... ما اگر نطقمان با خدا باز بشود، ملائکه را به زحمت میندازیم. کار خوبی هم هست. خدا آن را یاد داده است. هرچه با خدا چانه بزنید، جا دارد. پیش دیگران اگر فضولی کنید عیب است. فقط پیش خداست که هرچه حرف بزنید قشنگ است. فضولی کن، گریه کن، خنده کن، دعوا کن! بگو خدایا این چه وضعش است، من مخلوق تو هستم. این ایمان محض است. با خدا کار کن. یاد خدا کن، یاد پیغمبر (صلی الله علیه و اله) کن، یاد ائمه (علیهم السلام) کن. اینها بزرگند. بنده ی اینها هرچه به آنها ور برود، به او بیشتر عطا می کنند. جای دیگر نرو. پیش مردم نرو، اگر هم رفتی مبادا از خدا پیش آنها شکایت کنی! شکایت آنها را هم پیش خدا نبر. اگر یک وقت مجبور شدی شکایت آنها را به خدا بکن، اما اگر مجبور شدی! اگر این کار را نکنید بهتر است. شیعیان این کار را نمی کنند.
شکایت خدا را به خدا بکن، این ایمان محض است. خدایا این چه وضعش است. آخر من بنده ی تو هستم. الان نان نمیتوانم بخورم، خوابم می آید، پیر شده ام، نماز نمی توانم بخوانم، نمی توانم روزه بگیرم و مثل اینها. اینها را به خدا بگو، او دوست دارد. با او حرف بزن. آدم به خالقش نگوید پس به چه کسی بگوید؟ خیلی جای خوبی است. اصلاً عقیده ی من اینست که هیچ جا لب باز نکنی. اگر توانستی پدر و مادرت را هم صدا نزن! از همان اول که بابایت را صدا میزنی، "بابا" بگو اما نیتت "خدا" باشد ...
مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد پنجم طوبای محبت
" بسم الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ مَـلِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ "
در ادامه ی صحبت ها راجع به سوره ی حمد، معلم گفت این سوره به عنوان "manifest" قرآن معرفی شده. مشابه مکاتب دیگه که برای خودشون مانیفست تعریف می کنن. در حقیقت برای ورود به سیستم قرآن، باید به این باورها برسیم. یکی از این باورها، مدیریت و مالکیت یکتای جهان است (مالک یوم الدین). از این آیه می فهمیم بازخورد اعمال از قوانین دیگه ی این سیستمه، پاداش و جزا حتمیه. "و ما ادریک ما یوم الدین" نشون میده باید درک خودمون رو بالا ببریم تا بتونیم این سیستم رو خوب بفهمیم. معلم اشاره کرد به آیه "... انّ الدّین عند الله الاسلام ..." گفت این سیستم یکتاپرستی، همون آیینی بوده که همه ی پیامبران، انسان ها رو به اون دعوت کردند. در توضیح این موضوع که سیستم جزا و بازخورد اعمال، در دنیا جاری و ساری هست، معلم از امام خمینی نقل کرد که مثال ما در این دنیا، مثال فرد معتادی هست که نئشه است و توی خیابون می گرده ولی از شدت نئشگی متوجه حقیقت اتفاقات اطرافش نمی شه! وقتی که از نئشگی در بیاد، واقعیت ها رو درک می کنه. ما هم نئشه ی این دنیاییم و متوجه واقعیت های موجود اطرافمون نیستیم! و توصیه هایی که هست مبنی بر اینکه بمیرید قبل از اینکه مرگ سراغتون بیاد، برای اینه که فرصت ها رو از دست ندیم. مثل اینکه اگر قبل از دستگیر شدن، قوانین رو بدونیم می تونیم جلوی گیر افتادن خودمونو بگیریم، بعد از بازداشت دیگه فایده ای نداره! با درک صحیح از قوانین خدا، بدون اینکه لازم باشه گیر بیفتیم، متوجه گرفتاری خودمون یا گرفتاری جامعه در تعاملات غیر الهی می شیم. می فهمیم که اصلاً این معادلات، حقیقی نبوده. بسیاری از قوانین و حساب کتاب هایی که ما بهش عادت کرده ایم و به رسمیت می شناسیمشون، از نظر خدا و قرآن حقیقت ندارن! (کسانی که طلب استغفار و توبه کنند، از آسمان براشون برکت نازل میشه، لازم نیست سیاست بازی و طرفدار جمع کردن و جنگ و ... رو پیش بگیریم). مثلاً در رابطه ی انسان ها (حتی رابطه ی والدین و فرزند)، قانون غلبه ی انسان بر انسان وجود نداره، وقتی دو طرف تن به حاکمیت خدا بدهند، همدیگه رو دوست دارن.
