هدف: زیبایی...

در ابتدای این جلسه سوال هایی در ادامه ی بحث هفته ی گذشته مطرح شد که معلم در جواب اون به نکاتی اشاره کرد و گفت: یکی از اساسی ترین موارد برای یک مومن اینه که در این عالم نسبت به هیچ چیز احساس مالکیت نداره پس نه ترسی خواهد داشت و نه ناراحتی ای (لا خوف علیهم و لا هم یحزنون)! مثالش کسی است که شبی رو تو یه هتل می گذرونه، متوجه می شه که لوله ی آب ترکیده و جایی نشت می کنه. این فرد بدون اینکه ناراحت بشه یا غصه بخوره به هتل دار خبر میده تا مشکل رو برطرف کنه و چون خودش رو مالک اونجا نمی دونه، ناراحتی و ترسی هم از بابت این ماجرا نداره! البته این موضوع با سازندگی در این دنیا مغایرت نداره ولی مهم اینه که این آدم نمی سازه به این امید که داشته هاش رو در دنیا زیاد کنه بلکه برای خیر و فایده رسوندن به خلق خدا کار می کنه. پس ما باید باور کنیم که نسبت به هیچ چیز در این عالم، مالک نیستیم. فقط امکانات و شرایطی است موقّتی که خدا لازم دونسته در اختیار ما قرار بده تا در حد شعورمون بهره ببریم (مالک مطلق خداست)! از طرفی هم احساس فاعلیت و مالکیت ما نسبت به نعمت های اطرافمون هم هست که باعث غرور و خودبرتر بینی میشه و ما رو زمین میزنه.

معلم گفت: عمل به نیکی ها کار بزرگ و خاصی نیست که مثلاً فکر کنم کاش پول داشتم 10 تا آمبولانس وقف می کردم! کافیه یه خورده اخلاقم رو اصلاح کنم و برخورد بهتری با مردم داشته باشم که این خیلی بالاتر از بخشش ماله! ما در برخوردها و در جامعه ی اسلامی مون از دست هم در امان نیستسم، از تهمت و توهین و تحقیر دیگران دائماً در هراسیم و امنیت نداریم! همین نکات پیش پا افتاده است که مهمترین و اثرگذارترین بخش رفتارهای ماست و باید رعایت بشه.

یه سوال دیگه هم مطرح شد که آیا حضرت زهرا به خاطر نسبتش با پیامبر و یا به خاطر داشتن ژن سالم از پدر و مادری کامل به این مراتب رسیده؟ معلم جواب داد: همه ی فرزندان پیامبر و ائمه افراد صالح و بدون ایرادی نبوده اند و بسیاری از مشکلات جامعه ی اسلامی و فتنه هایی که به پا شده، از طرف این افراد بوده. حضرت زهرا همه ی سختی ها رو در کنار پیامبر تحمل کردند در حالیکه پیامبر دخترهای دیگری هم داشت که این فداکاریها رو انجام ندادند. پس نمی تونیم بگیم که حضرت زهرا به خاطر داشتن ژن پیامبر، چنین شخصیت تکامل یافته ای داشتند. در بزرگی حضرت زهرا همین بس که از حق خودش گذشت تا جنگ و دعوا به پا نشه و مردم از حقشون محروم نشوند! خطبه ی حضرت زهرا نشون میده که فقط به دنبال روشن کردن ذهن ها و ارائه ی حقیقت به مردم بوده، بیماریها و گرفتاریهای جامعه رو بیان و درمان و راه حلش رو هم ارائه میده. و زمانی که روشنگری اش رو انجام داد و حق رو از باطل جدا کرد، ذهن ها و قلب ها رو غبار روبی کرد و ویژگیهای حاکم الهی رو شرح داد، مردم رو مختار گذاشت و گفت: اگه دوست دارید در این جهالت بمونید، ما در خانه می نشینیم! برخلاف جوامع کنونی که به خاطر یک پست کوچک، شرافت و شخصیت و زندگی افراد و یا حتی یه جامعه رو فدا می کنند...  

این جا دیگه بحث قرآن رو شروع کردیم و زری آیه ی این هفته رو هم توضیح داد:

آیه 156 اعراف:

"و در این دنیا و در آخرت برای ما نیکی بنویس، که ما به تو بازگشته ایم. گفت: عذاب خویش را به هرکه خواهم می رسانم و رحمتم همه چیز را فراگرفته است. پس به زودی آن را برای کسانی که تقواپیشه اند و زکات می دهند، و کسانی که به آیات ما ایمان دارند، مقرّر خواهم داشت."

 معلم گفت: نوشتن خدا، روزی کردن و مقدّر شدن چیزی است، یعنی از خدا می خواد که نیکی ها رو براش مقدّر کنه. چیز دیگه ای هم که تو این آیه اومده اینه که رحمت خداوند همه رو در بر می گیره مگر کسانی که خودشون رو از این دایره خارج کنند.

نکته ی دیگه ی این آیه اینه که اگر ایمان مطلق نداشته باشم به اینکه هرچه پیش میاد، نوشته ی همون کارفرمای اصلی است، پای ضررها و بحران هاش نمی ایستم درنتیجه ترس و اضطراب از من دور نمی شه. مثالش اینه که اگر من کسی رو به عنوان دوست واقعی خودم قبول و به او ایمان و اعتماد کامل داشته باشم، حتی وقتی اون دوست توی یه جمع به من ناسزا بگه ناراحت نمی شم و می گم حتماً لازم بوده اینو بهم بگه، احتمالاً با این کار یه شرّی رو از من دور کرده و حتماً لازم بوده این طوری رفتار کنه و اصلاً ناراحت و نگران این رفتارش نخواهم بود و ازش حتی سوال هم نمی کنم چرا؟! در مورد ارتباط با خدا هم اگر این اطمینان و ایمان باطنی وجود داشته باشه، با آرامش برخورد می کنه و از سود و زیان و ... نمی ترسه و نگران بحران های مسیر نیست. 

معلم منظور از حسنه رو هر چیزی دونست که باعث زیبایی و زینت ما بشه، چیزهایی هست که خیلی هم بد نباشه ولی برازنده و مناسب یک شخصیت الهی نیست مثلاً میگن این برای تو قشنگ نیست که این جوری رفتار کنی هرچند ممکنه. توقع اینه که به دنبال زیبایی ها و بهتر و زیباتر شدن باشیم و زشتی ها رو از چهره ی خود و جامعه مون دور کنیم! چشممون رو باید به تشخیص زیبایی ها عادت بدهیم و یاد بگیریم که زشتی و زیبایی رو بشناسیم و از زشتی ها دور بشیم. برای مقایسه ی درست و زیبا، می تونیم به زندگی مولانا نگاه کنیم که در ابتدای زندگی با درستی و حقیقت زندگی کرد ولی بعد از تحوّل، به جمال و زیبایی دست پیدا می کنه! حسنه و زیبایی فرای درست هاست و ما نباید به درست قناعت کنیم و راضی باشیم بلکه تلاش کنیم تا رسیدن به زیبایی ها!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد