باید به دست شما برسد ...

... پیغمبر خدا کم گریه می افتاد. یک پیرمردی در منزل حضرت خدمتکار بود، آن پیرمرد پیامبر را خیلی اذیت می کرد. بدخلقی می کرد، اصحاب پیامبر از او بدشان می آمد. بارها به حضرت عرض می کردند که یا رسول الله او را بیرون کنید، پیر شده است، اسباب زحمت شماست. حضرت سری تکان می داد و می گذشت، این بود تا وقتی که آن پیرمرد مرحوم شد. اصحاب خیلی خوشحال شدند، چون هروقت به آن جا می رفتند، چیزی به آنها می گفت و از او اذیت می دیدند. با این وجود حضرت در مرگ او گریه می کرد. می گفتند: یا رسول الله همه ما راحت شدیم، شما برایش گریه می کنی؟ فرمود: او برای اخلاق من خیلی نافع بود، اخلاقی که خدا به من داده بود سزاوار این مرد بود.

ان شاءالله اگر با کسی دم خور هستی، اگر تند است هرچه می توانی تحمل کن که خدا چیز بزرگی برایتان فرستاده است. بعضی وقتها خداوند چیزهای خوب و قیمتی را داخل جل می پیچد و به انسان می دهد. اگر کسی تند است، خوش اخلاق نیست، درست با آدم حرف نمی زند، معنایش این است که خدا چیزی قیمتی را داخل جل کهنه پیچیده است. برای اینکه اجنبی آن را نگیرد، مال خود شماست و باید به دست شما برسد. جل کهنه را کسی باز نمی کند ببیند چه چیز داخل آن است، ولی شما باز کنید. حقیقت و انسانیت درون آن است، همان جایی که ناگوار است.

این هم سرّی از اسرار بود که عرض کردم، ان شاءالله همه شما فهم دارید. گذشته ی شما را خدا با لطف و عنایتش حل کرد، از آینده هم خیالتان راحت باشد. اگر دیدی یک جا قشنگ نیست، صبر کن، آن را باز کن، چیز گرانبهایی درون آن نهفته است.

یک نفر همدانی بود که پول زیادی داشت، شبها که می خواست بیرون برود پولها را در جل می گذاشت و داخل خاکروبه های منزلش می انداخت. وقتی برمی گشت، آن را از داخل خاکروبه ها در می آورد. می گفت هیچ دزدی نمی آید خاکروبه ها را بگردد، به او می گفتم یک خاکروبه کش خوش شانس هم بیاید خاکروبه ها را با آن پول ها بردارد و برود. می گفت اگر قسمتش باشد، باز عیب ندارد، من کار خودم را کرده ام ...


مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد اول طوبای محبت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد