اصلاح...

سوره ص آیه 6:

وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ ‏

معلم می گفت طبق این آیه، کسانی که در جامعه نطق میکنند (یعنی افراد زۥبده و دارای سِمَت)، می گویند اراده و خواست ما یک چیز است: "مشی شما این باشد که از خدایان پیروی کنید و به پای آنها صبر کنید." این افراد، الله رو از مردم می گیرند و به جای او، الهه های مختلف رو معرفی می کنند تا مردم رو به مسیری که می خواهند ببرند.

برای اصلاح جامعه، امر به معروف ونهی از منکر رو از بالای جامعه شروع کرد تا امت اصلاح شود. امام حسین (ع) هم بعد از اصلاح امت و آمادگی اونها برای پذیرش حکومت الهی، سراغ مبارزه با حکومت وقت میره تا اون رو عوض کنه تا امت هم اصلاح بشه. نه اینکه ابتدا براندازی حکومت رو هدف بگیره و بعد معلوم نباشه چه کسی به مردم مسلط خواهد شد.

دست مولا...

آیت الله جوادی آملی:

ما موظّفیم که حرف های انبیا و اولیا را به جان مردم برسانیم، نه به گوش مردم؛ چرا که فرمود: وَ قُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً

بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) این است که خدا در کتابش تجلّی کرده است. شما باید او را ببینید؛ نه مفسّر باشید و نه کتاب بنویسید، اگر خدا را ندیدی مفسّر نیستی.

قرآن را خدا نازل کرده اما نه آن طور که باران را نازل کرده است؛ یعنی قرآن را انداخته باشد. قرآن را آویخته است؛ یعنی یک طرف طناب به دست خود خدا است و طرف دیگر طناب به دست ما. اگر «انزلناه» قرآن نظیر «أنزل المطر» باشد، به زمین انداختن می شود، اما «انزلناه» قرآن نظیر «أنزلناه» حبل متین است. آویخت یعنی به صورتی که یک طرفش دست اوست و طرف دیگر دست ما. ما که با قرآن سر و کار داریم، باید ببینیم که یک طرف، دست اوست؛ بنابراین باید قداست آن را خیلی حفظ کنیم. یک نامه را در نظر بگیرید که یک طرفش دست مولا است و طرف دیگر دست عبد؛...

 

 

امام...

معلم در ابتدای این جلسه در معرفی امامت گفت همیشه باید گرایش و تقاضا از طرف مأموم باشه و اونها به سراغ امام بروند، امام فقط خودش رو معرفی و مردم رو به راه خدا دعوت می کنه ولی اصراری بر زیاد شدن پیروانش نداره. معلم می گفت امام جماعت هم باید اولین فردی باشه که به مسجد میاد، تو محراب بشینه، پشتش رو نگاه نکنه و بعد از نماز هم آخرین نفری باشه که بیرون میره تا نبینه کی پشتش نماز می خونه کی نمی خونه!! مردم باید اونو بخوان و انتخابش کنن و پشت سرش نماز بخونن ولی برای خودش مهم نباشه چند نفر بهش اقامه می کنن! معلم گفت امام حسین (ع) هم همین کار رو کرد، آدم ها رو دعوت کرد به راه خدا ولی در نهایت به آدم ها گفت اگر توان همراهی منو ندارید، به راحتی از من جدا شوید. گفت چراغ رو خاموش می کنم تا از رفتن خجالت نکشید، نه اینکه آدم ها رو به زور کنار خودش نگه داره! معلم گفت ارتباط ما با اماممون اصلاًچیز عجیب غریبی نیست، نشانه ی ظهور امام در زندگی ما اول اینه که چقدر زندگی مون با نور هدایت او روشن شده و خطاهای دینی ما کاهش پیدا کرده و دوم اینکه در زمان انتخاب هامون، آیا منافع مون رو انتخاب می کنیم یا حقیقت دین رو؟! معلم گفت متاسفانه خواسته های اصلی ما توی زندگی، خدا و دین او نیست، حتی اگر ادعامون هم این باشه! اگر بخواهیم بدونیم خواسته های اصلی مون چیه، تصور کنید الان غول چراغ جادو ظاهر شد، چی آرزو می کنی؟  

معلم می گفت "امر به معروف و نهی از منکر" حتی بین ما که ادعای مذهب داریم، کمرنگه. ما اکثراً طاقت نقد نداریم، ما باید دلمون برای هم بسوزه و احساس نیاز بکنیم که دوستانمون رو از خطر گناه و اشتباه دور کنیم. می گفت خیلی خوبه ما گاهی اصلاً با همین قصد، دور هم جمع شویم و همدیگه رو راهنمایی کنیم که آدم های بهتری بشیم. گاهی باید از دیگران بخواهیم اشتباهات و نقایص و ضعف هامون رو بهمون تذکر بدهند تا بتونیم رفعشون کنیم. معلم، "عقد برادری" رو مثال زد و گفت توی این عقد، من طرف متعهد می شوم هیچ توقعی از او نداشته باشم ولی در همه چیزهای خوب او رو شریک کنم (اگر بهشتی شدم او رو هم ببرم و ...). معلم گفت ما در روابطمون حتی در رابطه هایی مثل مادری کردنمون هم این طور یک طرفه و بدون چشم داشت عمل نمیکنیم، همیشه روابطمون و محبت کردنمون به دیگران، مشروطه!! همیشه روابطمون خودخواهانه است (کجا به من بیشتر خوش می گذره یا منفعت بیشتری برایم هست...) در حالیکه باید فکر کنیم که برای طرف مقابل چه جوریه (چه کسی بیشتر به من نیاز داره، کی از دیدن من بیشتر خوشحال میشه و ...). مثال جالبی زد، گفت سعی کنیم روابطمون رو مثل بازی "زوو" طراحی کنیم. سعی کنیم تا نفس داریم دیگران رو کمک کنیم و نجات بدهیم، خودمون احساس خفگی کنیم ولی دیگران رو خوشحال کنیم. معلم گفت اگر مثلاً به جمعی بریم که بهمون سخت می گذره ولی دیگری از حضورمون خوشحال میشه یا نفعی میبره، خدا شیرینی دیگری رو به ما می چشونه که جانشین همه تلخی ها خواهد شد!! باید این رو تجربه و تمرین کنیم!

معلم در جمع بندی مطالب سوره اعراف که تا حالا خوانده ایم، گفت: یه ظلم بزرگی که به خاطرش گروهی اهل جهنم شدند، این بود که راه خدا رو مسدود کردند. یعنی مردم رو از اینکه راه خدا رو انتخاب کنن، منصرف می کن. یا این مسیر رو می پوشونن و حقیقت رو پنهان می کنند یا اون راه ساده و زیبا رو انقدر پر پیچ و خم و سخت جلوه میدن تا آدما احساس کنن از عهده هر کسی بر نمیاد که از این مسیر به سلامت بگذره!! این آدم ها به زیاد بودن جمعیت خودشون اتّکا می کنند و این باعث پافشاری و غرورشون در ادامه دادن مسیر اشتباه میشه. همچنین خدا میگه اینها دین رو به بازی گرفتند پس آدم های بی دین و لائیک نبودن بلکه دیندار بوده اند ولی باید دانست هر دیندار بودنی، سعادت انسان رو تضمین نمی کنه. در این آیات از طرفی اصحاب اعراف معرفی می شوند که به هر دو مسیر اشراف دارن و با هر دو گروه انسان های بهشتی و جهنمی صحبت می کنن و همه رو به خوبی می شناسن.   

آیه این هفته 178 اعراف بود:

 "مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ

هر که را خدا هدایت کند، او هدایت یافته است و هر که را گمراه کند، هم آنان زیانکارند. "

معلم در مورد مفهوم این آیات گفت: خدا نشانه های هدایت رو می فرسته که همیشه به وسیله اونها میشه راه درست رو پیدا کرد و معنای توبه هم همینه که به محض گم شدن، نشونه ای رو پیدا کنیم و به وسیله اون، راه اصلی رو دوباره پیدا کنیم.

شهرهای امن الهی...

در صحبت های جسته گریخته اول این جلسه از کلاس، معلم می گفت ما باید عادت کنیم با یک سری اصول که قبول داریم زندگی کنیم، این طوری دیگران هم می فهمند با ما طبق همون اصول می تونن کار کنن. معلم می گفت هر رفتار زشتی یک تعامل دوطرفه است و اگر من پذیرنده رفتار غلط نباشم، در حضور من رفتار زشت از کسی سر نمیزنه. هر آدمی اگر حدودی برای خودش قایل باشه، دیگران هم اون حدود رو مراعات می کنن وگرنه دیگه نباید از دیگران هم انتظاری داشت!

خانم اکرمی که این جلسه به کلاس ما اومده بودن، گفتن از خصوصیات یک جمع ایمانی، اینه که هرگز تو زندگی همدیگه فضولی نمی کنن و اگر احساس کنن کسی مشکلی داره، فقط براش دعا می کنن بدون اینکه کنجکاوی بیشتری بکنن مگر اینکه خود اون فرد لب باز کنه و بخواد تعریف کنه!

معلم در ادامه صحبت ها گفت: من هروقت از ماجرایی انتقاد میکنم، بعدش خودمو تو همون جایگاه میذارم تا ببینم اگر من بودم چه کار می کردم و با چه معیارهایی تصمیم می گرفتم؟ مثلاً زمانی که بحث داغ چهره های ماندگار بود، داشتم فکر می کردم میزان الهی برای "ماندگاری" چیست؟ طبق قرآن "و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض" کسی ماندگار خواهد بود که نفعش به عموم آدم ها (ناس) برسه و جهان شمول باشه و از طرفی واقعاً نافع باشه و سودش به افراد رسیده باشه نه اینکه فقط شهره شده باشه و توی بوق و کرنا کرده باشن! معلم گفت طبق آیات قرآن، نیت و گفتار پاک و طیّب می تونه از مرز زمین و آسمان بگذره ( الیه یصعد الکلم الطیب و العمل‏ الصالح یرفعه "سورة فاطر/10") و این کلام پاک، حتی در آسمان ها تاثیرگذار می شه!

بعد از اون خانم اکرمی در توضیح آیه 18 سوره سبأ گفتند در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که شهرهای امن الهی که در قرآن اشاره شده، ما اهل بیت هستیم و اگر کسی ایمان خودش رو به ما بسپره، ما او رو حفظ می کنیم و اون فرد رو طوری که خدا خواسته تربیت می کنیم. ایشون گفتند ایمان هست که موضوع قلب است و بعد از اون، جوارح هم باید تصدیق کنند.