معلم نقلی رو از پیامبر صلی الله علیه و اله بیان کرد که "از زمانیکه خدا و هستی اعلام کرد ای محمد من تو را دوست می دارم، سجده آغاز شد. پس هر بار به سجده میریم به یاد بیاریم که خدا گفته ما رو دوست داره. و زمانیکه خدا اعلام کرد من علی و خاندانش رو دوست دارم، رکوع آغاز شد. و با اعلام اینکه پیروانتون رو دوست دارم، "نماز" آغاز شد... پس طبق قانون خدا، وقتی او و پیامبر صلی الله علیه و اله و علی علیه السلام و این خاندان و همدیگه رو دوست داشته باشیم، وارد یک رابطه ی امن و مطمئن و پایدار شده ایم و اساساً قدرت همینه و غیر از این نیست! پس تعاملات رایج در جوامع و بین انسان ها اکثراً حقیقی نیست، واقعیت اینه که اگه قدرت میخوای راهش یه چیز دیگه اس. اگه محبت میخوای مسیرش این نیست و اگر قرب به خدا میخوای، این کارها صحیح نیست! پس باید بلند بشیم، قیام کنیم برای فهمیدن و درک کردن! نه اینکه بنشینیم و بگیم هروقت رسید، خبرمون کنید!!
معلم گفت "اسلام"، دین تربیتی است! این عالم تربیت پذیره، خداوند میخواد یه عالم باتربیت داشته باشه و خدا برای رسیدن به این هدف، نقش تربیتی و اجرایی فعال داره! حالا ما باید نقش پروردگار یکتا رو بشناسیم، و جایگاه خدا و سلسله ی تربیتی این عالم رو در تربیت خودمون بپذیریم. اولین ویژگی این مربی، رحمان و رحیم بودنه پس شاخص ترین خصوصیت مربی های الهی هم باید محبت نسبت به امت خودشون باشه. ما باید این مربی ها رو پیدا کنیم و اشتباهی نریم!
معلم گفت " ائمّه "، وسیله ی رشد و تربیت ما "الی الله" هستند نه وسیله ای برای حاجت گرفتن ما. خدا میگه من نعمت های این دنیا رو به همه میدم، شما و چهارپایانتون بهره مند می شوید (بهره مندی دنیوی شامل انسان و حیوان و همه ی موجودات به طور مشابه هست!) ولی "وابتغوا الیه الوسیله": از مربی ها، روش سیر و سلوک تربیتی رو بخواه و بیاموز! حالا تو این نظام تربیتی وقتی که میگن حتی نمک غذاتو از خدا و ائمه بخواه یعنی در ریز ترین حرکاتت (درآوردن پولش، خوردنش، انفاق کردن و ...)، به منش اونا دقت کن تا خودتو مشابه اونا تربیت کنی. معلم مثال زد یه ورزشکار حرفه ای، خودشو میده دست یه مربی، و اون مربی به همه چیز کار داره، اینکه چقدر بخوره، چی بخوره، چقد بخوابه، چه نرمش هایی بکنه یا نکنه و ... ما هم اگه بخوایم خدایی بشیم، باید خودمونو همه جوره بسپریم به یه مربی الهی.
معلم به داستان موسی و خضر علیهما السلام اشاره کرد و گفت خدا، موسی رو بعد از پیامبری و اون همه ماجرا، تازه میده دست خضر تا تربیتش کنه! و جالبتر اینکه موسی تربیت خضر رو تاب نمیاره!! همون موسی که مستقیم با خدا کلام گفته (کلیم الله). پس مقام مربی گری در این عالم، حساب و کتاب متفاوتی داره! پیام همه ی مربی های الهی که برای ما انسان ها اومدن، آدم شدن بوده. همه شون گفتن از حیوون ها فاصله بگیرید و زندگی حیوانی رو رها کنید و بالا بیاین. معلم گفت پیامبران پیشین که کل پیامشون این بوده که "ان لا تعبدوا الا الله" (خداهای گوناگون رو کنار بذارید)، در تربیت قومشون مشکلات زیادی داشتند. حالا این قرآن با این همه حقایق عمیق، میتونه بدون مربی فهمیده بشه؟! یه قسمت لازم از تربیت که هر مربی ای تاکید می کنه اینه که باید وارد گود شد، باید وسط حوادث قرار گرفت. باید گرم کنی، بدنسازی کنی و تو میدون فَن یاد بگیری و ساخته بشی، نه اینکه از جامعه و مشکلات و حوادث اجتناب کنی.
معلم در جواب یکی از بچه ها راجع به رفتار صحیح با دیگران و روش بحث کردن، گفت در مقابل بعضی از آدم ها که تمایلی نسبت به رشد کردن نشون نمیدن و از زندگی شون راضی و خوشحالن فقط میشه گفت خوش باش (لکم دینکم و لی دین)!! ولی اگر کسی مشتاق حقیقت بود و خواست بدونه روش زندگی تو چیه و علاقمند بود تربیت بشه، فرق می کنه. چون انسان ها باید برای موضوع، اول اهمیت قایل بشن تا بعد بتونن تربیت رو بپذیرن و دنبالش برن. همون طور که برای یه رنگ مو یا تزریق بوتاکس، کلی تحقیق و مطالعه می کنن چون براشون مهمه!
...آن سه تا که دیدی دعوا کردند، آنها یکی شان ترک بود، یکی شان عرب بود و یکی شان هم فارس بود. یکی از آنها گفت من "انگور" می خواهم. دیگری ترک بود و گفت من "اوزوم" می خواهم. آن عرب هم گفت من "عِنَب" می خواهم. رفیقند و سه تایی پول دارند و باهم همسفر هم هستند و می خواهند غذا بخورند. بعد آن یکی گفت تو چرا "عِنَب" نمی خوری؟ دیگری گفت خودت چرا اوزوم نمی خوری؟ می دانید که اختلاف بر سر هیچ چیز غیر از زبان نیست. دستور زبان نخوانده اند و الّا دلهایشان درست می گوید. این طور نیست؟ ... امروز که شما فلان چیز را میخواهی، همه ی فطرت ها همان را می خواهند، فقط زبان های همدیگر را بلد نیستند. آن وقت دعوایشان می شود. بیا و زبان شناس باش. زبان دل را یاد بگیر و تا دیدی بگو همانی که دلت می خواهد من هم همان را می خواهم. او هم می گوید همانی که دل تو می خواهد من هم می خواهم و تمام شد و رفت... این برای زندگی تان یادتان باشد. هرجا بحثی می کنید، مذاکره ی مذهبی می کنید، سفت نگو. آنجا هم همین طور است که زبان بلد نیستند. می خواهند زبان را حالیِ همدیگر کنند و الّا فطرت یک چیز می خواهد. فطرت را خدا آفریده و همه اش صدق و یگانگی و خدا را می خواهد.
این کلام را کمتر جایی می شنوید. الآن که شنیدید امیدوارم ان شاءالله درک کنید و آرام آرام که دو سه دفعه شنیدی، می دانم که خودت هم به جایش استفاده می کنی. هرجا یک بحثی داشتی و دیدی طرف مقابل نمی شنود و حرف گوش نمی کند، خیلی سخت گیر نباش...
مرحوم محمداسماعیل دولابی، کتاب طوبای محبت
" بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین ... "
معلم در تکمیل بحث "حمد" داستانی رو از تذکره الاولیا ذکر کرد که درویشی از دیگری پرسید رمز تعالی تو چیه؟ جواب داد در مقابل آنچه خدا داد شکر و در مقابل آنچه نداد، صبر کردم. درویش گفت این کار رو که سگ های بغداد هم می کنن!! (چون کار دیگه ای ازشون برنمیاد، وقتی چیزی بهشون بدی د̓م تکون میدن و وقتی ندی یه گوشه کِز می کنن!) پرسید مگه تو چه می کنی؟ جواب داد در مقابل آنچه نداد شکر و از آنچه بدهد ایثار می کنم. پس شکر این نیست که وقتی کار دیگه ای از دستمون برنمیاد، انجامش بدیم! معلم گفت قرار دادن هر نعمتی در جای خودش، شکر اونه. پس لازمه اش، شعور و توانمندیست و سازماندهی و مدیریت الهی رو به دنبال داره.
معلم در مورد فهم قرآن گفت برای درک مفاهیم قرآن باید زمان و مکان رو حذف کنیم چون اون حقایق شامل مکان و زمان بندی های ما نمی شه. مثلاً تو صحنه ای که بحث کفار توی جهنمه، باید بدونیم جهنم همین الان و همین جاست و من همون فرد هستم که داره حرف میزنه! لازمه طبقه بندی ها رو کنار بذاریم تا قرآن رو بهتر بفهمیم. معلم می گفت ما ابزار کار رو همیشه باید درست انتخاب کنیم، مثلاً با تلسکوپ نمیشه باکتری ها رو دید! "قلب" هم برای درک همون مفاهیم و حقایقی هست که تو قرآن اومده ولی ما به اشتباه اون رو به کارهای دیگه ای مشغول کرده ایم! پس این ابزاری که همه مون داریم، اگه درست استفاده بشه، بهشت رو نزدیک می بینیم وگرنه تو جهنم می مونیم. همون اتفاقاتی که تو برخوردهای جهنمی ها اومده (بحث و جدل و همدیگه رو متهم کردن و ...)، این جا اطرافمون رخ می ده و همین جا جهنم رو برای ما می سازه!
معلم در جواب سوالی و در تعریف "بزرگتر" گفت بزرگتر کسیه که ظرفیت و گنجایش بیشتری داره (بزرگتره!!) نه اینکه فاصله اش با بقیه بیشتره! یه بزرگتر، تو رو هم بزرگ می کنه، نه اینکه فاصله ی زیادی از دیگران بگیره تا بزرگی خودشو ثابت کنه! معلم می گفت تظاهر استکبار تو آدما فرق می کنه و ممکنه حتی با تواضع و افتاده نشون دادن خودش اونو بروز بده.
باز هم در جواب سوال دیگه ای معلم گفت "تقیّه" یعنی مبارزه پیچیده و به معنی تنبلی نیست بلکه سخت تر و پیچیده تره و حرکت و تلاش بیشتری لازم داره. از طرفی هم به منظور حفظ دین انجام میشه نه برای نجات دادن خود فرد!! پس این معنای تنبلی که از تقیه استفاده شده، اصلاً وجود نداره! معلم می گفت توی هر کاری اگر هدف خداخواهی باشه نه اینکه به خاطر خود آدم و خودخواهی باشه، اگه منافع شخصی رو توی همه ی کارها کنار بذاریم و نیت کنیم برای حفظ اسلام و مسلمین و ارزش های اسلام انجامش بدیم، این "تقوا" ست. وقتی خودخواهی غالبه، حرکت آدم، اثر مثبتی به جا نمیذاره. ولی اگه نگران منافع خودمون نباشیم، اثرگذاری این عمل به مراتب بیشتره. و تستش هم اینه که حتی اگر ضرری بکنم، دلم تکون نمی خوره! معلم از یکی از اساتیدش نقل کرد که همیشه خودتو کنترل کن ببین برای تربیت خودت اومدی یا تربیت طرف مقابلت؟! هر کدومش موضع متفاوتی رو می طلبه. و اگه بخوام رفتار "رب العالمین" رو داشته باشم که هم خودم و هم دیگران به تربیت الهی دست پیدا کنیم، رفتارم فرق می کنه.
معلم می گفت ما همیشه نمی تونیم آدم ها رو اصلاح کنیم بلکه وظیفه ی ما اینه که اِفک و اِفترا و ... رو از محیط مون حذف کنیم. سوژه ی ما اگه "فرد" باشه، نتیجه اش دعوا و جنگ و ... میشه ولی اگه هدفمون اصلاح سیستم باشه، ارزش ها جا می افته و محیطمون از زشتی ها مثل فرهنگ اتهام زدن و ... پاک می شه. معلم می گفت تنها وظیفه ی ما توی این دنیا، زنده نگه داشتن ارزش های خداست و ما هرگز مجاز نیستیم به دلیل هیچ هدف مادی یا حتی معنوی، از هیچ ارزشی بگذریم و خلافش عمل کنیم. این معنی همون جمله ی معروفه که هدف، وسیله را توجیه نمی کنه! معلم گفت خیلی مواقع ظاهراً نمیشه شرایط رو تغییر داد، مثل این که ائمه همه تحت حکومت های غیر الهی زندگی کردند و نتونستن حکومت رو تغییر بدن ولی هرگز قدمی هم از ارزشها و اصول خودشون کوتاه نیومدن! و حتی برای تضعیف حکّام جور، از روش های غیر الهی استفاده نکردن و فرقشون با دیگران، همین روش زندگی شون بود.
معلم می گفت سود طلبی شخصی ما توی ازدواج ها هم نمودار میشه که با اولین بحران، همه چیز می پاشه چون همه فقط تا پای سود و آسایش هستن! درحالیکه شراکت یعنی پای همه چیز باید بایستی. معلم از آقای دولابی نقل کرد که حتی باید با خدا هم شراکت فکری داشته باشیم! یعنی فکر کنیم ببینیم تو این شرایط، خدا چه جوری اون بنده اش رو نجات میده؟ ما هم همون جوری رفتار کنیم.
" بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین ... "
معلم در ادامه ی صحبت ها پیرامون "حمد" گفت اگر ما نتیجه ی ابتلائات و آزمون های خدا رو بفهمیم، حمد واقعی رو میتونیم بجا بیاریم. مثلاً حضرت زینب سلام الله علیها وقتی رشد و تعالی رو در واقعه ی عاشورا تجربه کرد، در توصیف اون گفت " ما رَاَیت̉ الّا جَمیلاً " و حتی آمادگی سختی های بعدی (اسارت و ...) رو پیدا کرد. معلم گفت حضرت اسماعیل هم قبل از رفتن به قربانگاه نمیدونه توانایی و صبرش چقدره و میگه "ستجدنی ان شا۽الله من الصابرین... مرا ان شا۽لله از صبرکنندگان خواهی یافت..." ولی با قبول کردن این آزمون، تونست این عبودیت و رشد رو هم به دست بیاره. معلم می گفت این مسئله در مورد همه ی ابتلائات، چه خوب و چه بد، صادقه! البته این تقسیم بندی ها از طرف ما هست وگرنه "خوب و بد" این جوری معنی نمی شه. معلم گفت یافتن این تغییرها و رشد ها در وجودمون، کمک می کنه که "حمد" واقعی رو به جا بیاریم. ما باید در هر صحنه ای از زندگی، تغییر رو حس کنیم مثل حضرت اسماعیل که بعد از اون آزمایش سخت، وسعت پیدا می کنه!
معلم می گفت برخلاف عادتی که ما همیشه میخوایم خدا صدای ما رو بشنوه، در واقع ما هستیم که باید سعی کنیم صدای او رو بشنویم و پیام هاش رو از اتفاقاتی که برامون میفته درک کنیم. خدا که حتی بدون گفتن ما، به همه ی حالات و شرایطمون آگاه و بیناست، ولی ما حتی صحبت های مستقیم او رو نمی شنویم! علت اینکه "حمد" ما واقعی نیست اینه که ما با خدا ارتباط یه طرفه میخوایم که او به ما گوش بده و ما بگیم چی بشه و چی نشه!! و حاضر نیستیم به صحبتای او توجه کنیم. برعکس ما باید پیام های او رو از اتفاقات و زیر و رو شدن ها دربیاریم. منافع دنیایی، منیّت ها و ناخالصی هامون اجازه نمیده که به حرف خدا گوش کنیم وگرنه او بدون شک بهترین چیزهایی که برای ما لازمه بهمون میده. معم گفت خدا میگه من همیشه صدای شما رو میشنوم، شما زمانی بهتر از همیشه صدای من رو میتونید بشنوید که: "... وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا..." یعنی زمانیکه مطمئن بشیم هیچ یاری و نصرت و نیرویی جز او در این عالم نیست. در زمان های دیگه صدای رئیسمون، پاچه خواری زیردستامون، صدای بگو بخند های بچه هامون، جیرینگ جیرینگ پول و رشوه و ... نمیذاره بشنویم. اصلاً ما سعی می کنیم نشنویم چون تصورمون اینه که اگه بشنویم، باید کاری بکنیم، یه چیزی از دست بدیم یا ضرری می کنیم و به سختی دچار میشیم! بیایید گوش هامون رو تیز کنیم ببینیم هرلحظه مربی داره بهمون چی میگه، چه کار کنم؟ کجا برم و قراره به کجا برسم؟ صداهای جانبی رو کم کنیم و volumeشون رو بیاریم پایین و منتظر پیام او باشیم!!
معلم گفت گاهی ما میخوایم رابطه مون با خدا یه معامله با سود تضمینی باشه! هرچند خدا این سود رو واقعاً تضمین کرده ولی سود ما همین رشد و دریافت های ما خواهد بود. معلم گفت گاهی خدا ظرفیت "داشتن" ما رو با پول و نعمت افزایش میده و باید به جایی رسید که با نعمت زیاد خودم رو گم نکنم. گاهی هم ظرفیت "نداشتن" خودم رو باید افزایش بدم! معلم می گفت البته داشته ها همیشه موانع سخت تری هستند و پیدا کردن خدا بین اونا مشکل تره. معلم گفت دریافت ما در همه ی این به دست آوردن ها و از دست دادن ها باید یکی باشه و محبت خدا رو باور داشته باشم، مثل اینه که بدونی همسرت چقدر دوستت داره یا نداره و برات هیچ فرقی نداشته باشه که بهت یه روسری هدیه بده یا برلیان! معلم گفت حوادث سخت و شکست های تلخ، انسان رو تواناتر می کنه و در توضیح آیه " انّ مَعَ العصرِ یسراً " گفت "مع" نه به معنی پشت سر هم بودن بلکه به معنی مخلوط بودنه! یعنی آسانی و سختی، تو دل همدیگه اند! همون لحظه باید پیام رو بگیری و بفهمی و شکر هم بکنی!