به نفس خودش نمی گوید تو راه برو ...

... الان هم همین جور مدام به امام زمان می گویند آقا بیا، آقا بیا ... خوب شما یه قدری جلو بیایید! یازده نفر امامانمان، آبا و اجدادمان آمدند و شما چندسال با آنها بودید، حالا شما یه خورده پا بردارید و رو به من بیایید. حالا شما بچشید که ما چه کشیدیم. اگر مردم شما را اذیت می کنند، بچشید که بر ما چه گذشته است. فکر کنید که الان قصد دارید تا رو به خدای خودتان بروید، می بینید و می شنوید که چه چیزهایی دور و برتان هست. امامان شنیدند، آیا شما نشنوید؟ آنها از شیشه های زهری که دیگران فراهم کرده بودند، چشیدند. آیا شما هیچ نمی خواهید بچشید؟ آنها چقدر حوصله کردند و غصه و اندوه و حزن ما را چشیدند، خوب من و شما هم لااقل دو سه کلمه به اندازه وسعمان بچشیم و تحمل کنیم. آنها چقدر گناه مردم را بخشیدند، خوب شما هم گناه زیردستت را ببخش تا نزدیک آنها بشوی.

گفت خدایا خوب کردی این دوازدهمی را قایم کردی، اگر قایم نمی کردی که هیچ! حالا هم می گوید آقا بیا آقا بیا، اما نمی گوید بروم بروم! یه خورده به نفس خودش نمی گوید تو راه برو، تو باادب باش، تو اخلاص نشان بده ...  


مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 4 طوبای محبت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد