ابتلائات عظیم... زمین تنگ... درهای آسمان بسته...

امروز صحبت رو با آیات 31 و 32 سوره فاطر ادامه دادیم:

وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ(فاطر/31)  ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَینَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ(فاطر/32)

و آنچه از کتاب به تو وحی کردیم حق است و تصدیق‌کننده و هماهنگ با کتب پیش از آن؛ خداوند نسبت به بندگانش خبیر و بیناست! سپس این کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم؛ از میان آنها عده‌ای بر خود ستم کردند، و عده‌ای میانه رو بودند،و گروهی به اذن خدا در نیکیها پیشی گرفتند، و این، همان فضیلت بزرگ است!

اول صحبت هایی که قبلاً راجع به حق و باطل انجام داده بودیم، مرور کردیم و مثال هایی از زندگی روزمره مون در هفته ی گذشته که با این انتخاب مواجه شده بودیم، یادآوری شد. نتیجه این بود که ما در انتخاب های کوچیکمون باید دنبال این موضوع بگردیم نه اینکه فکر کنیم اگر جنگ یا درگیری بین فلان دو گروه پیش باید چه کنیم؟! مثلاً من گفتم یکی از دوستام دلتنگ شده بود و ازم خواست باهاش برم یه دوری بزنیم، من که خسته بودم و کلی درس و کار داشتم در انتخاب وقت گذاشتن برای دوستم یا رسیدگی به کارهای خودم مردد بودم!! یا مثال های دیگه...

زینب به بحث هفته ی قبل راجع به عیب جویی اشاره کرد و گفت میدونه خوب نیست در مورد آدم ها قضاوت کنیم ولی تکلیف "امر به معروف و نهی از منکر" چی میشه؟ در جواب، صحبتامون به این نتیجه رسید که ما نباید آدم ها رو به دو گروه تقسیم کنیم جوریکه که با دیدن خوبی هایی از یک فرد، او رو کاملاً خوب و بدون عیب و اشتباه بدونیم و از طرفی با مشاهده ی یه خطا از دیگری، او رو بنده ی ناصالح خدا و به کلی مردود بدونیم. بلکه با دیدن موردی که به نظرمون خطاست، اول دنبال اصلاح اون عیب در وجود خودمون و بعد هم دلسوز طرف مقابل باشیم و سعی کنیم بهترین راه رو برای نجات او هم بهش نشون بدیم. حق نداریم در مورد شخصیت آدم ها قضاوت کنیم، همه ی انسان ها بنده ی خدا و محبوب او هستن شبیه خود ما که معایب زیادی داریم و خدا پوشونده. حسمون باید دلسوز بودن و تلاش در جهت اصلاح خودمون، اطرافیان و جامعه با بهترین روش ممکن باشه.

بعد هم بحث در مورد آیه ی بعد رو شروع کردیم:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَینَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ(فاطر/32)

سپس کتاب را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم؛ از میان آنها عده‌ای بر خود ستم کردند، و عده‌ای میانه رو بودند،و گروهی به اذن خدا در نیکیها پیشی گرفتند، و این، همان فضیلت بزرگ است!

در این آیه خداوند "کتاب" رو به گروهی از بندگانش میراث میده و البته برخورد اون افراد با این ودیعه ی الهی چند دسته میشه: ظالم، مقتصد و سابق!

اول سراغ کلمه ی "عبد" رفتیم که در بسیاری از آیات قرآن یک معنای فراگیر داره که رابطه ی خدا با بنه هاش رو مطرح می کنه مثل آیه 49 سوره ی حجل:

نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (الحجر/49)

بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم!

