سلام. این پنجشنبه بحث آیه 9 سوره فاطر رو مفصل تر انجام دادیم و به سوالی در مورد اینکه "مقصود خداوند از باران و آب و حیات پیدا کردن در چنین آیاتی چیه؟"، پرداختیم:
وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَیتٍ فَأَحْیینَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ(فاطر/9)
خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرهایی را به حرکت درآورند؛ سپس ما این ابرها را به سوی زمین مردهای راندیم و به وسیله آن، زمین را پس از مردنش زنده میکنیم؛ رستاخیز نیز همین گونه است!
الهه توضیح داد که در آیات مختلف قرآن آب مایه ی حیات و وسیله ی زنده شدن زمین های مرده دانسته شده. لیلا هم به صفات مختلف آب در قرآن اشاره کرد که "طهور" پاک کننده، "غدقاً " سیراب کننده، "معین" گوارا، "منهمر" خرد کننده، "صدید" متعفن (در جهنم)، "مهین" پَست (منی) و ... اومده.
دقت به آیات قرآن، معنای وسیع "ماء" رو نشون میده ولی ما به دنبال اون آب حیات بخش و زنده کننده ای بودیم که خداوند می فرماید:
وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَینَاهُمْ مَاءً غَدَقًا(الجن/16)
و اینکه اگر آنها در راه استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان میکنیم!
معصومه و الهه می گفتن این آب همون "آب حیات" است که موسی وقتی دنبال خضر می گشت، ماهی مرده و پخته شده، در اون آب زنده شد! و همون جا بود که بنده ی حقیقی خدا (خضر) رو پیدا کردند:
فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَینَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا(الکهف/65)
(در آن جا) بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمت از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم.
از آیات دیگری که اشاره شد:
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیءٍ إِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیهِ إِلَى الْمَاءِ لِیبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ(الرعد/14)
دعوت حق از آن اوست! و کسانی را که غیر از خدا میخوانند، به دعوت آنها پاسخ نمیگویند! آنها همچون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب میگشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید! و دعای کافران، جز در ضلال (و گمراهی) نیست!
این آیه نشون میده کسانی که دنبال غیر خدا میرن، هرگز سیراب نمی شوند، همون طور که جای دیگری می فرماید این افراد به دنبال سراب رفته اند و هرگز آب رو پیدا نمی کنند:
وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یجِدْهُ شَیئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ(النور/39)
کسانی که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب میپندارد؛ اما هنگامی که به سراغ آن میآید چیزی نمییابد، و خدا را نزد آن مییابد که حساب او را بطور کامل میدهد؛ و خداوند سریع الحساب است!
به نظر میرسه این همون آبی هست که وقتی جهنمی ها از بهشتی ها طلب می کنند، جواب می شنوند که بر کافرین حرام شده (إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ(الأعراف/50)). ملیحه این آیه و آیات دیگری رو که حیات دنیا رو به آب باران تشبیه می کنه، خیلی در پیدا کردن مسیر صحیح زندگی کارگشا دونست:
إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّینَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ(یونس/24)
مثل زندگی دنیا، همانند آبی است که از آسمان نازل کردهایم؛ که در پی آن، گیاهان زمین -که مردم و چهارپایان از آن میخورند- میروید؛ تا زمانی که زمین، زیبایی خود را یافته و آراسته میگردد، و اهل آن مطمئن میشوند که میتوانند از آن بهرهمند گردند، (ناگهان) فرمان ما، شبهنگام یا در روز، فرامیرسد؛ و آنچنان آن را درو میکنیم که گویی دیروز هرگز (چنین کشتزاری) نبوده است! این گونه، آیات خود را برای گروهی که میاندیشند، شرح میدهیم!
این آیه نشون میده آب به فرمان خدا جاری میشه و هرکس استفاده هایی می بره ولی آنچه ماندگار می شود "زخرف" یعنی گنجینه هاست وگرنه زینت های سطحی به زودی از بین خواهند رفت. آیه ی مشابه دیگر:
وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیءٍ مُقْتَدِرًا(الکهف/45)
زندگی دنیا را برای آنان به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو میفرستیم؛ و بوسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز میشود و) در هم فرومیرود. اما بعد از مدتی میخشکد؛ و بادها آن را به هر سو پراکنده میکند؛ و خداوند بر همه چیز تواناست!
که همان معنای بالا رو متبادر می کنه و ملیحه می گفت باید سعی کنیم این گنجینه ها رو به دست بیاریم که موندگار باشن نه زینت های سطحی و زودگذر. آیه ی دیگری هم اشاره می کنه به حباب های سطحی روی آب که به زودی نابود میشن ولی جزء مفید اون در زمین فرو میره و جاودان میشه:
أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رَابِیا وَمِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ(الرعد/17)
خداوند از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر دره و رودخانهای به اندازه آنها سیلابی جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آنچه برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن میکنند نیز کفهایی مانند آن به وجود میآید -خداوند، حق و باطل را چنین مثل میزند!- اما کفها به بیرون پرتاب میشوند، ولی آنچه به مردم سود میرساند در زمین میماند؛ خداوند اینچنین مثال میزند!
این آیه تکلیف رو مشخص می کنه که از سطحی و ظاهربین بودن باید فاصله بگیریم و در همه چیز، بین آدم ها یا جریانات و رفتارها، عمیق ترین ها رو پیدا کنیم و خودمون هم همون طور باشیم. چون این نوع رفتار تاثیر گذاره و گرنه اونهایی که سطحی اند و شلوغ و پر سر و صدا هستن، زود از بین میرن و اثری ازشون به جا نمی مونه!
در نهایت هم آیه ی 7 سوره ی هود (وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ) با وجود صحبت ها، برامون ناشناخته موند تا ان شالله با جستجوی بیشتر یا پرسیدن از بزرگتری، بتونیم اون رو درک کنیم.
در نهایت بحث "آب" در قرآن، "عطش" ما رو بیشتر کرد تا ان شالله با استقامت به مرحله ی "سیراب" شدن برسیم!
زینب گفت در بسیاری از آیات، آب عامل "حیات" دونسته شده حتی بعد از مرگ زمین و موجودات. و غیر از حیات طاهری موجودات زنده که به آب بستگی داره، حیات معنوی ما هم وابسته به "آب حیات" هست و برای معرفی حیات اصلی انسان، آیاتی رو مثال زد:
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ(آل عمران/169)
(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
که نشون میده، مرگ به معنی انتهای حیات انسان نیست. یا آیه 122 سوره انعام که میگه "حی" کسی هست که "نور" داره و در تاریکی راه نمیره! دیگران ممکنه راه رو گم کنن ولی او بین مردم با روشنایی قدم برمیداره و مسیرش مشخصه پس گیج و گم نمیشه و هرجایی نمیره:
أَوَمَنْ کَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُینَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ(الأنعام/122)
آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام میدادند، تزیین شده است.
و در نهایت سوره ی فجر که نشون میده زندگی و حیات حقیقی در این دنیا خلاصه نمیشه پس باید براش آماده باشیم:
یقُولُ یا لَیتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی(الفجر/24)
میگوید: «ای کاش برای زندگی ام چیزی از پیش فرستاده بودم!»
در انتهای صحبت ملیحه دوباره روی آیه ی اول تاکید کرد که "استقامت" مهمترین شرط رسیدن به "آب حیات" هست و باعث شد مژگان در مورد معنای عملی "استقامت" بپرسه: آیا معنای صبر و استقامت همون "تحمل" سختی ها و زشتی های زندگیست؟ لیلا و ملیحه در جواب گفتن اصلاً این طور نیست، نباید زشتی ها رو تحمل کرد بلکه همیشه لازمه دنبال اصلاح باشیم. ولی باید دقت کنیم که در جهت صحیح (معروف) و برای از بین بردن منکر و طبق معیارهای الهی عمل کنیم، دنبال ثابت کردن خودمون نباشیم یا از سر غرور و خودخواهی رفتاری نکنیم. خلاصه در مسیر الهی و روی معیارهای الهی استقامت داشته باشیم و سختی هاشو بپذیریم تا ان شاءالله شامل این آیه بشیم...
