تربیت...

معلم در ابتدای این جلسه توضیح داد در تعامل انسان پیشرفته امروز با جهان و درکی که از عالم داره، حتی در محدوده مادی، معمولا انسان بیشتر به عالم آسیب میزنه تا سود ببره! ما تاثیر گناهانمون رو هم در عالم نمیدونیم و ازش چشم پوشی می کنیم در حالیکه این تاثیرات حقیقی است و حتی قابل اندازه گیری است. چون هستی بر اساس حق است، هرگونه خروج از حق، سیستم این جهان رو دچار اشکال می کنه. نقش معصومین در این عالم اینه که تا وقتی ما به رشد کافی برسیم و حقایق رو درک کنیم، جلوی آسیب ها رو بگیرن و بنده ها رو حفظ کنن تا زمانیکه به رشد لازم برسن مثل مادری که مواظب بچه کوچیکشه که به خودش آسیب نزنه تا وقتی که خودش به فهم و شعور کافی دست پیدا کنه.

معلم می گفت در تمام اتفاقات خوب و بد که برای ما پیش میاد، خدا یه هدف داره: "تربیت" پس به جای ایراد گرفتن و آنالیز کردن رخدادهای زندگی مون، بهتره از همه شون به عنوان فرصتی برای رشد استفاده کنیم.باید یاد بگیریم به خودمون نگاه کنیم نه به بیرون از وجود خودمون. اولین مرحله از پروسه تربیت، خودشناسی است تا بفهمم اشکالات و کاستی های من کجاست که برطرفش کنم: بفهمم در وجود من چه چیزی زیادی بود (مثلاً غرور باعث مشکل من شده...) یا چه کاستی هایی دارم (مثلاً تحمل دیگران رو ندارم...) تا با رفع اشکالات به جلو بروم.

معلم می گفت حتی جهنم، محیط تربیت و رشده چون آدم جهنمی اگه توی بهشت هم بره، اونجا رو با رفتارهای جهنمی اش به جهنم تبدیل می کنه پس باید در جهنم پاک و تربیت شه تا بتونه به بهشت وارد بشه!

معلم در بحثی راجع به تولی و تبری گفت، خط جداسازنده و تعیین کننده "برائت" است زیرا جرات و جسارت لازم داره و آدم باید بتونه بهاش رو بپردازه و پاش بایسته! به همین دلیل بعضی از علما از مسیر "لعن" دشمنان اهل بیت سریعتر به تعالی دست پیدا کردند.

اشتهای نفس...

اگر از علما و دیگران کتابتی دیدید یا حدیثی از آنها شنیدید، این جور نباشید که همه آن کتاب و جزئیاتش را از حفظ کنید. ان شالله یک مقدار که خواندید و ذائقه آن شخص نویسنده به دستتان آمد، آن وقت خودتان، همان او هستید... مقصود اینکه وقتی اینها را می شنوید و یا کتاب های علما را می خوانید که حدیث هایی در آنها هست، آن حدیث هایی را که قلبتان را می گیرد، بگیرید و همین طور بروید تا هرجا قلبت پذیرفت و لذتش را بردی دیگر آن مطلب جا افتاده است. آن وقت برو به یک حدیث دیگر و یک حدیث دیگر. اما قشنگ بخور مثل غذایی که جلویت می گذارند که تا ته آن را می خوری و ته ظرفش را هم پاک می کنی. حدیث و آیه قرآن را هم هرجا که قلبت گرفت و میل کردی، آن را تا ته بخور. یعنی اگر امشب رویش کار کردی و دیدی ته آن در نیامده، فردا شب هم نگاه کن. مرتباً پرده از آن باز می شود. مثل نوری که از یک کاسه بیرون می زند، مرتب در قلبت می آید. آن را بخور و بخور تا ته ظرفش را در آوری... اگر علمی، کلامی، بیانی، حدیثی، چیزی یا کتاب مخصوصی گیرت آمد و آن حدیث هایش را پسندیدی، آن را قشنگ بخور و بخور. یا اینکه یک حدیث یا آیه را اگر یک واعظی یا عالمی برایت گفت و قلبت آن را گرفت، قشنگ هی مز مزه کن، اطرافش و پهلویش را مز مزه کن. بگذار ذائقه ات باز و بزرگ بشود. اشتهایت قوی می شود... ان شالله امیدوارم اشتهایتان در معرفت، در ایمان، در محبت به صدق و خوبی با ائمه طاهرین و خدا زیاد باشد. "ما تشتهیه الانفس" را که شنیده اید. "ما تشتهیه الانفس" یعنی هرچه که اشتهای نفس انسان است.هرچه که دهنش باز است. این را خدا در بهشت به مومنین می دهد. انگار کن اینجا هم یک غرفه از غرفات بهشت است. چه فرق می کند؟ غرفات بهشت مگر چیست؟ همین است دیگر...