و گاهی منظور، گروه ویژه ای از بندگانش هست:

إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (الحجر/40)

مگر بندگان مخلصت را

معنای "عبد" وسیع است و شامل "بنده"، "برده"، "غلام"، "پرستش"، "اطاعت خاشعانه" و "نهایت خضوع" می شود. از طرفی در معانی "عبد بودن" آمده " عبد الطریق" یعنی جاده را هموار کرد. بنده ی حقیقی کسی است که اختیار خود رو به ارباب سپرده و با حرکت به سمت معبود، یه مسیر دشوار برای حرکت رو هموار می کنه. در بین صحبتها، این روایت که از زبان آقای دولابی دیده بودیم هم نقل شد که بنده در مقابل خدا مثل مرده در دست مرده شور هست. یعنی از خودش اختیاری نداره، اظهار نظری نمی کنه، نمیگه سرده، گرمه، جام بده یا اینکه هر طور او عمل کنه، نمیگه "چرا؟" یا مثلاً "بهتره این جوری رفتار کنی" و ...

تعریف خدا از بنده اش چیه؟

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا(الفرقان/63)

بندگان رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی‌تکبر بر زمین راه می‌روند؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند، به آنها سلام می‌گویند.     

ملیحه می گفت آیات 63 به بعد سوره ی فرقان نشون میده بنده ی "رحمان" بودن باعث میشه خودمون هم از همون "رحمت" برخوردار بشیم و این در تمام "مٙشی" و "مرام" زندگی مون مشخص میشه. راه رفتن، برخوردها با دیگران و ... تحت تاثیر قرار میگیره. هاجر می گفت مطمئناً در برخورد با یه آدم "جاهل"، چیزی جز آزار و اذیت به انسان نمیرسه ولی جواب "عباد الرحمان" نه تنها آسیبی در بر نداره، بلکه چیزی جز "سلام" و سلامتی نیست. ملیحه می گفت آیه هایی مثل آیات سوره ی مریم نشون میده چنین وجودهایی هرجا که باشن، "سلم" و سلام رو حتی در ابعادی بسیار فراتر از این تصور در عالم به ارمغان میارن:

وَالسَّلَامُ عَلَیّٙ یوْمَ وُلِدْتُ وَیوْمَ أَمُوتُ وَیوْمَ أُبْعَثُ حَیا(مریم/33)

و سلام بر من، در آن روز که متولد شدم، و در آن روز که می‌میرم، و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد!

پس در کنار بندگان خداوند رحمان میشه امنیت و سلامت رو تجربه کرد و نگران آسیب ها نبود!

توی بحث های متفرقه ی پایانی، زهرا و زینب سوالاتی در مورد آخرالزمان مطرح کردن مثل اینکه: "چه چیزی باعث عدم اطاعت از امام عصر میتونه باشه؟" ملیحه گفت حفظ منافعمون باعث میشه زیر بار هر حرفی نریم. مثلاً من یه موقعیت اجتماعی دارم و کلی درس خوندم، اگر امام بگه وظیفه ات الان اینه که همه چیز رو ول کنی و بری فلان کار رو انجام بدی، ممکنه اون کار رو در شأن خودم ندونم و جلوی امام بایستم. در واقع ما هرلحظه همین وضعیت رو داریم، هر روز باید فکر کنیم امام صلاح میدونه من کجا باشم و چه کاری انجام بدم؟ سعی کنیم گوش به فرمان و در خدمت او باشیم.

سوال دیگه این بود: "چرا دنیا باید پر از ظلم و جور بشه تا امام زمان ظهور کنه؟ " جواب هایی که ملیحه و لیلا دادن در مجموع این بود که همیشه دنیا پر از ظلم بوده و هست و خواهد بود، جنایت های جنگ های جهانی و اوضاع و احوال فعلی دنیا نشون میده که هرگز دنیا رو خالی از ظلم و جور نمیشه پیدا کرد ولی آدم ها به این نتیجه نرسیده اند! آدم ها قبول نکرده اند که تنها راه ممکن کدومه. هر وقت بنابر فراز های دعای فرج، احساس کردیم ابتلائات عظیم (عظم البلا) و طاقت فرساست و زمین تنگ (ضاقت الارض) آمده. هرگاه از اینکه آسمان درهاشو به روی ما بسته (منعت السماء)، شکایت داشتیم و تنها نقطه ی اتکامون رو شناختیم، فرج اتفاق میفته. شاید برای همینه که بیشتر ضمیرها در این دعا مفرده، یعنی انگار گشایش و "فرج" اول باید در وجود تک تک ما اتفاق بیفته نه اینکه منتظر یه رخداد عجیب بیرونی باشیم. و الهه گفت شاید برای همینه که میگن هر مشکلی داری، برای فرج دعا کن! چون با بزرگ شدن دید انسان، مشکلات جزئی بی معنی میشن...

نظرات 5 + ارسال نظر
هاجر جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:09 ب.ظ

سلام

اقای دولابی :
خیلی نگو من گناهکارم. هی نگو من گنهکارم. این را ادامه نده تا به یقین برسد. روی صفات خوب و کارهای خوبت کار کن تا به یقین برسند.معصیت را به یقین نرسان. ایمان را به شک تبدیل نکن. اینکه به شما روزی داده، خلق کرده، اینجا نشانده، هیچ کدام دست ما نبوده است، همه را خدا کرده است. در این یقین‌ها شک نکنید. از آن طرف پشت بام نیفتید!
بعضی‌ها احتیاط می‌کنند عقب عقب می‌روند و از آن طرف پشت بام می‌افتند. جماعت زیادی از آن طرف افتادند. اصلا من ندیده ام کسی از جلو بیفتد. همه از پشت سر می‌افتند. پشت رو هم افتاده‌اند، حالا چطور می‌شود بیاوریشان بالا! از پشت سر افتاده‌اند .
وقتی بسم الله را بفهمید دیگر نه از جلو می‌افتید نه از پشت سر .

نرگس شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:37 ب.ظ

سلام.خیلی برام خیلی جالب و آموزنده بود.ممنون

نرگس یکشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:12 ب.ظ

سلام.میگم مستانه جان راهی وجود داره که آدم رنجیده خاطر نشه؟من خیلی زود بهم برمیخوره و ناراحت میشم تا مرز افسردگی هم پیش میرم رابطم هم با طرفم قطع میکنم با اینکه دوره ی خودشناسی و پاکسازی هم گذروندم اما در این مورد نتیجه ای نگرفتم.میتونی در این زمینه کمکم کنی؟ممنون

مستانه چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:54 ب.ظ

سلام نرگس جان، راستش من ازین روش ها سر در نمیارم و نمیتونم نظری بدم ولی چیزی که دیده ام، اینه که روش قران فرق داره و بهترین روشه! تمرین های اخلاقی قران در متن زندگی اجرا میشه. بیشتر از همه هم روی بینش و طرز نگاه انسانها کار می کنه. اگر ادم در روابطش توقعی از کسی نداشته باشه و روابطش فقط با خدا تعریف بشه، دیگه دلخوری و ... معنی نداره. توی جمعمون یه بار همین بحث بود، یکی از دوستان می گفت زیاد مهمون برام میاد و خیلی هم ایرادگیر و پرتوقع... صحبت ها این جوری جمع شد که دین میگه مهمون "حبیب خدا" هست. یعنی نباید فکر کنی مهمونت مثلا عمو یا دختر عموته بلکه هرکی هست، مهم اینه که یکی از دوستای خداست که خدا پیش تو فرستاده. تو با عموت یا دخترش طرف نیستی، طرف تو خداست که دوستش الان امانت توست!
البته ما نباید صفات ناپسند دیگران رو هم رشد بدیم ولی اونها هم هرگز نمیتونن باعث ناراحتی و ازار ما بشن چون اونا کاره ای نیستن!! خوشحال میشم شما هم راهنمایی کنید در مورد روش های عملی !!

نرگس سه‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:37 ب.ظ http://nargesghaderinia.blogfa.com/

سلام.
ممنون از جواب.
خودم هم ساعت ها به موضوع دلخوری و رنجش فکر کردم.به این نتایج رسیدم
۱- تا غرورم را کنار نگذارم همین آش و همین کاسه است.
۲-از ماست که بر ماست.
۳-این رنجش ها باید باشد تا من به نقصهای درونم پی ببرم و در صدد رفع آن باشم.
4-روح های کوچک و کم ظرفیت آسیب پذیرند.باید بزرگ شد.
راستی ممنون که بهم سر میزنی و نظر میذاری.التماس دعا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد