وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) وقتی وارد شدند، دیدند که صدیقۀ کبرا (سلام الله علیها) با آن وضع هست و جان به جان آفرین تسلیم کرده است دیدند یک وصیت نامۀ کتبی هم هست؛ با این که شفاهاً وجود مبارک صدیقۀ کبرا وصیت کرد که مرا شب غُسل بدهید و شب دفن کنید؛ حاضر نیستم آن هایی که به من ستم کردند، غصب کردند و حقّ من و تو را گرفتند در مراسمم شرکت کنند؛ باز با این حال کتباً مرقوم فرمود که «یا علی ... حَنِّطنی و غَسِّلْنی و کفِّنّی باللیل.» درست است که او دختر پیغمبر است، درست است که مادر یازده امام است، اما قسمت مهمّ اشک ما برای این است که نگذاشتند آن مقام والای آن حضرت به جامعۀ اسلامی برسد. این کم مقامی نیست.
مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) نقل می کند که بعد از رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جبرئیل بر وجود مبارک فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) نازل می شد و اسرار عالم و معارف را می گفت و علی بن ابیطالب (سلام الله علیهما) آن ها را می نوشت؛ این یعنی چه؟! جبرئیل بر فاطمه نازل می شود و اسرار را می گوید؛ اگر در این خانه به روی مسلمانان باز بود، بسیاری از علوم حل می شد. یک وقت امام راحل (رضوان الله علیه) هم فرمودند که اصلاً جبرئیل برای هر پیغمبری نازل نمی شد، بلکه برای خُلَّص از انبیا نازل می شد؛ برای انبیای اولواالعزم نازل می شد. حالا جبرئیل نازل بشود معارف الاهی را برای فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) بگوید و علی بن ابیطالب بنویسد و بشود مُصحف فاطمه! گاهی ائمه (علیهم السلام) از اخبار غیبی، خبر می دادند؛ از مطالب غیبی خبر می دادند؛ و می فرمودند در مُصحف جدّۀ ما چنین آمده است. زاری و اشک و آه و نالۀ ما برای این است که این در را بستند. خیلی از معارف برای ما آمده است، اما آن ها به فکر فدک و امثال فدک بودند. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «مَا أَصْنَعُ بِفَدَک وَ غَیرِ فَدَک»؛ فدک در دست ما بود، مِلک طلق دختر پیغمبر بود و عدّه ای غاصبانه خواستند بگیرند؛ آمدند و گرفتند؛ ما هم حرفی نزدیم. عمده آن است که این اسرار الاهی که خدا به ما سپرده بود و ما می خواستیم این ها را به مردم منتقل کنیم، این ها حقّ مسلّم مردم را غصب کردند و جامعه را به این ضلالت کشاندند. لذا صدیقۀ کبرا (سلام الله علیها) هم شفاهاً و هم کتباً فرمودند من راضی نیستم آن ها که به ما ستم کردند، در مراسم تدفین من شرکت کنند؛ شب مرا غَسل و غُسل بده!
وجود مبارک حضرت امیر وقتی فاطمۀ زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) با آن وضع غَسل و غُسل دادند، به فرزندانشان فرمودند: «هَلمّوا تزوّدوا مِن اُمّکم»؛ فرمود حسن، حسین، زینب و امّ کلثوم، بیایید و با مادرتان آخرین وداع را بکنید؛ آخرین وداع را بکنید و توشه بردارید، «هَلمّوا تزوّدوا مِن اُمّکم»؛ این زاد و توشه است. ما هم با این عرض ادب، زاد و توشه می خواهیم. ما با این توسّل، زاد و توشه می خواهیم. هنگامی دفن شد که هنوز روشن نیست قبر مطهّرش کجاست. وجود مبارک امیرالمؤمنین دارد دفن می کند؛ درددلی را علی بن ابیطالب با پیغمبر (علیهما السلام) دارد. عرض کرد یا رسول الله! این دختر شما که به حضور شما می آید، به من نگفت بین در و دیوار چه گذشت «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ»؛ تو پدری و به تو خیلی احترام می کند، تو از او پرس و جو کن، «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ.» من کوتاهی نکردم و بیش از این از دست من برنیامد، «سَتُنَبِّئُک ابْنَتُک»؛ همۀ جریان سقیفه را دخترت می گوید. مرا با طناب و با دست بسته به مسجد بردند. دخترت می گوید؛ «سَتُنَبِّئُک ابْنَتُک ... فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ.» صلّی الله علیک یا بنت رسول الله!
«السلام
علیکم یا أهل بیت النبوّة و معدنَ الرسالة و مختَلَفَ الملائکة و مهبِطَ الوحی ... و رحمة
الله و برکاته»
آیت الله جوادی آملی- فروردین 91 منبع : http://portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=1&lang=fa&id=MTc2Mg%3d%3d-G4Ml8GNsdeg%3d
حاجتت را مخفی کن و غم و غصّهات را بپوشان که خالقت میبیند و قیمتی است. شادیهایت را آشکار کن.
بعد از نماز مغرب دستها را بالا کن و هفت بار "یَا قاضِی َالْحَاجَاتِ" بگو، بعد حاجتت را طلب کن که برآورده میشود. ولی بعد از هفت بار آیا حاجتی میماند؟ مرحوم اسماعیل دولابی
می گوید که سنّ من به هجده سال رسیده است؛ یعنی هجده بار زمین به دور آفتاب گشته است. می پرسیم آیا شما هجده قدم برداشته ای یا خیر؟ بله زمین هجده سال گذرانده است نه شما. شما همان کودک هجده ساله هستید. ما تا خودمان دور شمس قرآن و عترت حرکت نکنیم و دور شمس فهم، نگردیم، همچنان کودکیم. زمین حرکت بکند و ما سنّمان بالا برود! این چه معقولی است؟! آن کسی که سنّش پنجاه سال است یعنی پنجاه بار زمین به دور آفتاب گشته است نه آن که او پنجاه آیه، پنجاه اصل، پنجاه قدم، یا پنجاه معرفت را کسب کرده باشد. این که می گویند بعضی افراد کودک هشتاد ساله اند، همین است.
عمر هر کسی محصول حرکت او است که تا چه اندازه و چطور حرکت کند. برخی از افراد، حرکتشان هم از سکون بدتر است. برخی از انسان ها واقعاً حرکت دارند. ما باید بدانیم چگونه حرکت کنیم. یک وقت حرکت، اتوبوس و مینی بوس گونه است؛ و یک وقت، حرکت درخت گونه است. یک اتوبوس یا یک مینی بوس، بیست سال می دود؛ پشت سر خود خاک به پا می کند. بعد از بیست سال هم خروجی اش یک مشت آهن قراضه است. یک درخت بیست سال تلاش و کوشش می کند اما همه را ذخیره می کند؛ به پای خود می گذارد و ریشه می کند؛ ساقه و تنه می کند.
پس اصل اول آن است که تا خود ما حرکت نکنیم همچنان مهد کودکی هستیم. باید دور عقل و دین، و قرآن و عترت(علیهم السلام) که شمس هستند، حرکت کنیم تا بالغ بشویم. این می شود بلوغ فکری. حرکت هم باید حرکت درخت گونه باشد تا بعد از مدّتی - حالا شصت سال یا کم تر یا بیش تر - شجرۀ طوبا بشویم. آیه الله جوادی آملی
معلم ابتدای جلسه به آیه 3 سوره حج اشاره کرد:
" وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ
و برخى از مردم در باره ى خدا بدون هیچ دانشى مجادله مى کنند و از هر شیطان سرکشى پیروى مى نمایند."
معلم گفت اولین شرط در هر حرکت تبعیت از "علم" است و همیشه باید بر اساس منابع متقن موجود مثل "قرآن" دانش رو گسترش داد و هرگز جاهل نبود. ما دیگران رو هم نباید به خودمون دعوت بکنیم بلکه باید به قرآن دعوتشون کنیم و دانش اونها رو افزایش بدهیم، این جوری آدم ها حتی اگر مجبور بشن توی بیابان زندگی کنند، زندگی زیبایی خواهند داشت مثل ابوذر...!
معلم می گفت انسان های سرکش و پر هیاهو که هیجان ایجاد می کنند معمولاً جذابیت زیادی ایجاد می کنن و آدم ها رو به سمت خودشون و به دنبالشون می کشن، درحالیکه قرآن "علم" رو به رسمیت میشناسه و تبعیت از اون رو توصیه می کنه نه دنباله روی از هیاهو رو!