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 6 کتاب طوبای محبت

خودمون رو خراب کنیم...!

در ابتدای این جلسه، معلم گفت تاکید قران بر این موضوع که ما این قران را عربی نازل کرده ایم " انزلناه قراناً عربیاً" نشون میده برای فهم بهتر اون، باید با متن عربی کلنجار بریم و یا توی قران به عربی search کنیم تا به نتایج بهتری برسیم.

در مرور آیات مربوط به "تسلیم" معلم توضیح داد از ایات برداشت میشه که در این عالم همه چیز آشکاره و خدا میگه اگر تسلیم باشید، میتونید بفهمیدشون و راه رو پیداکنید مگر اینکه شما خودتون رو برگردونید. قدرت "تفقّه" قلب هست که باید حقایق رو درک کنه.

ضحی به ایه 36 سوره زخرف اشاره کرد:

" وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ

و هر که از یاد رحمان دل بگرداند، شیطانى بر او مى‏گماریم که همدم او گردد "

بعد از بحث در مورد ایه فوق، ضحی گفت "یحسبون انهم مهتدون" که در قران بارها تکرار شده نشون میده آدم ها چقدر می تونن در محاسباتشون اشتباه کنن در حدی که حتی راه خطا رو به جای راه درست انتخاب کنن و خوشحال باشن که هدایت یافته اند درحالیکه نیستند! معلم هم گفت به همین دلیل خیلی وقتا بهتره آدم بدون حرکت بایسته به جای اینکه حرکت اشتباهی انجام بده! رحمت خدا، تربیت خدا و مربیان الهی با "ذکر" و یادآوری و از سر رحمت، مدام راه صحیح رو تذکر میدهند و از اشتباه انسانها رو حفظ می کنن ولی قرین شیطانی، فرد رو در غفلت نگه میداره تا انتهای هلاکت.

البته معلم می گفت با دقت در این ایات، به نظر میرسه بحث ارتباط ما با خدای رحمان، بحث دلدادگی است و نه محاسبات! طوریکه بتونی با تمام وجود بایستی تا حتی همه چیزت رو بگیره، باز هم لذت ببری و بگی من بازم تو رو میخوام!

 معلم گفت در داستان های قران، همه اقوام به دوری و هجرت انبیاشون دچار و آزمایش شدند. این مشابه شرایظ عصر ما هست. نکته مهم اینه که در این دوری، دنبال چیزی به جز گم شده خودمون نرویم، دنبال سامری ها راه نیفتیم. اول باید منیّت خودمون رو رها کنیم و خودمون رو بسپاریم به یه سبیل الهی که یه فرد خیالی و عجیب و خاص نیست بلکه کسی است که رفتار و گفتار صحیح داره! این معنای ولایت داشتن و شیعه بودنه! معلم این رو هم تاکید کرد که لازم نیست زیاد بگردیم، اگر ما به واقع جویای حق باشیم، اونها خودشون ما رو پیدا می کنن وبا خودشون می برن! این وظیفه ایست که مربی های الهی به عهده گرفته اند. مهم اینه که اشتباهی جای دیگه نریم و گم نشیم! البته معلم گفت کسی بهترین درک و دریافت رو در زمان رویارویی با "مربی" داره که "من" خودش رو کنار گذاشته، کاملاً تسلیم شده و فهمیده خودش نمیتونه! باید باورمون بشه "عقلانیت" همه جا جواب نمیده و همه چیز رو درک نمی کنه!

