الگوی عملی...

این جلسه بحث های متفرقه زیادی داشتیم و با توجه به مناسبت معلم در مورد حضرت زهرا گفت: ایشون با اینکه فرزند ثروتمندترین زن جامعه بوده در زمان ورود مهاجرین یک سازماندهی عجیب برای اسکان و تغذیه ی اینها ایجاد می کنه و با دست خودش گندم آرد می کنه، نون می پزه و دنبال رسیدگی به محرومین می ره در حالیکه آقازاده ها و خانوم زاده های کنونی هرگز در چنین شرایطی خودشون رو به سختی دیدن موظف نمی دونن و خیلی از فعالیتها رو در جامعه دور از شٲن خودشون می بینند. همه ی این کارها با حفظ صحیح حریم ها و حدود و قوانین الهی انجام می شده و هرگز مثلاً به زور افراد ثروتمند مجبور به جا دادن به این افراد نبوده اند و همه ی کمک ها از سر خلوص نیت و با اشتیاق کامل بوده! زن ها در جنگ ها همیشه حضور داشتند و لوجیستیک آب و غذا و بهداری رزمی رو به عهده داشتند (در بین شهدای احد زنها هم هستند) در حالیکه می توانستند زندگی آرام و بدون دغدغه ای داشته باشند. اینها همه الگوهای عملی است که اگر واقع گرایانه نگاه کنیم، عظمتش رو درک می کنیم و قدرش رو می دونیم! خطبه ی حضرت زهرا که در اون شرایط پس از وفات پیامبر ایراد شده (اگر با سخنرانی ها و اظهار نظرهای کنونی مقایسه کنیم)، داره جهان بینی آدمها رو عوض می کنه، جامعه شناسی می کنه و پاتولوژی جامعه رو شناسایی می کنه و نشون می ده، سپس راه نجات رو حتی به خائنین نشون می ده! برخلاف صحبتهای امروزه که نفسانیت در اونها موج می زنه، مملو از تهدید و حربه های مختلفه و به تنها چیزی که نظر نداره، امر به معروف و نهی از منکره! این حقایق درباره ی این بزرگان انسان رو شیفته می کنه و هرگز نیاز به غلوّگویی نیست و فقط باید با اونها انس گرفت و همراه شد. در آخر جلسه، هدی بحث قرآنی هفته مون رو انجام داد. آیه 159 و 160 اعراف: "و از قوم موسی گروهی هستند که به حق هدایت می کنند و به آن حکم می دهند. و آنان را به دوازده عشیره که هریک شاخه ای بود تقسیم کردیم، و به موسی آنگاه که قومش از او آب خواستند وحی کردیم که با عصایت به سنگ بزن. آنگاه از آن دوازده چشمه جوشید که هر گروهی آبخور خود را بشناخت. و ابر را سایبانشان نمودیم و برایشان منّ و سلوی نازل کردیم، از این چیزهای پاکیزه که روزیتان کرده ایم بخورید. و آنها بر ما ستم نکردند بلکه بر خودشان ستم می کردند." معلم گفت: مثال های قرآن ما رو راهنمایی می کنه که منظور از کلمات و اصطلاحات، در قرآن چیه. مثلاً باید دقت کنیم مواردی که در این آیه آمده مثل آب، طلب آب، آبشخور و سنگ (حجر که گاهی قلب به اون تشبیه شده) و عدد 12 در قرآن نشانه و سمبل چه چیزی است؟ خدا در این قوم یک تقسیم بندی می کنه تا در معرض ظلم به هم قرار بگیرند و آزموده شوند مبادا ظالم باشند. خداوند از یک منبع مشترک و واحد که از جانب خدا هم هست، آبشخورهای متعدد قرار داده که از هر کدام از این 12 مسیر می توان به اون سرچشمه و به خدا رسید اما با ظلم در این زمینه ی ایجاد شده هم می توان به انحراف دچار شد.

مالک اونه...

این جلسه هم هدی آیه رو توضیح داد. 

آیه 158 اعراف:

" بگو: ای مردم! من فرستاده ی خدا به سوی همه ی شما هستم. همان که فرمانروایی آسمان ها و زمین از آن اوست. هیچ معبودی جز او نیست، زنده می کند و می میراند. پس به خدا و رسول او، آن پیامبر امّی که به خدا و کلمات او ایمان دارد، ایمان بیاورید و از او پیروی کنید، امید که هدایت شوید."

معلم گفت: ایمان یک باور است و مرحله ی بعد از آن، عمل کردن است! که تا این باورها با جهد و تلاش به عمل تبدیل نشود، هدایت اتفاق نمی افتد و به نور اصلی نمی رسیم. بسیاری از باورهای ما به عمل تبدیل نمی شود مثلاً ما میدونیم که خدا یکی است ولی در ذهن ما همیشه گرایش به خداهایی هست و در درخواست هامون دست جلوی خداهای دیگری دراز می کنیم. باید باور کنیم عزیز داشتن دین و فرستاده ی الهی، تنها راه عزّت ماست پس همیشه دلمون برای دین خدا بسوزه و نسبت به اون دلسوزی و تعصّب داشته باشیم. سعی کنیم خودمون رو خرج شرع و دین بکنیم و نه اینکه شرع رو خرج خودمون بکنیم! یادمون باشه دین هرگز نباید مسیری برای نون خوردن ما باشه!

بسیاری از ترس های ما به خاطر اینه که ما مرگ و زندگی رو دست خدا نمی بینیم و از دیگران می ترسیم که رزق یا حیات ما رو تهدید کنن. کسی مرگ ما رو نمی تواند عقب بیندازد هرچند برخی کارها مثل صدقه دادن، ما رو مشمول سنتی الهی می کنه که خدا موعدها رو عقب یا جلو میندازه. اگر باور کنیم خدا مالک آسمانها و زمین است، تبعیّت و پیروی دیگه برامون سخت نخواهد بود چون بزرگتر و قدرتمندتر از او رو پیدا نمی کنیم و می دونیم اداره دنیا به دست اوست پس دیگران کاره ای نیستند! بنابراین دنبال کسی جز او راه نمی افتیم. اشکال ما خیلی مواقع اینه که چون می دونیم خدا همیشه هست و ما رو رها نمی کنه و صبرش هم زیاده، دنبال بقیه ی کارهامون می رویم و می دونیم هرگاه برگردیم، خدا پذیرای ماهست!

یک نکته ای که بین صحبت ها مطرح شد این بود که دین نباید مسیر کسب درآمد باشه و افراد وارسته و کسانی که به جایی رسیده اند مثل آیه الله طباطبایی و علامه محمدتقی جعفری هرگز از راه دین پول در نیاوردند. معمولاً افراد و یا حتی حکومت ها با دین مشکلی ندارند مگر زمانی که با منافع افراد تداخل پیدا می کنه که این افراد منفعت پرست در قرآن اکثراً با عنوان ملٲ مطرح می شوند. این افراد می خوان جلوی مداخله ی دین رو در جامعه بگیرند.

در پایان جلسه هدی آیه ی بعدی رو هم مطرح کرد:

آیه 159 اعراف: "و از قوم موسی گروهی هستند که به حق هدایت می کنند و به آن حکم می دهند."

معلم گفت: جامعه ی دینی نباید مشغول اختلافات جزیی بشه چون نتیجه اش این می شه که لائیک و بی دینی دنیا رو می گیره در حالیکه اگر یکتاپرستی به دنیا حکومت بکنه، اختلافات دیگر قابل بحث و بررسی و حل کردن است.

آسمانی شدن...

این جلسه با صحبت های متفرقه ی زیادی همراه بود و بحث قرآنی مون با تاخیر شروع شد. این بار هدی مطالعه کرده بود و آیه ی این هفته رو توضیح داد. 

آیه 157 اعراف:

" همان کسانی که از این رسول، پیامبر درس ناخوانده پیروی می کنند که (وصف) او را نزد خویش در تورات و انجیل مکتوب می یابند، که آنها را به کار پسندیده فرمان می دهد و از کار ناپسند منع می کند و پاکیزه ها را برایشان حلال و پلیدی ها را بر آنان حرام می کند، و تکالیف سنگین و قید و زنجیرهایی را که بر آنها بود برمی دارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند و حرمتش را نگاه داشتند و یاریش کردند و نوری را که با او نازل شده پیروی نمودند، هم آنان رستگارانند."

معلم گفت: گاهی ما تصور می کنیم رعایت پاک و ناپاک های تعیین شده از جانب خدا، برای ما محدودیت ایجاد می کنه درحالیکه این آیه می فرماید اتفاقاً مراعات این موارد و طیّب و خبیث ها، زنجیرها رو از پای ما باز و ما رو آزاد می کنه! فلسفه ی تعیین مرز حلال وحرام همینه که ما آلوده به زشتی ها و پلیدی ها نشویم و پاک و آزاد زندگی کنیم. معلم گفت: همون طور که در آیه ای از قرآن داریم، به جز طیّب و پاک، چیزی از گمرک آسمان نمی گذره و به بالا راه پیدا نمی کنه. رعایت این احکام و دوری از ناپاکی ها باعث آزادی و آسمانی شدن ما میشه! خداپرستی، باعث ثبوت نفس، آزادی و راحتی میشه چون لازم نیست نگران افراد و نیروهایی به جز خدا باشه. دیگه بالا و پایین شدن ها اونو نمی ترسونه و نگران نمی کنه!

در قسمت بعدی آیه رواج دادن خوبی و زیبایی و سپس زدودن زشتی هاست که در این جا ابتدا امر به معروف ذکر شده و بعد از اون نهی از بدی ها! معلم گفت: ما معمولاً توسعه دادن خوبی ها رو فراموش می کنیم و مستقیم سراغ نهی از بدی می رویم در حالیکه خدا امر به خوبی رو مقدّم آورده یعنی اگر زیبایی ها ارائه و خوبی ها به افراد معرفی بشوند، دیگه جایی برای زشتی و بدی نمی مونه و اصلاً کسی سراغ منکر نمی ره. پس وظیفه ی ما در مرحله ی اوّل ترویج زیبایی ها و خوبی هاست!

هدف: زیبایی...

در ابتدای این جلسه سوال هایی در ادامه ی بحث هفته ی گذشته مطرح شد که معلم در جواب اون به نکاتی اشاره کرد و گفت: یکی از اساسی ترین موارد برای یک مومن اینه که در این عالم نسبت به هیچ چیز احساس مالکیت نداره پس نه ترسی خواهد داشت و نه ناراحتی ای (لا خوف علیهم و لا هم یحزنون)! مثالش کسی است که شبی رو تو یه هتل می گذرونه، متوجه می شه که لوله ی آب ترکیده و جایی نشت می کنه. این فرد بدون اینکه ناراحت بشه یا غصه بخوره به هتل دار خبر میده تا مشکل رو برطرف کنه و چون خودش رو مالک اونجا نمی دونه، ناراحتی و ترسی هم از بابت این ماجرا نداره! البته این موضوع با سازندگی در این دنیا مغایرت نداره ولی مهم اینه که این آدم نمی سازه به این امید که داشته هاش رو در دنیا زیاد کنه بلکه برای خیر و فایده رسوندن به خلق خدا کار می کنه. پس ما باید باور کنیم که نسبت به هیچ چیز در این عالم، مالک نیستیم. فقط امکانات و شرایطی است موقّتی که خدا لازم دونسته در اختیار ما قرار بده تا در حد شعورمون بهره ببریم (مالک مطلق خداست)! از طرفی هم احساس فاعلیت و مالکیت ما نسبت به نعمت های اطرافمون هم هست که باعث غرور و خودبرتر بینی میشه و ما رو زمین میزنه.

معلم گفت: عمل به نیکی ها کار بزرگ و خاصی نیست که مثلاً فکر کنم کاش پول داشتم 10 تا آمبولانس وقف می کردم! کافیه یه خورده اخلاقم رو اصلاح کنم و برخورد بهتری با مردم داشته باشم که این خیلی بالاتر از بخشش ماله! ما در برخوردها و در جامعه ی اسلامی مون از دست هم در امان نیستسم، از تهمت و توهین و تحقیر دیگران دائماً در هراسیم و امنیت نداریم! همین نکات پیش پا افتاده است که مهمترین و اثرگذارترین بخش رفتارهای ماست و باید رعایت بشه.