قرآن میگه اگه راههایی غیر از من رو انتخاب کنید چه اتفاقی می افته (آیه 4 سوره حج):
"کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ
بر وى (شیطان) مقرر شده که هر کس او را ولى بگیرد بىتردید او را گمراه کند و به عذاب آتش بکشاند."
یعنی این یک اصل است که اگر چنین آدمی "ولی" ما باشد، به گمراهی و عذاب دچار میشیم. پس هر فرد یا حرکتی که به جهل دعوت می کنه و از علم متقن دور میکنه وبه جای مستند ارایه کردن، جدل و سرکشی میکنه، پیروی از او به گمراهی و عذاب سعیر منجر میشه. از طرف دیگه حرکتی که مبنایش علم است و محصولش هدایت و از بحث و جدل به دوره، بر اساس یک "کتاب منیر" طراحی شده. این نوع حرکت ها به دنبال "تبعیت" آدمها از خودشون نیستند بلکه به دنبال "هدایت" و "رشد" انسانها هستند. این کتاب و حرکت، "روشنی" به ارمغان میاره! در این نوع حرکت، آدم ها پذیرش آسیب و ضرر رو دارند و به خاطر خدا "سختی" ها رو تحمل می کنن. یک رهبر الهی هم برای رشد انسانها حتی از بی آبرو شدن خودش و خطای دیگران رو به عهده گرفتن فرار نمی کنه. درحالیکه در حرکتهای شیطانی افراد فقط تا به نفع شونه هستن!
آیه 6 سوره لقمان میگه:
"وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ
و برخی از مردم کسانی اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [ مردم را ] بی [ هیچ ] دانشی از راه خدا گمراه کنند ، و [ راه خدا ] را به ریشخند گیرند برای آنان عذابی خوارکننده خواهد بود."
معمولاً هم در جامعه علم مدون خریدار نداره ولی حرف های لهو پرطرفدارن. اکثر بحث های روزمره و ما هم بر اساس علم نیست بلکه صحبت های بی اساس و غیر علمی است. مثلاً بسیاری از سوالاتی که در مورد قرآن و دین توی جامعه هست فقط با درست خوندن و معنی کردن قرآن حل میشه ولی ما ترجیح میدیم بدون اینکه مطالعه کنیم و دانش مون رو افزایش بدیم فقط بحث های بیخودی و لهو انجام بدیم، تازه ژست روشنفکری هم میگیریم! باید تنبلی رو کنار بذاریم، این کتاب منیر رو بخونیم و ابهامات رو برطرف کنیم.
معلم می گفت آدمها در کنار ما باید احساس امنیّت داشته باشند و بدونن که غرضی در کار نیست، از اینکه چیزی از ما بخوان احساس حقارت نکنند و هرگز منّتی بهشون تحمیل نشه. اگر روابط آدمها این جوری طراحی بشه، هیچ کس تنها نمیمونه، هیچ کس از فقر و نداشتن نمیترسه و همه همیشه خیالشون راحته.
معلم گفت: ملکات وجود آدم (صفاتی که در وجود ما نهادینه شده) در شرایط شوک و استرس بروز پیدا می کنه و ما باید آدم هایی رو پیدا کنیم که در شرایط خطر و استرس ما رو حمایت کنند و تنهامون نذارن و ما بتونیم در بدترین شرایطمون بهشون اعتماد و تکیه کنیم! معلم می گفت آزمون نهایی انسان ها هم در روز قیامت که ساعتی پر از استرس هست اتفاق میافته تا ملکات وجود انسان ها ظهور پیدا کنه.
معلم می گفت ما باید ظرفیت ضرر کردن رو پیدا کنیم و پذیرش این رو داشته باشه که امام ما هر نقشی برامون در نظر گرفت (هرچند پست تر و پایین تر و متفاوت از جایگاه مورد علاقه مون باشه) بپذیریم. اگر پاش بیفته از همه منافع مون بتونیم بگذریم و به ولی مون "نه" نگیم. نباید عادت کنیم که ضرر نکنیم یا اینکه همیشه ما تعیین کننده باشیم بلکه باید یاد بگیریم مطیع او باشیم و پای ضررهاش هم بایستیم.