معلم در جواب سوال الهه گفت ما باید خودمون رو به خطر بندازیم تا اشکالات و ضعف هامون رو بشناسیم! فقط در این شرایط متوجه نقایص میشیم و این قدم اول در اصلاح وجوده. پنهان کردن و انکار کردن اشکالات، باعث میشه قبولشون نکنیم و درنتیجه هیچ وقت اصلاحش نکنیم. نکته جالب دیگه ای که معلم آخر جلسه می گفت این بود که اگر زمانی احساس کردید خیلی فکر می کنید آدم خوبی هستید و دیگران هم فکر می کنن شما خیلی خوبید، لازمه که خودتون رو توی اون جمع، یه خورده خراب کنید!! باید سعی کنیم این آوازه خوب و احساس آدم خوبی بودن، برامون حجاب نشه.

عالم خَلق، عالم اَمر

دو عالم هست. یکی عالم خلق که بسیار شلوغ است، محل دزدی و سرقت و حیله است. تقاضای شهرش این گونه است. نامش شهر طبیعت است. شهریست که نمونه ی کمی از جهنم است که به این عالم آمده مثلاً در جهنم هرچه به فرد می دهند می گوید کم است. صفت شهر دنیا هم این است، حال طبیعی این گونه است. قانع و رضا و آماده نمی شود. بهشت و عالم امر این گونه نیست. روحت متعلق به عالم امر است و بدنت و خواهش های طبیعی ات متعلق به عالم خلق است.

پس دو عالم داریم: یک جنبه خلقی داریم و یک جنبه امری. جنبه ی روحی و امری شما متعلق به صاحب الامر است. آنجا خیلی صفا خوابیده است. نگاه کن که چقدر لذت می بری. از دشمن غافل می شوی، از سارق غافل می شوی. زیرا آنجا سارقی نیست که جیب آدمی را بزند. در عالم امر هم خودت دزدی را ترک کرده ای و هم دزد دور و برت نیست. امن و امان است... عالم امر همه همه یگانه در یگانه اند، نور در نور. این مال ایمان توست...  

مرحوم اسماعیل دولابی، جلد 3 طوبای محبت

وسعت وجود...

اعظم خانم با آیه 49 سوره نحل بحث رو شروع کرد:

" وَ لِلّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَ الْمَلآئِکَةُ وَ هُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ

هر چه در آسمان‏ها و هر چه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است همه خدا را سجده می‏کنند و تکبّر نمی‏ورزند."

معلم گفت "استکبار" با "تکبر" متفاوته، استکبار در واقع بالیدن به چیزی مجازی است که حقیقت نداره. مثلاً لغت استکبار در قرآن در مورد ابلیس و فرعون به کار رفته. ممکنه دو نفر در موقعیت یکسان، یکی خدا رو به خاطر نعمت هاش شکر کنه و دیگری به خیال اینکه توانایی هاش از خودشه، به استکبار دچار بشه! قرآن میگه خدایی بالای سر شماست که باید مراقب باشی توسط نعمت هاش فرمان او رو به درستی انجام بدهی، یعنی نه توانایی ها از خودته و نه تصمیم گیری که چه کار باهاشون بکنی به عهده توست بلکه خدا خودش به تو آموزش داده که استفاده صحیح اونها چیه. پس آخر هنر ما اینه که نعمتی رو که او داده در راهی که او یاد داده صرف کنیم!

در رابطه ی بنده با خدا، قدرت به میزان عبودیت است! تو این دنیا اون چیزایی که داری و نگه داشتی، قدرتت رو تعیین می کنه ولی برای جهان باقی، اون چیزهایی که دادی و نگه نداشتی میزان قدرتت رو مشخص می کنه! در حقیقت اونی که میتونی بدی قدرت تو و اعتمادت رو به خدا نشون میده و میزان عبودیت تو است. از نطر خدا دهندگی، قدرت محسوب میشه بر عکسِ جمع کردن (الذی جمع مالاً و عدده). باید بتوان قدرت واقعی رو از قدرت کاذب تشخیص داد، کسانی که "یومنون بالغیب" هستند، میدونن نقش ها و بازی های این دنیا حقیقت ندارن و مثل تئاتری میمونه که نقش ها از افراد به زودی گرفته میشه! از طرفی معلم دوباره تاکید کرد همه نعمت های پاک خدا رو باید استفاده کرد ولی همه رو باید از خدا بدونیم و باید بتونیم برای خدا از همش به راحتی بگذریم!

