم و بله قربان میگه، دوست نداشته باشیم. حتی جاییکه بدم میاد، شاید اون فرد بهم نیاز داشته باشه یا او از این رابطه لذت ببره.  کی گفته هرجا تحویلمون می گیرن و بهمون خوش میگذره باید بریم؟ کی گفته هرجا امکاناتش بیشتر برامون مهیاست باید بریم؟ کی گفته کاری که به نفع بچه ی من میشه باید انجام بدم ولی کاری که 10 تا بچه ی دیگه سود می برن ولی به نفع بچه ی من نیست نباید انجام بدم؟ ما انقدر باید تمرین کنیم تا روابطمون رو بر اساس شاخص های من حادالله ... بگذاریم، از خودمون بگذریم و خرج کنیم تا دیگران رو نجات بدیم. لازمه ی این موضوع، افزایش وُسعت وجودی ماست، تا آدم های بیشتری رو به وجودمون راه بدیم و بهشون فرصت بدیم. معلم می گفت در یه ارتباط، تا حدودی به احساسمون می تونیم اعتماد کنیم و بیش از اون به شاخص ها و میزان هایی که داریم باید تکیه کنیم. در قدم اول می تونیم، دعوت هرکس که ما رو به برقراری دوستی میخواند، اجابت کنیم چون حتماً چیزی در وجود شما او رو نزدیک کرده. معلم داستان مثنوی رو یادآوری کرد که مردی سالها با قلاب صاف (بدون حلقه) به ماهیگیری میرفته و چیزی گیرش نمیومده و ته مونده های دیگران رو به خونه می برده. عاقبت سلطان شهر او رو میخونه تا علت رو جویا بشه ولی او قبول نمی کنه به قصر بره! پس سلطان خودش میاد پیش او. در نهایت به دیگران میگه دیدید عاقبت من با اون قلاب، ماهی ای گرفتم که هیچ کدوم از قلاب های سالم نگرفت!! پس شاید در روابطی که فکرش رو هم نمی کنیم، برکاتی باشه که ما نمیدونیم. معلم در جواب سوالی راجع به مهارت های ارتباطی گفت به "مهارت" اعتقادی نداره! چیزی که مهم و تعیین کننده است، "اخلاص" هست که باعث میشه اون رابطه و محبت، هرچقدر هم کوچک، درست بشه! کریمانه، بی طمع و مخلصانه بودن ارتباطه که تعیین کننده است. معلم گفت اگر آموزشی هم لازم داریم، با رجوع به سیره ی نبوی می تونیم بفهمیم در هر موقعیتی رفتار مناسب کدومه.