معیار و میزان...

زری که معمولاً ساکت می مونه این بار پیش قدم شد، صحبت رو شروع کرد و توضیحاتی در مورد آیه ی این هفته داد.

آیه 155 اعراف:

" و موسی از میان قوم خود هفتاد مرد برای وعده گاه ما برگزید، و چون زلزله آنها را گرفت، گفت: پروردگارا! اگر می خواستی آنها و مرا پیش از این هلاک می کردی. آیا ما را به خاطر آنچه سفیهان ما کرده اند هلاک می کنی؟ این جز امتحان تو نیست؛ هرکه را خواهی بدان گمراه و هرکه را خواهی بدان هدایت می کنی. تو یاور و مولای مایی، ما را بیامرز و بر ما رحمت آور، و تو بهترین آمرزندگانی."

توی بحث هایی که در مورد ریز جزئیات این حادثه در گرفت، معلم نکته ای رو گوشزد کرد: هر صحنه و مسئله ای که خدا مهم دونسته توی قرآن اونو باز کرده و به اون پرداخته و از نکاتی که آموزنده یا حائز اهمیت نبوده گذشته! این خودش معیار ماست برای اینکه به چه نکاتی بیشتر توجه کنیم و از چه نکاتی بگذریم و روی اونها وقت نگذاریم. از طرفی خدا رودربایستی نداره و جایی که لازم بوده حتی صحنه ی برخورد موسی و هارون رو با جزئیات بیان کرده ولی از صحنه هایی که آموزنده نیست و یا بدآموزی داره به سرعت رد میشه مثلاً برخورد یوسف و زلیخا و صحبتهایی که بین اونها ردو بدل شده هرگز نیومده و فقط به این موضوع در قرآن یه اشاره ی گذرا شده! ادبیات و فیلمنامه های قرآن برای ما درس است که اگر با این چنین صحنه هایی در زندگی مواجه شدیم چه بکنیم. هرگز نباید به خودمون اجازه بدهیم که پرده دری کنیم حتی در ذهن هامون!! این از آداب تربیت قرآنی است.

معلم چند نکته ی دیگه ی این آیه رو هم تذکر داد: خدا معمولاً انسانها رو با حوادث طبیعی و حوادثی که آدمها نسبت بهش احساس غلبه و قدرت دارند، ادّعا دارند و فکر می کنند می تونن اونو مهار کنند، ناتوان می کنه و از پا در میاره و عجزشون رو بهشون ثابت میکنه نه با چیزای خارق العاده یا عجیب غریب! وقتی نوح به پسرش میگه عذاب خدا به شکل سیل میاد، پسرش جواب میده که به بلندی ها پناه می برم تا آسیبی نبینم یعنی ما آدمها همیشه از جایی که فکرش رو نمی کنیم و اتفاقاً از نقاط قوّت زندگیمون (به خیال خودمون قوّت!) باید متوجه ناتوانی مون بشیم. پس نکته های این ابتلائاتی که خدا آدمها رو دچارشون می کنه اینه که آنی، غافلگیرانه و از مسایل دم دست و چیزاییه که نسبت بهش احساس تسلّط داریم!

جالب اینه که در این ابتلای قوم موسی، افراد برجسته ی قوم موسی مبتلا میشوند که این تفاوت تربیت الهی با مکاتب دیگره که در مکتب الهی، تربیت از بالا به پایین و از افراد برگزیده شروع میشه و این افراد در همه ی صحنه ها مسئولیّت بیشتری دارن، در معرض مشکلات و آزمایش های سخت تری اند و باید بیشتر هم پاسخگو باشند.

معلم در بحثی که اینجا راجع به جبر و اختیار پیش اومد گفت: معنای حقیقی اختیار اینه که در اثر ویژگیها و خصوصیات خداپسندانه ای که عالمانه و خردمندانه، با عشق الهی در وجود خود و در رفتارها و تفکراتمون ایجاد کنیم، خداوند ما رو مستحق این می کنه که از موقعیتی به موقعیت دیگر جا به جا کنه یا در مسیری جدید قرارمون بده! ولی این طور نیست که ما خودمون کاری کرده باشیم و حتی هدایت خودمون رو موجب شده باشیم، خدا در عوض اعمال به جا و شکر بنده اش خود رو موظف می کنه که ظرفیتی که این بنده در وجود خودش ایجاد کرده بد جواب نذاره و رشد لازم رو به اون بده وگرنه این فرد به خودی خودش چنین توانایی یا لیاقتی رو نمی تونه به دست آورده باشه همون طور کا در ناتوانی انسانها آمده که هیچ انسانی حتی رزق معین شده ی یک مورچه رو نمی تونه از او بگیره چه برسه به اینکه تصرفات بالاتر از این رو در عالم بکنه! پشت پرده چیز دیگریست و نظام و قوانین عالم، قوانین الهی است نه آنچه ما تصور کنیم و قانون گذاری بکنیم! ما و تلاشمون تاثیرگذار نیست بلکه خدا و دستگیری های اونه که می تونه باعث بشه ما یه چیزی بشیم!

