منزل بیقراری...

" الدُّنیا دارُ بالبلاءِ مَحفوفَۃ " این دنیا خانه ایست که از بلا به آن ملافه ها پیچیده اند. هر ملافه ای که باز می شود، زیرش دوباره بلا خوابیده است. نان آدم کم یا زیاد می شود، یکی حرف سرد به آدم می زند، یک روز هوا سرد است یک روز گرم است، یک روز لاغر هستم یک روز مریض هستم یک روز سالمم.

" انَّ الدُّنیا لَیسَت بِدارِ قَرارٍ " دنیا، "دار" بیقراری است. " وَالْاخِرَةُ دارُ الْقَرارِ ". دار یعنی منزل، الان هم در روستاها مرسوم است که به قلعه "دار" می گویند. خدا دنیا را "دار" قرار داده است. دنیا دار بیقراری است. دنیا یعنی بیقراری. همین الان هم اگر توجّهت به دنیا برود، اینجا بیقرار می شوی، بلند می شوی و می روی: "بچه ام چطور است؟ خودم چطورم؟ آن یکی چطور است؟ " اگر از دنیا غافل باشی، اینجا دار قرار است، دار آخرت است. " وَالْاخِرَةُ دارُ الْقَرارِ "  " انَّ الدُّنیا لَیسَت بِدارِ قَرارٍ " ...

حضرت امیر علیه السلام میفرماید "مرگ شما را از همه طرف نشانه قرار داده است. روزی از عمر به فردا نمیرسد مگر به بهای نابودی امروز. دریغا اگر ستایش و نیایش امروز را به فردا واگذاریم. ای مردم انواع گوناگون مرگ ها شما" - و بنده و همه – "را هدف و نشانه قرار گرفته است. نوشیدن هر جرعه آبی با سرفه ای و آب جستنی در گلو همراه است" وقتی میروی یک خورده آب بخوری، یکباره می بینی سرفه گلو را گرفت. سه تا سرفه هم که بهم بخورد، آدم افتاده است، باید کولش کنند و به مریض خانه ببرند. " و در میان هر لقمه ای موت " – و فنای این عالم - " خودش را نشان میدهد. با رسیدن به هر نعمتی، نعمت دیگری از دست میرود." هر نعمتی را میخواهیم تلاش کنیم به دست آوریم، یکی دیگر از دستمان میرود. اصلاً مثل این است که اگر وول بخوریم ضرر می کنیم، یعنی منزل این شهر این طور است. " روزی از عمر کسی به فردا نمیرسد و لحظه ای به عمرش افزوده نمی گردد مگر آنکه امروزش فنا شود و روزی از روزهای زندگی اش تباه گردد. میلی به طعام لذیذ امروز پیدا نمی کند مگر آنکه " – نیرو و قدرت – " غذای دیروزش زایل شده باشد. چون اگر آنها نرود، گرسنه ات نمی شود. آن غذای دیروز که خوردی، باید کارش را بکند و تشریف ببرد تا به غذای دوم میل کنی. این کلمات خیلی قشنگ آدم را راحت می کند. یعنی می خواهد بگوید از مال دنیا یک قران، یک دانه، یک شاهی، لقمه ای، جرعه ی آبی و نانی همراهت نیست. چون تا آن اولی نرود، دومی را نمی خوری...

                                                                   مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 6 طوبای محبت

دعوت به دین کامل...

در ابتدای این جلسه جمع بندی بحث هفته گذشته که پیرامون لعن ابلیس به دلیل "استکبار" اش بوده بیان شد.

بحث این هفته با تلاوت آیه 61 سوره آل عمران شروع شد:

" فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ  61   إِنَّ هَـذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ اللّهُ وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ   62

پس هر که با وجود دانشى که [در باره‏ى عیسى‏] سوى تو آمد با تو محاجّه کرد بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و کسان نزدیکمان و کسان نزدیکتان را فرا خوانیم، سپس [به درگاه خدا] تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.    به راستى حکایت واقعى [مسیح‏] همین است و معبودى جز خدا نیست، و خداوند است که یقینا، شکست ناپذیر حکیم است."

معلم گفت یک نکته ی بی نظیر و آموزنده در جریان مباهله این بود که پیامبر صلی الله علیه و اله نزدیکترین عزیزانش رو به همراه برد و از دیگران مایه نگذاشت. البته مباهله، حقیقتی است که مختص یک زمان و یک واقعه ی منحصر به فرد نبوده بلکه ممکنه تکرار بشه و کسانی قابلیت داشته باشن اون رو انجام بدن البته در شرایط خاص و ضروری. معلم اشاره کرد به برخی از توانمندی های اعجاب برانگیز که برخی انسانها، علم و توان انجامش رو دارند (حتی جِن و عوامل دیگری رو در اختیار خود دارن) و این گونه توانایی ها دلیل بر حقانیت افراد نیست بلکه ناشی از علوم خاصی است که دور از دسترس انسانهای عادی هم نیست. امّا مثل جریان ساحران و موسی علیه السلام، باید بتوان تشخیص داد کدام "سِحر" و ناشی از اسباب و عوامل انسانیست و کدام با منشاء الهی است. معلم می گفت حتی شیطان هم در این عالم دستش برای انجام خیلی کارها بازه و این عجیب نیست که مثلاً فلان "هندو" یا مرتاض و یا برخی انسان ها بتونن تصرفاتی انجام بدن.


"لعنت" در این آیه هم شامل "کاذبین" شده یعنی کسانی که حقیقتی رو کتمان کردن، همون حقیقتی که پیامبر با خانواده اش برای اثبات اون رفت. معلم گفت در قران مصداق "کذب" معمولاً زمانیست که فردی با زبان و بیان دینی، دروغی رو به خدا و به دین خدا نسبت میده مثل کسانی که کذب بستند به رسول خدا. هرکسی که این صحنه ی مباهله رو ببینه و تکذیب کنه، از طرف خدا مورد لعن قرار گرفته.  

 

معلم به آیه بعدی اشاره کرد:

"قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ

گو: اى اهل کتاب! بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما مشترک است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و کسى را با او شریک نکنیم و هیچ کس از ما دیگرى را به جاى خداوند صاحب اختیار نگیرد. پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید: شاهد باشید که ما سر به فرمان خدا نهادیم."

و گفت: سنگین بودن تحریف ها و تخریب بنیان های اعتقادی از آن جهت است که به دنبال آن، تحریفات بیشمار مثل ادعای ارباب بودن از جانب سردمداران به ظاهر متدین، مطرح شده و همه چیز از جایگاهش خارج میشه. اونها همیشه دنبال حفظ نظام ارباب سالاری و توجیه ساختن برای اون هستن. این طوری میشه که مسیحیت به دینی برای سوار شدن به انسانها تبدیل شد. جداسازی ها و طبقه بندی ها... برعکس رویه ی پیامبرانه که قرآن هم به زمینی و خاکی بودنشون تاکید داره (مِن تُراب) و اونها رو ارباب دیگران نمیدونه. سکولاریسم هم همینه، آسمان و زمین رو جدا می کنه و ادّعا می کنه دین و قوانین آسمانی جدا و برای آسمان هستند و در زمین باید طبق قوانین مادی (مثل ارباب سالاری) زندگی کنیم. ریشه و طرز تفکر حکومت هایی مثل اُموی و عباسی و ... هم همین بوده. شکل جدید و روشنفکرانه و مورد پسند امروزی اش هم اینه که "نخبه" ها باید برای دیگران تصمیم بگیرن و عامّه ی مردم که شعور کافی ندارن، باید اطاعت کنن. در متون الهی همه رو صاحب انتخاب میدونه (قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الْغَی) و اطاعت از "امام" رو توصیه می کنه که پیشوایی است برای حرکت و رسوندن مردم به هدف. در این دو نگرش، هدف پیشوایی کاملاً متفاوته، امام خط شکنی می کنه و راه رو هموار می کنه و سختی های رسوندن انسانهایی با توانایی کمتر رو می پذیره (مثل کوهنورد حرفه ای که جلو میره، میخ رو محکم می کوبه و طناب رو میندازه تا دیگران خودشونو بالا بکِشن) درحالیکه نخبه های اجتماع با متّهم کردن مردم به کم فهمی، حکومت و اداره ی امور رو به دست میگیرن، بر مردم منّت میذارن و بهشون اجازه ی حرکت، رشد و اظهار نظر نمیدن. معلم می گفت "امام" از پایین جامعه شروع می کنه، خودش رو خرج می کنه تا آدمها رشد کنن، راه سعادت و شقاوت شناخته بشه و انسانها بتونن راه حیات معنوی شون رو پیدا کنن (هرچند اکثرشون در نهایت باز هم سعادت رو انتخاب نکنن!). معلم گفت قوانین این عالَم ثابت هستند مثلاً: فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرةٍ خَیراً یَرَه   هرکس خوبی ازش سر بزنه، از همین جا تا قیامت اون نیکی رو خواهد دید. مشکل اصلی ما اینه که قوانین رو نمیدونیم و نمیشناسیم یا اینکه با این قوانین زندگی نمی کنیم. جدا کردن زندگی مادی و معنوی باعث میشه راه رو، قوانین رو و درست زندگی کردن رو گُم کنیم طوریکه حتّی خوبی هامون پر از ایراد و اشکاله مثل اون کسی که یه گوسفند میدزده و بعد با حساب کتاب هایی که می کنه قسمتی از اون رو می بخشه تا گناهش بخشیده بشه و تازه کلی هم ثواب می کنه و اضافه اش هم می مونه براش!

در پایان، با اشاره به آیه 40 سوره حج:

" الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ

به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [اذن جنگ] داده شده است چرا که مورد ظلم قرار گرفته‏اند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست. همان کسانى که به ناحق از خانه‏ هایشان بیرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز این که مى‏گفتند پروردگار ما خداست؟ و اگر خدا (ظلم) بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمی‏کرد صومعه‏ ها و کلیساها و کنیسه‏ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى‏شود سخت ویران مى‏شد و قطعا خدا به کسى که [دین] او را یارى مى‏کند یارى می ‏دهد چرا که خدا سخت نیرومند شکست‏ ناپذیر است."

معلم گفت اگر اهل کتاب یقین پیدا نکنن به آمدن پیامبر آخرالزمان و بر دین خود بمونن، نجس نیستن و احتمال رستگاری دارن اما اگر به این باور برسن که محمد صلی الله علیه و اله رسول خدا و قرآن، کتاب خداست ولی باقی بمونن بر کتاب خود، نجس و کاذب خواهند بود. البته هرگز اجباری نیست (لا اِکراهَ فی الدین) و تنها دعوت به دین کامل باید انجام بشه و دینشون طبق آموزه های اسلام باید معرّفی و تحریفاتش مشخص بشه. آنها باید در امان باشن ولی نباید به دین ما کذب ببندن.

از دو چیز میترسم...

... حضرت امیر علیه السلام فرمود از این دو چیز خیلی برایتان میترسم. این حدیث را ان شاءلله در نهج البلاغه پیدا می کنید. " اِنَّ اَخوَفَ ما اَخافُ علیکم اِثنان " من دو چیز شما را میترسم. شما می دانید و وجدان دارید که پدر و مادرهای مهربان هستند که به اولادشان این کلام را می گویند. می گویند بچه جان، من این دو چیز را برای تو خیلی میترسم. توجه کنید که نمی گوید تو اینها را داری بلکه می گوید دوتا آفت در خلقت هست که این دو آفت خیلی بزرگ است. صاحبش را از همه چیز محروم می کند. فرمود من برای شما دو بچه یا صدتا اولاد یا همه ی روی زمین – همه ی روی زمین هم اولاد امیرالمومنین علیه السلام هستند- از این دوتا خیلی میترسم. دقت کن این علی علیه السلام است که می گوید ترس دارم، پس ببین چقدر خطرناک است... " اِنَّ اَخوَفَ ما اَخافُ علیکم اِثنان " از دو خصلت. یکی از آنها متابعت هوا و هوس کردن است. یعنی مثلاً همسایه را نگاه کردن که فلان چیز را به من نداده اند. یعنی همان قالیچه ی ابریشمی! یا اینکه فلانی ماشین دارد، زندگی دارد، جمال دارد، صورت زیبا دارد و چرا من ندارم. یک چیزی در بیرون دیده و هوا و هوس دیگری را برای خودش برداشته است. خُب به شما چه و به من چه؟ هزار حُسن شما داری که او ندارد. هزارتا هم او دارد که این یکی دیگری ندارد. تو مال خودت را نگاه کن و شکر کن. این از هوا و هوس. یکی هم درازی آرزو که فلان چیز و فلان چیز و فلان چیز را بگذاریم برای مبادا. حیاط برای مبادا، لباس برای مبادا. فرش را رویش ننشیند برای مبادا. خانه را تویش نمی نشیند و می گوید کثیف می شود، باشد برای مبادا. یعنی برای بعد، برای آینده. همه چیز شد برای آینده، مال موجود را که خدا به او داده نخورد و بگوید برای آینده و فردا. پول را خرج نکند برای آینده. این را آمال می گویند یعنی آرزوهای آینده...

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 6 طوبای محبت