ناخدای کشتی...

...علی(ع) وفرزندانش معلمان فطرتند. علی ساقی سلسبیل است وبه پیروان ودوستانش وحتّی به کسی که دوستش نیست ولی با او دشمنی هم ندارد می نوشاند... آسمان آب، زمین آب، همه آب است. ایمان به خدا کشتی است. ناخدای کشتی عالم که الان درنشسته ایم علی(ع) است. اگر مسافر کشتی خواب باشد یا سرش گرم کار خودش باشد، ناخدا مواظب است ویک لحظه هم غافل نیست. پس اگر کشتی تکانی خورد توکّل کن....

...کدام غایب؟

بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است. ما مثل بچه‌ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می‌کنند.

بچه جلب ویترین مغازه‌ها می‌شود و دست پدر را رها می‌کند و در بازار گم می‌شود و وقتی متوجه می‌شود که دیگر پدر را نمی‌بیند، گمان می‌کند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء پدران خلق اند و دست خلائق را می‌گیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلائق جلب متاع‌های دنیا شده‌اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده‌اند.

امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشته‌ایم. امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را. او حاضر است. چشمت رو که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند. خلاصه نگو آقا غایب است، تو نمی بینی...

مرحوم اسماعیل دولابی

 

نظرات 4 + ارسال نظر
آدمک دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:28 ب.ظ

نقیب در عربی یعنی ناخدا ... حالا برو تو قرآن ببین نقیب ها که بوده اند!!!

[ بدون نام ] جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:33 ب.ظ

سلام.
دو تا لینک از کنار وبلاگت حذف شده چرا؟!

[ بدون نام ] شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ب.ظ


کاغذ؛ قلم؛ دو چشم ورم کرده؛ دل ... سلام!
آقا اجازه! آمده ام باز پشت بام
ها می کنم که گرم شود دستم از بخار
من سردم است! می کشد آغوشم انتظار ...
تصویر آسمان پُرِ خش شد ... نیامدی!
یک گانِ هشتمین دهه؛ شش شد ... نیامدی!
هشتاد و شش بهانه ی سین ... بی حضور تو
هشتاد و شش بهار زمین ... بی حضور تو
تا کی؟ ... الی متی؟ ... همه را پیر کرده ای!
آقا اجازه! فکر کنم دیر کرده ای ...
آخر چرا؟ ... نگو که دعایت نمی کنیم
شبهای سرد جمعه دعایت نمی کنیم
من؛ هر قنوت نام تو را گریه می کنم
شب در سکوت نام تو را گریه می کنم
حتی اگر شکوفه کند بی تو باغمان
عادت کند نبود تو را چشم آسمان؛
حتی اگر «نفس» به تو بی اعتنا شود؛
پروانه ها اگر که تو را یادشان رود؛ ...
آقا اجازه! ما دلمان تنگ می شود!
...

باران شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ب.ظ


به جستجوی تو ... تق تق ... تمام درها را
شروع کرده ام امسال «در به در بازی»
ببین بکارت بغضی که در گلو دارم؛
ببین چگونه غریبم در این «سفر بازی»
دو چشم من همه شب شاعرانه می بازد
به نفع چشم تو ، مخمور، ... هر «سحر بازی»
دلم شکسته، تو گفتی به جای نان و کباب
«دل شکسته بیاور، نظر ببر »بازی *
به اقتدای تو طی شد تمام کودکی ام
شبیه بچه کبوتر، «بپر بپر بازی»
معافمان مکن آقا! که آرزو داریم
به روی دامن سبزت، خیال «سربازی» ...


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد