معلم در ابتدای این جلسه در معرفی امامت گفت همیشه باید گرایش و تقاضا از طرف مأموم باشه و اونها به سراغ امام بروند، امام فقط خودش رو معرفی و مردم رو به راه خدا دعوت می کنه ولی اصراری بر زیاد شدن پیروانش نداره. معلم می گفت امام جماعت هم باید اولین فردی باشه که به مسجد میاد، تو محراب بشینه، پشتش رو نگاه نکنه و بعد از نماز هم آخرین نفری باشه که بیرون میره تا نبینه کی پشتش نماز می خونه کی نمی خونه!! مردم باید اونو بخوان و انتخابش کنن و پشت سرش نماز بخونن ولی برای خودش مهم نباشه چند نفر بهش اقامه می کنن! معلم گفت امام حسین (ع) هم همین کار رو کرد، آدم ها رو دعوت کرد به راه خدا ولی در نهایت به آدم ها گفت اگر توان همراهی منو ندارید، به راحتی از من جدا شوید. گفت چراغ رو خاموش می کنم تا از رفتن خجالت نکشید، نه اینکه آدم ها رو به زور کنار خودش نگه داره! معلم گفت ارتباط ما با اماممون اصلاًچیز عجیب غریبی نیست، نشانه ی ظهور امام در زندگی ما اول اینه که چقدر زندگی مون با نور هدایت او روشن شده و خطاهای دینی ما کاهش پیدا کرده و دوم اینکه در زمان انتخاب هامون، آیا منافع مون رو انتخاب می کنیم یا حقیقت دین رو؟! معلم گفت متاسفانه خواسته های اصلی ما توی زندگی، خدا و دین او نیست، حتی اگر ادعامون هم این باشه! اگر بخواهیم بدونیم خواسته های اصلی مون چیه، تصور کنید الان غول چراغ جادو ظاهر شد، چی آرزو می کنی؟
معلم می گفت "امر به معروف و نهی از منکر" حتی بین ما که ادعای مذهب داریم، کمرنگه. ما اکثراً طاقت نقد نداریم، ما باید دلمون برای هم بسوزه و احساس نیاز بکنیم که دوستانمون رو از خطر گناه و اشتباه دور کنیم. می گفت خیلی خوبه ما گاهی اصلاً با همین قصد، دور هم جمع شویم و همدیگه رو راهنمایی کنیم که آدم های بهتری بشیم. گاهی باید از دیگران بخواهیم اشتباهات و نقایص و ضعف هامون رو بهمون تذکر بدهند تا بتونیم رفعشون کنیم. معلم، "عقد برادری" رو مثال زد و گفت توی این عقد، من طرف متعهد می شوم هیچ توقعی از او نداشته باشم ولی در همه چیزهای خوب او رو شریک کنم (اگر بهشتی شدم او رو هم ببرم و ...). معلم گفت ما در روابطمون حتی در رابطه هایی مثل مادری کردنمون هم این طور یک طرفه و بدون چشم داشت عمل نمیکنیم، همیشه روابطمون و محبت کردنمون به دیگران، مشروطه!! همیشه روابطمون خودخواهانه است (کجا به من بیشتر خوش می گذره یا منفعت بیشتری برایم هست...) در حالیکه باید فکر کنیم که برای طرف مقابل چه جوریه (چه کسی بیشتر به من نیاز داره، کی از دیدن من بیشتر خوشحال میشه و ...). مثال جالبی زد، گفت سعی کنیم روابطمون رو مثل بازی "زوو" طراحی کنیم. سعی کنیم تا نفس داریم دیگران رو کمک کنیم و نجات بدهیم، خودمون احساس خفگی کنیم ولی دیگران رو خوشحال کنیم. معلم گفت اگر مثلاً به جمعی بریم که بهمون سخت می گذره ولی دیگری از حضورمون خوشحال میشه یا نفعی میبره، خدا شیرینی دیگری رو به ما می چشونه که جانشین همه تلخی ها خواهد شد!! باید این رو تجربه و تمرین کنیم!
معلم در جمع بندی مطالب سوره اعراف که تا حالا خوانده ایم، گفت: یه ظلم بزرگی که به خاطرش گروهی اهل جهنم شدند، این بود که راه خدا رو مسدود کردند. یعنی مردم رو از اینکه راه خدا رو انتخاب کنن، منصرف می کن. یا این مسیر رو می پوشونن و حقیقت رو پنهان می کنند یا اون راه ساده و زیبا رو انقدر پر پیچ و خم و سخت جلوه میدن تا آدما احساس کنن از عهده هر کسی بر نمیاد که از این مسیر به سلامت بگذره!! این آدم ها به زیاد بودن جمعیت خودشون اتّکا می کنند و این باعث پافشاری و غرورشون در ادامه دادن مسیر اشتباه میشه. همچنین خدا میگه اینها دین رو به بازی گرفتند پس آدم های بی دین و لائیک نبودن بلکه دیندار بوده اند ولی باید دانست هر دیندار بودنی، سعادت انسان رو تضمین نمی کنه. در این آیات از طرفی اصحاب اعراف معرفی می شوند که به هر دو مسیر اشراف دارن و با هر دو گروه انسان های بهشتی و جهنمی صحبت می کنن و همه رو به خوبی می شناسن.
آیه این هفته 178 اعراف بود:
"مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ
هر که را خدا هدایت کند، او هدایت یافته است و هر که را گمراه کند، هم آنان زیانکارند. "
معلم در مورد مفهوم این آیات گفت: خدا نشانه های هدایت رو می فرسته که همیشه به وسیله اونها میشه راه درست رو پیدا کرد و معنای توبه هم همینه که به محض گم شدن، نشونه ای رو پیدا کنیم و به وسیله اون، راه اصلی رو دوباره پیدا کنیم.
در صحبت های جسته گریخته اول این جلسه از کلاس، معلم می گفت ما باید عادت کنیم با یک سری اصول که قبول داریم زندگی کنیم، این طوری دیگران هم می فهمند با ما طبق همون اصول می تونن کار کنن. معلم می گفت هر رفتار زشتی یک تعامل دوطرفه است و اگر من پذیرنده رفتار غلط نباشم، در حضور من رفتار زشت از کسی سر نمیزنه. هر آدمی اگر حدودی برای خودش قایل باشه، دیگران هم اون حدود رو مراعات می کنن وگرنه دیگه نباید از دیگران هم انتظاری داشت!
خانم اکرمی که این جلسه به کلاس ما اومده بودن، گفتن از خصوصیات یک جمع ایمانی، اینه که هرگز تو زندگی همدیگه فضولی نمی کنن و اگر احساس کنن کسی مشکلی داره، فقط براش دعا می کنن بدون اینکه کنجکاوی بیشتری بکنن مگر اینکه خود اون فرد لب باز کنه و بخواد تعریف کنه!
معلم در ادامه صحبت ها گفت: من هروقت از ماجرایی انتقاد میکنم، بعدش خودمو تو همون جایگاه میذارم تا ببینم اگر من بودم چه کار می کردم و با چه معیارهایی تصمیم می گرفتم؟ مثلاً زمانی که بحث داغ چهره های ماندگار بود، داشتم فکر می کردم میزان الهی برای "ماندگاری" چیست؟ طبق قرآن "و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض" کسی ماندگار خواهد بود که نفعش به عموم آدم ها (ناس) برسه و جهان شمول باشه و از طرفی واقعاً نافع باشه و سودش به افراد رسیده باشه نه اینکه فقط شهره شده باشه و توی بوق و کرنا کرده باشن! معلم گفت طبق آیات قرآن، نیت و گفتار پاک و طیّب می تونه از مرز زمین و آسمان بگذره ( الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه "سورة فاطر/10") و این کلام پاک، حتی در آسمان ها تاثیرگذار می شه!
بعد از اون خانم اکرمی در توضیح آیه 18 سوره سبأ گفتند در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که شهرهای امن الهی که در قرآن اشاره شده، ما اهل بیت هستیم و اگر کسی ایمان خودش رو به ما بسپره، ما او رو حفظ می کنیم و اون فرد رو طوری که خدا خواسته تربیت می کنیم. ایشون گفتند ایمان هست که موضوع قلب است و بعد از اون، جوارح هم باید تصدیق کنند.