یه سوال دیگه هم مطرح شد که آیا حضرت زهرا به خاطر نسبتش با پیامبر و یا به خاطر داشتن ژن سالم از پدر و مادری کامل به این مراتب رسیده؟ معلم جواب داد: همه ی فرزندان پیامبر و ائمه افراد صالح و بدون ایرادی نبوده اند و بسیاری از مشکلات جامعه ی اسلامی و فتنه هایی که به پا شده، از طرف این افراد بوده. حضرت زهرا همه ی سختی ها رو در کنار پیامبر تحمل کردند در حالیکه پیامبر دخترهای دیگری هم داشت که این فداکاریها رو انجام ندادند. پس نمی تونیم بگیم که حضرت زهرا به خاطر داشتن ژن پیامبر، چنین شخصیت تکامل یافته ای داشتند. در بزرگی حضرت زهرا همین بس که از حق خودش گذشت تا جنگ و دعوا به پا نشه و مردم از حقشون محروم نشوند! خطبه ی حضرت زهرا نشون میده که فقط به دنبال روشن کردن ذهن ها و ارائه ی حقیقت به مردم بوده، بیماریها و گرفتاریهای جامعه رو بیان و درمان و راه حلش رو هم ارائه میده. و زمانی که روشنگری اش رو انجام داد و حق رو از باطل جدا کرد، ذهن ها و قلب ها رو غبار روبی کرد و ویژگیهای حاکم الهی رو شرح داد، مردم رو مختار گذاشت و گفت: اگه دوست دارید در این جهالت بمونید، ما در خانه می نشینیم! برخلاف جوامع کنونی که به خاطر یک پست کوچک، شرافت و شخصیت و زندگی افراد و یا حتی یه جامعه رو فدا می کنند...  

این جا دیگه بحث قرآن رو شروع کردیم و زری آیه ی این هفته رو هم توضیح داد:

آیه 156 اعراف:

"و در این دنیا و در آخرت برای ما نیکی بنویس، که ما به تو بازگشته ایم. گفت: عذاب خویش را به هرکه خواهم می رسانم و رحمتم همه چیز را فراگرفته است. پس به زودی آن را برای کسانی که تقواپیشه اند و زکات می دهند، و کسانی که به آیات ما ایمان دارند، مقرّر خواهم داشت."

 معلم گفت: نوشتن خدا، روزی کردن و مقدّر شدن چیزی است، یعنی از خدا می خواد که نیکی ها رو براش مقدّر کنه. چیز دیگه ای هم که تو این آیه اومده اینه که رحمت خداوند همه رو در بر می گیره مگر کسانی که خودشون رو از این دایره خارج کنند.

نکته ی دیگه ی این آیه اینه که اگر ایمان مطلق نداشته باشم به اینکه هرچه پیش میاد، نوشته ی همون کارفرمای اصلی است، پای ضررها و بحران هاش نمی ایستم درنتیجه ترس و اضطراب از من دور نمی شه. مثالش اینه که اگر من کسی رو به عنوان دوست واقعی خودم قبول و به او ایمان و اعتماد کامل داشته باشم، حتی وقتی اون دوست توی یه جمع به من ناسزا بگه ناراحت نمی شم و می گم حتماً لازم بوده اینو بهم بگه، احتمالاً با این کار یه شرّی رو از من دور کرده و حتماً لازم بوده این طوری رفتار کنه و اصلاً ناراحت و نگران این رفتارش نخواهم بود و ازش حتی سوال هم نمی کنم چرا؟! در مورد ارتباط با خدا هم اگر این اطمینان و ایمان باطنی وجود داشته باشه، با آرامش برخورد می کنه و از سود و زیان و ... نمی ترسه و نگران بحران های مسیر نیست. 

معلم منظور از حسنه رو هر چیزی دونست که باعث زیبایی و زینت ما بشه، چیزهایی هست که خیلی هم بد نباشه ولی برازنده و مناسب یک شخصیت الهی نیست مثلاً میگن این برای تو قشنگ نیست که این جوری رفتار کنی هرچند ممکنه. توقع اینه که به دنبال زیبایی ها و بهتر و زیباتر شدن باشیم و زشتی ها رو از چهره ی خود و جامعه مون دور کنیم! چشممون رو باید به تشخیص زیبایی ها عادت بدهیم و یاد بگیریم که زشتی و زیبایی رو بشناسیم و از زشتی ها دور بشیم. برای مقایسه ی درست و زیبا، می تونیم به زندگی مولانا نگاه کنیم که در ابتدای زندگی با درستی و حقیقت زندگی کرد ولی بعد از تحوّل، به جمال و زیبایی دست پیدا می کنه! حسنه و زیبایی فرای درست هاست و ما نباید به درست قناعت کنیم و راضی باشیم بلکه تلاش کنیم تا رسیدن به زیبایی ها!

معیار و میزان...

زری که معمولاً ساکت می مونه این بار پیش قدم شد، صحبت رو شروع کرد و توضیحاتی در مورد آیه ی این هفته داد.

آیه 155 اعراف:

" و موسی از میان قوم خود هفتاد مرد برای وعده گاه ما برگزید، و چون زلزله آنها را گرفت، گفت: پروردگارا! اگر می خواستی آنها و مرا پیش از این هلاک می کردی. آیا ما را به خاطر آنچه سفیهان ما کرده اند هلاک می کنی؟ این جز امتحان تو نیست؛ هرکه را خواهی بدان گمراه و هرکه را خواهی بدان هدایت می کنی. تو یاور و مولای مایی، ما را بیامرز و بر ما رحمت آور، و تو بهترین آمرزندگانی."

توی بحث هایی که در مورد ریز جزئیات این حادثه در گرفت، معلم نکته ای رو گوشزد کرد: هر صحنه و مسئله ای که خدا مهم دونسته توی قرآن اونو باز کرده و به اون پرداخته و از نکاتی که آموزنده یا حائز اهمیت نبوده گذشته! این خودش معیار ماست برای اینکه به چه نکاتی بیشتر توجه کنیم و از چه نکاتی بگذریم و روی اونها وقت نگذاریم. از طرفی خدا رودربایستی نداره و جایی که لازم بوده حتی صحنه ی برخورد موسی و هارون رو با جزئیات بیان کرده ولی از صحنه هایی که آموزنده نیست و یا بدآموزی داره به سرعت رد میشه مثلاً برخورد یوسف و زلیخا و صحبتهایی که بین اونها ردو بدل شده هرگز نیومده و فقط به این موضوع در قرآن یه اشاره ی گذرا شده! ادبیات و فیلمنامه های قرآن برای ما درس است که اگر با این چنین صحنه هایی در زندگی مواجه شدیم چه بکنیم. هرگز نباید به خودمون اجازه بدهیم که پرده دری کنیم حتی در ذهن هامون!! این از آداب تربیت قرآنی است.

معلم چند نکته ی دیگه ی این آیه رو هم تذکر داد: خدا معمولاً انسانها رو با حوادث طبیعی و حوادثی که آدمها نسبت بهش احساس غلبه و قدرت دارند، ادّعا دارند و فکر می کنند می تونن اونو مهار کنند، ناتوان می کنه و از پا در میاره و عجزشون رو بهشون ثابت میکنه نه با چیزای خارق العاده یا عجیب غریب! وقتی نوح به پسرش میگه عذاب خدا به شکل سیل میاد، پسرش جواب میده که به بلندی ها پناه می برم تا آسیبی نبینم یعنی ما آدمها همیشه از جایی که فکرش رو نمی کنیم و اتفاقاً از نقاط قوّت زندگیمون (به خیال خودمون قوّت!) باید متوجه ناتوانی مون بشیم. پس نکته های این ابتلائاتی که خدا آدمها رو دچارشون می کنه اینه که آنی، غافلگیرانه و از مسایل دم دست و چیزاییه که نسبت بهش احساس تسلّط داریم!

جالب اینه که در این ابتلای قوم موسی، افراد برجسته ی قوم موسی مبتلا میشوند که این تفاوت تربیت الهی با مکاتب دیگره که در مکتب الهی، تربیت از بالا به پایین و از افراد برگزیده شروع میشه و این افراد در همه ی صحنه ها مسئولیّت بیشتری دارن، در معرض مشکلات و آزمایش های سخت تری اند و باید بیشتر هم پاسخگو باشند.

معلم در بحثی که اینجا راجع به جبر و اختیار پیش اومد گفت: معنای حقیقی اختیار اینه که در اثر ویژگیها و خصوصیات خداپسندانه ای که عالمانه و خردمندانه، با عشق الهی در وجود خود و در رفتارها و تفکراتمون ایجاد کنیم، خداوند ما رو مستحق این می کنه که از موقعیتی به موقعیت دیگر جا به جا کنه یا در مسیری جدید قرارمون بده! ولی این طور نیست که ما خودمون کاری کرده باشیم و حتی هدایت خودمون رو موجب شده باشیم، خدا در عوض اعمال به جا و شکر بنده اش خود رو موظف می کنه که ظرفیتی که این بنده در وجود خودش ایجاد کرده بد جواب نذاره و رشد لازم رو به اون بده وگرنه این فرد به خودی خودش چنین توانایی یا لیاقتی رو نمی تونه به دست آورده باشه همون طور کا در ناتوانی انسانها آمده که هیچ انسانی حتی رزق معین شده ی یک مورچه رو نمی تونه از او بگیره چه برسه به اینکه تصرفات بالاتر از این رو در عالم بکنه! پشت پرده چیز دیگریست و نظام و قوانین عالم، قوانین الهی است نه آنچه ما تصور کنیم و قانون گذاری بکنیم! ما و تلاشمون تاثیرگذار نیست بلکه خدا و دستگیری های اونه که می تونه باعث بشه ما یه چیزی بشیم!

معلم از مرحوم دولابی نقل کرد: در شروع رشد، انسان با توجه به وجود قوانین الهی یک مرزبندی می کنه و سهمی رو برای خودش (اختیار) و سهمی رو برای خدا (جبر) در نظر میگیره! بعد از این به مرتبه ای از رشد میرسه که خداوند به او آفرین می گه و به خاطر رشد و کمالی که او به دست آورده، بهش اختیار تامّ میده تا این بنده ی تربیت یافته بتونه هر تصرفی در این عالم انجام بده! اما این بنده بعد از رسیدن به این رشد و توانایی، در مقابل خدا تسلیم محض میشه و از اختیارش هیچ استفاده ای نمی کنه و همه چیز رو به خدا تفویض می کنه و می گه من همون چیزایی رو می خوام که تو بخواهی و جز خواست تو رو نخواهم خواست!! این آخرین مرتبه ی ادب است که در عین اینکه اختیار کامل و کرامات داره، از اونها استفاده نمی کنه، دستها رو روی هم میذاره و در مقابل خدا زانو میزنه و میگه: "من تسلیم هر آنچه که تو می خواهی هستم...". ما به کمک خواست و اختیارمون باید به "بنده" شدن برسیم تا خدا آنچه برای من مناسب و مفیده، به من بده. اگر به خدا سپردم، خدا خوب میدونه من رو سر چه سفره ای بنشونه و کدوم غذا (مادی یا معنوی) برام مناسبه که روزی ام بکنه، رزقی که به مزاج من خوش بیاد و برام مفید باشه که نه گرمی و نه سردی ام بکنه! معلم گفت: ما در این عالم فقط یک وظیفه داریم و اون اینکه تکلیف خودمونو معلوم کنیم که بالاخره خدا رو می خواهیم یا غیر او رو! اگه ما فقط نیت پاک و صادقانه داشته باشیم که من روزی آسمانی می خوام و این در آسمان به روی من باز بشه، همه چیز حلّه.

معلم گفت: این قانون خداست که در این عالم ماده و حیات دنیا با سعی و تلاش و بهره مند شدن از قوانین این دنیا، می توانی به هرآنچه بخواهی برسی و هیچ مانعی وجود نخواهد داشت. اما مهم اینه که قوانین فراماده رو بشناسیم و به رشد و رزق معنوی برسیم که این حرکت فقط با قوانین آسمانی امکان پذیره. مثلاً در این عالم ماده ممکنه به خاطر دروغ نگفتن عقب بمونی و ضرر کنی و بگی بدون دروغ نمیشه تو این دنیا رشد کرد اما اگر با قوانین آسمانی عالم آشنا باشی، رشد حقیقی رو در این عقب موندن خواهی یافت و متوجه می شی که در عوض دادن چیزی از زمین، رزقی آسمانی دریافت کرده ای و این بزرگترین سود است! همون طور که خدا در قرآن می فرماید رزق شما در آسمانه و کاری نکنید که درهای آسمان به روی شما بسته بشه و مبادا روزی خودتون رو محدود به همین ارزاق دنیوی محدود بکنید!! پس در پس هر حادثه و آزمون، به جنبه ی آسمانی اون دقت کنیم مثل حضرت موسی که در این آیه در پس این ابتلا، پیام الهی رو دریافت کرد و به آستان الهی برگشت و رشد یافت. اگر ما در پس هر حادثه، خواست خدا رو ببینیم با هر مانع و سدّ یا هر موفقیت و خوشی، بیشتر و بیشتر متوجه خدا و قوانین او می شویم و پیام ها و درس های او رو کشف می کنیم نه اینکه گاهی نا امید و مٲیوس بشیم و گاهی مغرور و سرخوش!

دوباره به صحنه ی این آیه برگشتیم و معلم گفت: این برگزیده ها و نخبه ها وقتی در مدرسه ی الهی و در جلسه ی امتحان الهی غربالگری می شوند حتی در بین این برجسته ها عده ای هدایت و گروهی گمراه میشوند! پس نخبه ها گاهی بدتر از آب در میان، یعنی چیزی که بین مردم اونو برگزیده و برجسته کرده بود، در محضر الهی برتری ایجاد نمی کنه بلکه اون برتری که در جامعه رشد به شمار می آمد، مایه ی ضلالت بوده. و نکته دیگه اینه که حتی پیغمبر الهی نمی تونه افراد رو غربالگری و طبقه بندی کنه و حقیقت وجودی آدمها بر او هم پوشیده است، خداوند پرده دری نمی کنه حتی برای پیامبرش!

اینجا ضحی سوالی رو مطرح کرد که معلم در جواب توضیح داد: ما معیارها و میزان های سنجش رو اشتباه می بینیم مثلاً موفقیت رو این می دونیم که آیا توی دانشگاه قبول شدم یا ارتقا پیدا کردم؟! هرگز چیزایی که خدا به ما نداد یا از ما گرفت رو هم در کنار این اتفاقات نمی بینیم. دید صحیح به زندگی اینه که توی همه ی این به دست آوردن و از دست دادن ها، حساب کنیم که در نفس ما چه اتفاقی افتاد و چه اثری در رشد وجود من گذاشت؟ حالا موفقیت و شکست رو باید براساس این نتیجه تعریف کنیم و بر اساس درون و وجودش این حوادث رو تحلیل کنه. هر چه تاثیر مثبت در وجود ما گذاشته باشه، گرچه ظاهراً شکست یا حادثه ای تلخ بوده باشه، مفید بوده. و از اون طرف بیشتر موفقیّت های ظاهری مون فقط باعث غفلت ما شده و ما رو از رشد بازداشته! ما در زمان دریافت نعمت بیشتر باید بترسیم که آیا از پس وظیفه و مسئولیتش بر میایم یا نه، در حالیکه وقتی چیزی  دست میدهیم باعث راحتی و سبکی بار ما میشه!! این در مورد مسایل معنوی هم صادقه چون بسیاری از داشته های معنوی آنچنان غرور و خودپرستی ایجاد می کنه که باعث سقوط و بدبختی حقیقی میشه...!