معلم از مرحوم دولابی نقل کرد: در شروع رشد، انسان با توجه به وجود قوانین الهی یک مرزبندی می کنه و سهمی رو برای خودش (اختیار) و سهمی رو برای خدا (جبر) در نظر میگیره! بعد از این به مرتبه ای از رشد میرسه که خداوند به او آفرین می گه و به خاطر رشد و کمالی که او به دست آورده، بهش اختیار تامّ میده تا این بنده ی تربیت یافته بتونه هر تصرفی در این عالم انجام بده! اما این بنده بعد از رسیدن به این رشد و توانایی، در مقابل خدا تسلیم محض میشه و از اختیارش هیچ استفاده ای نمی کنه و همه چیز رو به خدا تفویض می کنه و می گه من همون چیزایی رو می خوام که تو بخواهی و جز خواست تو رو نخواهم خواست!! این آخرین مرتبه ی ادب است که در عین اینکه اختیار کامل و کرامات داره، از اونها استفاده نمی کنه، دستها رو روی هم میذاره و در مقابل خدا زانو میزنه و میگه: "من تسلیم هر آنچه که تو می خواهی هستم...". ما به کمک خواست و اختیارمون باید به "بنده" شدن برسیم تا خدا آنچه برای من مناسب و مفیده، به من بده. اگر به خدا سپردم، خدا خوب میدونه من رو سر چه سفره ای بنشونه و کدوم غذا (مادی یا معنوی) برام مناسبه که روزی ام بکنه، رزقی که به مزاج من خوش بیاد و برام مفید باشه که نه گرمی و نه سردی ام بکنه! معلم گفت: ما در این عالم فقط یک وظیفه داریم و اون اینکه تکلیف خودمونو معلوم کنیم که بالاخره خدا رو می خواهیم یا غیر او رو! اگه ما فقط نیت پاک و صادقانه داشته باشیم که من روزی آسمانی می خوام و این در آسمان به روی من باز بشه، همه چیز حلّه.

معلم گفت: این قانون خداست که در این عالم ماده و حیات دنیا با سعی و تلاش و بهره مند شدن از قوانین این دنیا، می توانی به هرآنچه بخواهی برسی و هیچ مانعی وجود نخواهد داشت. اما مهم اینه که قوانین فراماده رو بشناسیم و به رشد و رزق معنوی برسیم که این حرکت فقط با قوانین آسمانی امکان پذیره. مثلاً در این عالم ماده ممکنه به خاطر دروغ نگفتن عقب بمونی و ضرر کنی و بگی بدون دروغ نمیشه تو این دنیا رشد کرد اما اگر با قوانین آسمانی عالم آشنا باشی، رشد حقیقی رو در این عقب موندن خواهی یافت و متوجه می شی که در عوض دادن چیزی از زمین، رزقی آسمانی دریافت کرده ای و این بزرگترین سود است! همون طور که خدا در قرآن می فرماید رزق شما در آسمانه و کاری نکنید که درهای آسمان به روی شما بسته بشه و مبادا روزی خودتون رو محدود به همین ارزاق دنیوی محدود بکنید!! پس در پس هر حادثه و آزمون، به جنبه ی آسمانی اون دقت کنیم مثل حضرت موسی که در این آیه در پس این ابتلا، پیام الهی رو دریافت کرد و به آستان الهی برگشت و رشد یافت. اگر ما در پس هر حادثه، خواست خدا رو ببینیم با هر مانع و سدّ یا هر موفقیت و خوشی، بیشتر و بیشتر متوجه خدا و قوانین او می شویم و پیام ها و درس های او رو کشف می کنیم نه اینکه گاهی نا امید و مٲیوس بشیم و گاهی مغرور و سرخوش!

دوباره به صحنه ی این آیه برگشتیم و معلم گفت: این برگزیده ها و نخبه ها وقتی در مدرسه ی الهی و در جلسه ی امتحان الهی غربالگری می شوند حتی در بین این برجسته ها عده ای هدایت و گروهی گمراه میشوند! پس نخبه ها گاهی بدتر از آب در میان، یعنی چیزی که بین مردم اونو برگزیده و برجسته کرده بود، در محضر الهی برتری ایجاد نمی کنه بلکه اون برتری که در جامعه رشد به شمار می آمد، مایه ی ضلالت بوده. و نکته دیگه اینه که حتی پیغمبر الهی نمی تونه افراد رو غربالگری و طبقه بندی کنه و حقیقت وجودی آدمها بر او هم پوشیده است، خداوند پرده دری نمی کنه حتی برای پیامبرش!

اینجا ضحی سوالی رو مطرح کرد که معلم در جواب توضیح داد: ما معیارها و میزان های سنجش رو اشتباه می بینیم مثلاً موفقیت رو این می دونیم که آیا توی دانشگاه قبول شدم یا ارتقا پیدا کردم؟! هرگز چیزایی که خدا به ما نداد یا از ما گرفت رو هم در کنار این اتفاقات نمی بینیم. دید صحیح به زندگی اینه که توی همه ی این به دست آوردن و از دست دادن ها، حساب کنیم که در نفس ما چه اتفاقی افتاد و چه اثری در رشد وجود من گذاشت؟ حالا موفقیت و شکست رو باید براساس این نتیجه تعریف کنیم و بر اساس درون و وجودش این حوادث رو تحلیل کنه. هر چه تاثیر مثبت در وجود ما گذاشته باشه، گرچه ظاهراً شکست یا حادثه ای تلخ بوده باشه، مفید بوده. و از اون طرف بیشتر موفقیّت های ظاهری مون فقط باعث غفلت ما شده و ما رو از رشد بازداشته! ما در زمان دریافت نعمت بیشتر باید بترسیم که آیا از پس وظیفه و مسئولیتش بر میایم یا نه، در حالیکه وقتی چیزی  دست میدهیم باعث راحتی و سبکی بار ما میشه!! این در مورد مسایل معنوی هم صادقه چون بسیاری از داشته های معنوی آنچنان غرور و خودپرستی ایجاد می کنه که باعث سقوط و بدبختی حقیقی میشه...!