صبر و انتظار تا رضایت...

این بار صحبت با آیات 5 و 6 سوره رعد شروع شد:

" وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَئِذَا کُنَّا تُرَابًا أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُوْلَـئِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ الأَغْلاَلُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدونَ   وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِمُ الْمَثُلاَتُ وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ


 

و اگر تعجب کنى، سخن آنها عجب است که: آیا وقتى خاک شدیم، واقعا به آفرینش تازه‏اى وارد مى‏شویم؟ اینان کسانى هستند که به پروردگارشان کافر شدند و زنجیرها در گردنشان است، و آنها اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود     و از تو پیش از نیکى بدى را به شتاب مى‏خواهند، با این که پیش از آنها عقوبت‏ها [ى عبرت‏آموز] نازل شده است. همانا پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ظلمشان صاحب آمرزش است، و [در عین حال‏] پروردگار تو سخت کیفر است "

 

معلم ابتدا در صحبت های کلی و جمع بندی بحث های پیشین گفت عقل باید به دنبال نشانه ها (مثل زوجیت گیاهان و ...) راه بیفته، کار عقل دجل و سفسطه کردن نیست بلکه جواب دادن به سوالاتی است که خدا مثال هایی از اون رو مطرح می کنه. گاهی قرآن طرح سوال کردن رو به ما یاد میده و نحوه ی تعقل کردن رو! مثلاً همین زوجیت گیاهان و زنتیک و تفاوت گونه های گیاهان (از نظر زنتیک و ...) و حتی قطعه قطعه بودن زمین (مثلاً قطعات قاره ها که مجاور هم قرار گرفته) ... همه ی اینها اشاراتی است که قرآن ما رو دعوت به تعقل در مورد اونها می کنه و نکاتی است که در زمان نزول قرآن شناخته شده نبوده.

معلم گفت قوانین خدا در این دنیا و آخرت ثابته، گاهی مجازات میشیم تا متوجه بشیم داریم از خدا دور میشیم و باید برگردیم. حتی جهنم اکثر اوقات راه فرار داره و فقط جرم های خاصی هستن که انسان رو در اون جاودان می کنه. ما براساس قوانین جهان، هرچه توانمند باشیم، زندگی این دنیا و آخرتمون رو شکل میدیم. یعنی اگر توانمندی هامون رو در جهت زندگی پاک و بهشتی، به کار نگرفته باشیم، نمیتونیم اونجا زندگی کنیم! معلم می گفت خداوند حتّی برای توانمندی های ظاهری و مادی هم ارزش قائل میشه و میگه انسانی که دیگران رو کمک و تٲمین می کنه با کسی که به کسی دیگه آویزونه و انگل جامعه است یکسان نیستن. میگه انسان هایی که تعقل می کنن با ارزش اند. قرآن میگه کور و اهل بصیرت با هم یکی نیستن (هل یستوی الاعمی و البصیر) چون چیزهایی که خدا میخواد رو نمی بینه. پس نتیجه این صحبتا اینه که ما هرچه در این دنیا به دست میاریم از توانایی های مادی و معنوی، بی اهمیت و بی نتیجه نیستن ولی مهمترین نکته ی تعیین کننده، ملکات وجود ماست که توانایی های نهادینه شده ی روح ما رو شامل میشه. در توصیفات بهشت می بینیم که بهشتی ها بی کار و منفعل نیستن، بیشتر از خودشون به فکر دیگران اند و ظرفیت بالایی دارن که از مال و توانایی هاشون دیگران هم بهره می برن. بُخل و کینه در وجودشون نیست. این صفات و خصوصیات انسان رو بزرگ می کنه جوری که ظرفیت بهشت رو داشته باشه. معلم می گفت کسی که تمام مسیر زندگی اش بدون توجه به قوانین خدا بوده، معلومه که حتی اگر حافظ قرآن باشه، در لحظه ی مرگ شهادتین یادش نمیاد! ملکات همون توانایی هایی است که اگر همه چیز رو از اون فرد بگیری، باز اون خصوصیت رو بروز میده. آدم بهشتی عادت داره خودش رو و دیگران رو بالا می کشه، حتی بعد از اینکه همه چیزش رو ازش بگیری.