به نظر من باید حتی زشتی ها رو تحمل کرد و این تحمل در فارسی معنای درستی نداشته. تحمل یعنی در دلمان حمل کنیم و نه هضم! خدا خودش میدونه که بنده هاش از حکمت خیلی از سنتهاش بی اطلاعن پس توصیه به این تحمل کرده. گاهی وقتا یه بلیه الهی داره یه زشتیهایی ایجاد می کنه ما فقط باید تحمل کنیم و نه مقابله کنیم و نه اینکه بگیم خدا داره به بعضی ها ظلم می کنه.
ممنون از توضیحتون. البته فکر می کنم این تحمل نباید باعث سکون بشه یا حرکت به سمت زیبایی و بهتر شدن رو ازمون بگیره... ولی درسته اونجایی که لازمه، باید تحملشو داشته باشیم، شاید گاهی حتی تحمل حرف نزدن و حرکت نکردن و... برای همین معیار لازمه که کی و کجا چه رفتاری مناسبه...
در درون ذهن و دل بنده "تحمل" یک فعل و انفعال شیمیایی است . و تغییرات فیزیکی در برابر تحولات برای خودش احکام الهی داره. و البته این دو از هم مستقل نیستن و باید با عقلانیت به هم وصل بشن.
در مورد عرش الهی خیلی جستجو کردم چیزی که بشه در قرآن یافت که همگرایی ایجاد کنه در مطالب پیدا نکردم. یه چیزی به ذهنم رسید این بود که اگر می گفت عرش خدا بر باد بود یا بر خاک بود یا بر آتش هر سه عنصر وجودی یه معنای منفی به ذهن تبادر می کنه و فقط عرشی که بر آب باشه "مایه حیات است"
البته کسی رو مجبور نمی کنم این دلایل رو بپذیره فقط تراوشات ذهنی خودم بود که برای اهلش تعریف کردم.
ممنون از شما که ما رو هم در دریافت هاتون شریک می کنید... عید مبارک.
یک سوال؟
"غیرت" کلمه ای آمیخته به باورهای دینی و اجتماعی ماست. با بار معنایی مثبت. به نظرم تعریفش می شه : واکنشی به تحمیل عقاید مغایر با باورهای ما. دقت کردم که رفتاری واکنشی است و نه کنشی..
خوب به نظر شما جایگاه قرآنی داره؟ !
راستش دقیق نمیدونم، شاید واکنشی نسبت به "غیر" هست. تنها آیه ای که به نظرم میرسه، از "حمیت" صحبت کرده و براش صفت "جاهلی" آورده:
إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیةَ حَمِیةَ الْجَاهِلِیةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا(الفتح/26)
هنگامی که کافران در دلهای خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند؛ و خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایستهتر و اهل آن بودند؛ و خداوند به همه چیز دانا است.
ممکنه بتونه صفت های مختلفی بگیره و هر دو معنی مثبت و منفی رو برسونه. به هر حال این آیه نوع آمیخته با جهل اون رو تقبیح می کنه! ار اونجا که در مقابلش برای رسول و مومنین "سکینه" و "تقوا" عنوان شده، به نظر میرسه توام با خشم و ناآرامیست پس راه مقابله اش آرامش و تقواست. به نظرم فوکوس روی کلمه ی مقابلش یعنی "سکینه" راهگشاست:
سکینه، آرامش و سکون قلبی را می گویند، استقرار و ثبوت در قبال حرکت است و به معنای برطرف شدن اضطراب و تشویش، آنچه دل را قوی گرداند و اطمینان بخشد ...
بازم تاکید می کنم احتمالا "حمیت" انواع مختلف داره که اینجا به خاطر صفت همراهش، بار منفی داشته.
تمام سوال های من هم با دیدن همین یک آیه شروع شد.
من و شما که قرآن رو مطالعه می کنیم می دونیم برخی صفات برای خداوند زیباست که برای ما غیر مجازه...میگن خدا نسبت به بنده هاش غیرت داره و این حلال و حروم ها به خاطر همون صفته. تردید من در اینجاست که اون صفت برای ما غیر مجاز باشه . مثل صفت کبر که برای خدا زیبایی است و برای ما خفت.
هر جور که فک می کنم غیرت شعبه ای از خشم و غیظ به همراه داره حالا مجاز بودنش رو ..!؟ نمیدونم