معلم یه نکته اجتماعی گفت: هر انسانی باید استعدادهاشو به کار بگیره و توانمندی ها و تسلط کافی به دست بیاره ولی لازم نیست همیشه چشمش دنبال چیز بیشتری باشه. آدم باید تلاش کنه چشم و دلش سیر باشه. تا وقتی احساس نیاز به ماشین بهتر، غذای بهتر یا ... داریم هنوز درونمون سیر نشده. وقتی که بتونیم این احساس نیاز رو از بین ببریم و دیگه اصلاً برامون فرق نکنه چی میخوریم، چی میپوشیم یا ... اون درسته. چنین آدمی با اینکه بالاترین توانایی ها رو داره، خودش ساده زندگی میکنه ولی همش به فکر خیر رسوندن به دیگران و مشکلات مردمه. گاهی ریاضت های ظاهری با حسرت های درونی همراهه، که این هیچ ارزشی نداره!

معلم در جواب عاطفه که پرسید چه جوری با آرامش زندگی کنیم گفت ما برای زحمت و تلاطم آفریده شده ایم (لقد خلقنا الانسان فی کبد)، بیخود می کنیم اگر دنبال آرامش باشیم! ما باید بالا پایین بکوبیم تا به دیگران آرامش بدیم، آرامش فقط در "عند ربک" وجود داره نباید اینجا دنبالش بگردیم. درون ما میتونه آروم باشه ولی برای انجام تکالیفمون در این دنیا، همیشه باید در تلاطم باشیم.  

ضحی به آیه 51 سوره اعراف اشاره کرد:

" الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَـذَا وَمَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ

همان کسانى که دین خویش را سرگرمى و بازیچه گرفتند و زندگى دنیا فریبشان داد. پس امروز آنان را از یاد میبریم همان‏طور که دیدار امروزشان را از یاد بردند و آیات ما را انکار می‏کردند."

اگر انسانی معیارهای قرآنی نداشته باشه و قانون هستی رو نشناسه حتی در اون صحنه هم توجیهات و حجاب ها رو با خودشون میبرن. جالبه که اینها دین رو می شناختن ولی با دین بازی کردن و دین رو مسخره کردند. علتش رو هم میگه که "دنیا" فریبشون داده و اونها رو به بازی گرفته! معلم گفت "بهشت" جای استعدادهای بالفعل شده است، بالقوه ها به درد اونجا نمیخوره. به همین دلیل فشارها در این دنیا، و جهنم و سختی هاش برای باز شدن کد استعدادهای انسان مفیده تا به توانایی های بالاتر برسه! وجود آدم اگر با سختی ها "وسعت" پیدا کنه، مقاوم تر و توانمندتر میشه. مدیریت دینی اینه که بحران ها و تهدیدها رو به "رشد" تبدیل کنه! مثل جنگ ها که برای اقتصاد و مستقل شدن یک کشور یه فرصت محسوب میشه اگر توانایی هاش رو شکوفا کنه.

معلم در جواب دوستی که می گفت دعا کن محتاج دخترم نشم گفته بود این دعا رو نمی کنم. می گفت ما نباید این چیزا رو برای خدا تعیین کنیم و به خدا دستور بدیم، شاید برامون لازم باشه آخر عمرمون افتاده و ناتوان بشیم. همیشه که ما نباید بالادست باشیم شاید لازمه زیردست بشیم! شاید بهتره خرد و حقیر بشیم. چرا تو رابطه با خدا، بهش اعتماد نمی کنیم و خودمون رو دستش نمی سپریم تا هرچی میدونه بهتره بکنه؟! چرا میخوایم همیشه ما تعیین کننده باشیم؟ ما باید تصفیه بشیم، حقارت یه فرصته تا چیزایی رو که نمیدیدم و نمی فهمیدم، بفهمم. این ها لطف خداست. پس دعا کنیم خدایا هرکاری که خودت میدونی من رو در بهترین موقعیت ابدی قرار میده، با من بکن! تا حسرتی در یوم التغابن نداشته باشم. این واگذاری امور به خدا همون معنای "الله اکبر" است که ما همیشه میگیم ولی دروغ می گیم. و خدا چه صبری داره!  

معلم می گفت تسبیح یعنی شناور بودن در یک مدار مشخص به سمت خدا. اگر استکبار رو کنار بذاریم و جهتمون رو هم بشناسیم، حرکتمون رو شروع می کنیم ان شا۽لله...