معلم از مرحوم آقای دولابی نقل کرد ما وقتی مهمونی یه بزرگی دعوت بشیم هرگز کاسه ی ماست مون رو همراهمون نمی بریم از ترس اینکه ماست نداشته باشن! بُردن و عرضه کردن اعمالمون به درگاه خداوند هم به همین اندازه خنده دار خواهد بود! پس ما چیزی با خودمون نمی بریم و نمی تونیم ببریم جز اینکه بتونیم شٲن این رو داشته باشیم که سر سفره خداوند بنشینیم و مهمان و مَدعُو خدا باشیم نه شیطان. پس توانایی هامون رو باید گسترش بدیم طوریکه حتّی بتونیم شفاعت کننده باشیم و مربیگری هیچ کس جز معصومین رو نپذیریم.

  معلم می گفت عنصر "صبر" و "انتظار" برای رسیدن خیلی مهمه. مثلاً شب قدر رو مشخص نمی کنه و میخواد شب های متعددی رو به انتظار بنشینیم و صبرش رو داشته باشیم. اون وقت اگر انتظارش رو بکشیم، وقتی برسه، به اندازه ی هزار ماه ظرفیت پیدا می کنیم! این در مورد همه ی مسائل صدق می کنه که نقطه نهایتش و بالاترین درجه، "رضایت" داشتنه (وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ).

از روی اختیار باشد...

...مٶمن هیچ محرکی ندارد، فاعل است. نه به این معنی که احتیاج به ابزار ندارد، نه!... یک وقت نگویی مجبوری کار می کنم، چاره ای نیست. ان شالله همه کارتان از روی اختیار باشد، آن است که قیمتی است. قیمت آن بعد معلوم می شود، هنوز کامل دستت نیامده است. البته آخرش هم اختیار نمی آورد، محبّت می آورد. چنان مطیع او می شوی که او خودش می آید فرمان فرما می شود. خدا خودش فرمان فرماست بر من و شما. ان شالله خدا ما را در اطاعت از خودش، در مطیع بودن و معشوق بودن ثابت بدارد...

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 2 طوبای محبت

تموم شدنی نیست...

این جلسه با آیه 26 و 30 سوره یونس شروع شد:

" لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِیَادَةٌ وَلاَ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ  26   

هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَرُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ 30

براى آنان که کار نیک کرده ‏اند عاقبت نیکوتر و بیش از آن هست، و سیه رویى و خوارى چهره‏ هایشان را نمى‏گیرد. آنها اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند بود  26

آن جاست که هر کسى آنچه را از پیش فرستاده است بازیابد و [همه‏] به سوى خدا، مولاى حقیقى خود بازگردانده شوند و آنچه به دروغ مى‏ ساختند از دستشان برود  30 "

 

معلم در توضیح این  آیات گفت: خدا در این آیات می فرماید در نتیجه ی نیکی، نه تنها خیر و نیکی به دست میاد بلکه بیش از آن هم عاید می شه که همان گشودگی چهره است و اینکه گرد ذلّت، صورت اونها رو نمی پوشونه و در بهشت جاودان اند. هر نعمتی "عزّت" به دنبال نمیاره، گاهی ما با یه نعمت خدا (مثل پول و دارایی)، سیاهی و ذلّت کسب می کنیم و محیط رو هم تیره می کنیم. "حُسن" کاری است که زیباست و نتیجه اش هم زیبایی است!

معلم در جواب سوالی که ضحی پرسید گفت: برای سنجش میزان "اخلاص" مون کافیه در لحظات بغرنج و بحرانی، ببینیم سراغ کی میریم و امیدمون به کیه و نگران چی هستیم؟! باید بسنجیم دغدغه مون اینه که میخوایم دستور کی رو اجرا کنیم و کی باید از عملکردمون رضایت داشته باشه؟ جواب این سوالا نشون میده ما تحت تربیت و ولایت چه کسی هستیم. ویژگی کسی که تحت ولایت الهی است اینه که روشن و عاری از تیرگی است و عزّتمند حرکت می کنه یعنی جایی که او هست، خودش، اطرافیانش و محیطش دچار ذلّت و تیرگی نمی شن. چنین انسانی فقط تحت یک ولایت هست نه اولیای متفاوت و متعدّد. پس در هر لحظه ای که تصمیم می گیریم، لازمه به این سوال جواب بدیم که جهت حرکت و علت رفتار ما چیه؟ آیا دلیلش طبقه ی اجتماعی ام هست؟ اینکه از چه خانواده و گروهی هستم؟ اگر فقط بخاطر این باشه که "خدا" خواسته، این عمل روشنایی و عزّت به بار خواهد آورد. چنین عمل مخلصانه ای است که نیکی به دنبال داره به علاوه ی پاداشی بیشتر (حُسنی و زیادَة)!

معلم می گفت چیزی که قابل اندازه گیری باشه، لایق انسان نیست چون اندازه ی انسان نامتناهی است و حد نداره. شٲن انسان برتر از هر چیزیست که در اندازه ها بگنجه. نباید خودمون رو به "اندازه ها" حتی در بهشت محدود کنیم. به همین دلیله که انسان های الهی از هیچ چیز نمی ترسند، از دست دادن سلامتی شون، مرگ، ورشکستگی، زمین خوردن و ... هیچ کدوم براشون مهم نیست چون یک فیض دائمی رو می بینن و ازش برخوردارن که بی نهایت و همیشگیه. گاهی بجای اینکه بهشت زیر پای ما باشه، این ما هستیم که درگیر بهشتیم! بهشتی که محدودیت داشته باشه، بهشت نیست. اینکه قرآن میگه نعمت ها و خوراکی هاش دائمی و تموم نشدنیه یعنی میخواد به ما یاد بده از اندازه ها بگذریم، وقتی با خدا طرف باشیم هیچ چیز تموم شدنی نیست! اگر حتی غرق نعمت باشیم ولی دائم مواظب اندازه ها باشیم و همچنان داریم می شمریم، تا وقتی نگرانیم چقدرش رفته و چقدر مونده، هنوز از بهشت خبری نیست و هنوز اندازه ها حاکم اند. در حقیقت انسان باید بهشت رو اداره کنه، انسان بهشتی دغدغه ی تموم شدن نداره، راحت میخوره و به راحتی هم می بخشه!   

 معلم گفت به دست آوردن نیکی بیشتر و چند برابر در مقابل هر کار خیر، نشون میده هربار توانمندی فرد افزایش پیدا می کنه. هربار دیگه تو اون فرد قبلی نیستی بلکه یه چیز دیگه میشی، با بزرگی و روشنایی بیشتر! این آیات قرآن نشون میده نه تنها به اندازه نیکی خودت بزرگ میشی بلکه ده برابر و حتی بیشتر (بی نهایت) بزرگ میشی.

در پایان به آیه 24 سوره یونس اشاره شد:

"إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ حَتَّىَ إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَآ أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

در حقیقت مثل زندگى دنیا مثل بارانى است که از آسمان نازل کردیم، پس گیاهان زمین از آنچه مردم و چهارپایان مى ‏خورند با آن در آمیخت، [و سیراب شد] تا چون زمین رونق و زینت خود را گرفت و صاحبان زمین احساس کردند که محصولات را در چنگ خود دارند، [به ناگاه‏] فرمان ما شب هنگام یا به روز در رسد و چنان از بیخش بر کنیم که گویی دیروز در آن مکان هیچ چیز نبوده است. آیات را برای مردمی که می اندیشند اینچنین تفصیل می دهیم "

 

معلم گفت خداوند میفرماید رحمت من از آسمان بر همه ی شما که گویا مرده بودید، نازل شد و در نتیجه شما رشد کردید. اما اون لحظه ای که هرکدوم از شما تصور کنید توانایی و قدرتی از خودتون دارید، اون زمان شما رو بر میگردونم به جایی که بوده اید!

آیه بعدی (آیه 25 سوره یونس):

" وَاللّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَیَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ

و خداوند به سراى سلامت [و بهشت‏] مى ‏خواند و هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى ‏کند"

 

درنهایت خداوند شما رو به سوی "سلامت" دعوت می کنه، اونم از طریق مسیری مستقیم و نه کج و معوج! "دارالسّلام" یعنی دنیای سالم که استرس و نگرانی نداری. خدا ما رو دعوت می کنه بریم به سمت دنیایی که نه خودمون ناامنی و بیماریهای مختلف رو داشته باشیم و نه دیگران. دنیایی پاک از ناامنی و به سمت رشد و آرامش (دنیایی تعریف شده با میزان های الهی) که این همون صراط مستقیمه. معلم با توجه به آیه ی قبلی می گفت اینکه خدا انسان رو در لحظه ای که داره احساس قدرت می کنه، نابود کنه، اتفاقاً لطف خداست تا اشتباهش رو ادامه نده! 

بیخودی غصّه خورده...

حجاب ظلمانی در شیعیان خیلی کم بود و اگر خدای ناخواسته هم الان باشد، کم است. یک خرده نان و آبی، پولی، ریاستی یا مثلاً اگر زن باشد، زینت و امثال اینها را می خواهد. یک مقدارش را هم که برایشان معاف کرده اند، مانند طلا برای زن که اگر برای زینتش باشد اشکال ندارد. امّا اگر زیادی و برای فردایش یا پس فردایش و چند سال دیگرش بخواهد و طمع به این طور چیزها داشته باشد، بد است. اینها ظلمت می آورد. ان شالله امیدوارم که جرٲت کنی و به خدا اعتماد کنی تا فکر آینده ها نباشی و به تو خوش بگذرد. برادرها و خواهرها! بدانید کسی که فکر آینده نباشد و فکر گذشته نباشد، خیلی به او خوش می گذرد. امام های ما (علیهم السلام)، ما را همین جور می خواهند. می خواهند ما فکر آینده نباشیم. مانند مهمان که چطور فکر آینده نیست و فکر گذشته هم نیست؟ مهمان هیچ فکری ندارد ... اگر کسی فکر فردا باشد، نمی تواند خرج کند. هرکسی به این فکر باشد، حق ندارد خرج کند. می گویند "اِه، فردا چه کار می کنی؟" یک "فردا چه کار می کنی" باعث می شود که من سه تا در برای جیبم می دوزم! ... ان شالله شما به کسی نگویید که "آخ، پس برای فردا چه می کنی؟" راجع به آخرت هم نگو امّا اگر هم گفتی، لااقل برای آخرت بگو. بگو چرا اینجا اوقات صرف می کنی، آن آخرت است. امّا این را هم نگویی بهتر است چون خدا آن را هم لطف می کند. همین قدر که شما می بینی و به چشم شما که امین است نشان داد، آن وقت خدا غصّه را از او برمی دارد. امّا یک وقت در دنیا به کسی این را نگویید. چه غنی تر از خودتان باشد و چه فقیرتر از خودتان. او را لرزه بیندازی که چه کنی؟ خدا دوست ندارد، پیغمبر (صلی الله علیه و اله) دوست ندارد. اینها مهمان خدا هستند و خدای نخواسته وقتی من به یک مهمان بگویم " آخ! امشب کجا می خوابی؟ از کجا می آوری؟" آن وقت این هم که ناشی است و نمی داند که مهمان است، یک مرتبه تکان می خورد. آن وقت مهمان خدا را و عزیز خدا را با یک "آخ" اذیّت کرده ام. انسان به خودش هم اگر بگوید، همین طور است. بیخودی غصّه خورده است...

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 6 طوبای محبت

دعوت به خدا...

این جلسه هم آیات دیگری راجع به بحث "خالدون" مطرح شد. آیه 35 و 36 سوره اعراف:

" یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ      وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُواْ عَنْهَا أُوْلَـَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

اى فرزندان آدم! چون پیامبرانى از خودتان سوى شما آیند که آیات مرا بر شما حکایت کنند، هر کس پرهیزکارى کند و به صلاح آید، نه بیمى بر آنهاست و نه غمگین شوند.     و کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و از پذیرش آن تکبر ورزیدند، آنها اهل آتشند و در آن جاودانند."

 

معلم گفت نشانه های حق به وضوح به بنده ها نشان داده شده جوری که اصلاً معجزه ای لازم نیست! حالا این نشانه های بدیهی که عرضه شده (با کمک پیامبران الهی) اگر تکذیب کنیم و دنبال بزرگ نشون دادن خودمون باشیم (استکبار)، شایسته ی جاودان موندن در آتش خواهیم شد. همیشه و بعد از همه ی پیامبر ها این اتفاقات افتاده، طوریکه حقایق و بدیهیات رو با تکذیبشون و نیز بزرگنمایی چیزهایی که بزرگ و اساسی نیستن، پوشوندن. معلم مثال این موضوع رو در دنیای کنونی، بحث هایی دونست که ظاهراً در مورد قرآن و مفاهیم دینی انجام می شه ولی درواقع اصل اون مطلب رو تغییر میدن مثلاً معنای آیه رو چیز دیگری نشون میدن و در مورد اون بحث می کنن چون آیات قرآن واضح تر از اینه که هیچ عقل سلیمی ردش کنه. دلیل این پوشش هایی که روی دین میذاریم یا به دلیل استکبار و یا بخاطر مصلحت و منفعت اندیشی هاست. معلم می گفت سیستم های فکری بسته مختص سیستم های استکباریه چون میخوان فاصله ی خودشون رو با دیگران حفظ کنن و خودشون رو بزرگ جلوه بدهند، برعکس سیستم الهی که وقتی پیامبرش در یه جمعی می نشسته، یه فرد غریبه نمی تونسته تشخیص بده تو اون جمع کدومشون پیامبر "صلی الله علیه و اله" و کدوم از پیروانشه! انسان ها در سیستم بسته و استکباری، اصلاح نمی شوند چون رشد وجود نداره.

آیه 40 سوره اعراف:

" إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ

همانا کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و از پذیرش آن تمرّد نمودند، درهاى آسمان به رویشان باز نشود، و به بهشت داخل نشوند مگر آن که شتر در سوراخ سوزن داخل شود، و بدین‏سان مجرمان را کیفر مى‏دهیم"

 

معلم با اشاره به مثال جالبی که در این آیات اومده (به بهشت داخل نشوند مگر آن که شتر در سوراخ سوزن داخل شود) گفت گویا استکبار، اندازه های حقیقی رو بهم می زنه و انسان در زندگی دچار اشکال و اشتباه میشه. مثلاً بعضی از این منش ها، با بزرگ کردن خودت، تو رو دچار اشتباه می کنن درحالیکه یه فرد دلسوز ممکنه با شکستن اون بزرگی و کوچک کردنت (با تذکر دادن اندازه حقیقی وجودت)، بهت کمک کنه!  

معلم در جواب سوال ضحی راجع به مرگ گفت در قران واژه "توفّی" اومده یعنی انگار این وعده ایست که باید به آن وفا کرد! بر اساس قرآن بنابر تسلطی که هر فرد بر جسم و جانش پیدا کرده عده ای خودشون روحشون رو تحویل میدن، از عده ای ملائک تحویل می گیرن که البته ممکنه با زور تحویل بگیرن یا با تحیّت و سلام. عده ای هم خود خدا بدون واسطه، تحویلشون میگیره! در لحظه ی تحویل، همه "حق" رو می بینن و شهادت میدن و البته متوجه میشن که خودشون چقدر با اون حقیقت منطبق یا متفاوت هستن. به همین دلیل هم هست که توبه در اون لحظه پذیرفتنی نیست، چون همه حق رو می بینن و تصدیقش می کنن حتی فرعون.

آیه 17 سوره توبه:

" مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِینَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ

مشرکان که شاهد کفر خویشند حق ندارند مسجدهاى خدا را آباد کنند. آنها اعمالشان باطل است و در آتش جاودانند."


این آیات اشاره می کنه به "پیمان شکستن" کفار، جنگ با کفار و جاودان بودن این گروه در آتش. معلم گفت مسجد محل سجده (سجده گاه) است و مسجدی ها کسانی اند که اهل جهاد و زکات و اقامه نماز هستند. هر جاییکه گنبد و گلدسته داشته باشه مسجد نیست، شٲن و اعتبار مسجد به اینه که سرها در مقابل خدا پایین بیاد وگرنه که محل گردنکشی میشه همون طور که در صدر اسلام هم گاهی مسجد به محل عهدشکنی و بیعت گسستن تبدیل شد و درواقع تبدیل به همون قصر و بارگاه شده بود. پس مسجد زمانیکه محل سجده ی خدا باشه، خصوصیات محل  و اهلش و ... باید طبق این آیات تعیین بشه. مثلاً مساجدی مثل کاخ اموی (که خودشون اسم مسجد روش گذاشته بودن) از نظر خدا مسجد نیست و اهلش از کفّاری هستند که خالد در آتش اند. پس باید دقت کنیم هر فعالیتی در مسجد درجهت دعوت به خدا باشه نه اینکه دعوت به فرد و درجهت منافع فردی و گروهی (شرک) باشه.