معلم در جواب سوال های متفرقه اول کلاس، گفت: واکنش ها در مقابل خطای دیگران متفاوته، باید خطاهای جبران پذیر آدم ها رو پذیرفت و کمک و مراقبت کرد تا اصلاح بشه. مثلا یک معلم باید خطا و کندی دانش آموز و دانشجوی خودش رو بپذیره و تحمل کنه! برای تربیت کردن آدم ها لازمه که خطای همدیگه رو بپذیریم .سیستم زور و دیکتاتوری، افراد رو به خاطر خطاشون ملامت می کنه، اونها رو طرد و از گردونه خارج می کنه. تربیت الهی هم در مواردی برخورد قاطع و بدون مسالمت داره ولی در اکثر مواقع عفو و چشم پوشی رو به کار می گیره. آدم ها باید بتونن در کنار هم احساس امنیت بکنند، بدونن طرف مقابل دنبال بهانه گرفتن و مارک زدن و ... نیست بلکه به دنبال کمک کردن و اصلاح منه!
معلم گفت ما باید به جای ایراد گرفتن از دیگران، به رفتار خودمون دقت کنیم. ببینیم چقدر تحمل همدیگه رو داریم؟ چه میزان خطای اطرافیانمون رو میتونیم بپذیریم و ازش بگذریم؟ ما خیلی وقتا به هم زور می گیم و توقع داریم دیگران همون جوری که ما دوست داریم رفتار کنند! گاهی حتی از سر محبت و با استفاده از وابستگی عاطفی آدم ها، بهشون زور می گیم! معلم تاکید کرد ما علاوه بر حقوقمون، تکالیفی هم در مقابل دیگران داریم که باید به دقت دنبال انجام اونها باشیم. تکلیف ما در مقابل نقایص دیگران، کمک به رفع و اصلاح اونه، معنی استغفار همینه! وای به روزی که ما برعکس عمل کنیم یعنی طرفمون رو تحریک کنیم، در نطفه خفه کنیم یا آبرویش رو ببریم، غیبت اونو بکنیم یا حتی باعث بشیم رفتار منافقانه داشته باشه و جلوی ما خود واقعی اش نباشه!
بعد از این صحبت ها، ضحی آیات این هفته رو خوند و شرح داد:
" وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ 172
أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ 173
وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ 174
و آنگاه که پروردگارتو از پسران آدم، از پشت هایشان نسل و نزاد آن ها را برگرفت و آن ها را بر خودشان گواه کرد که: آیا من پرودگار شما نیستم؟ گفتند: چرا! گواهی دادیم. تا در روز رستاخیز نگویید ما از آن غافل بودیم. 172
یا بگویید: همانا پدران ما پیش از این شرک آوردند و ما نسلی بعد از ایشان بودیم، ایا ما را به سبب کاری که باطل اندیشان کرده اند مجازات می کنی؟ 173
و اینگونه، آیات را شرح می دهیم، باشد که بازگردند. 174 "
معلم گفت خدا در این آیات میگه ما این تعهد رو گرفتیم که فقط من رو "رب" بدونید. این موضوعی است که همه فطرتاً یقین داریم و پذیرفته ایم. اینکه همه آدم ها در همه جای دنیا، خوبی ها رو دوست دارند و دروناً تشخیص میدهند، به دلیل همین باور فطری است. اگر انسان تعصب رو کنار بگذاره، و بدون تعصب به درون خودش نگاه کنه، میدونه و می فهمه درست و غلط چیه و حتی اگر گاهی کارهای بدی انجام میده حداقل آگاهه که داره چه کار میکنه! این مهمه که آدم بدونه غلط چیه و درست چیه. این جوری به تدریج آدم می بینه اصلاً قرآن درون وجود خودشه، وقتی می خونه اصولش براش آشناست، انگار قبلاً شنیده بوده! بدیهیه! معلم از آقای دینانی نقل کرد که اصلاً کار عقل همینه که این رو بفهمی و به نقطه ای برسی که چیزهایی وجود داره که عقل نمی فهمه! کسی عاقله که بفهمه غیر از خودم، عقل و فهمم، تجربیاتم و ... هم چیزهایی وجود داره که حالا با رجوع به درون، میتونه اونا رو بفهمه!
خدا تو این آیات می گه من به همه راه بازگشت به خودم رو یاد داده ام، با وجود تفاوت هاشون در شکل و ظاهر و تمدن و تکنولوژی و ...، کد تربیت و ساختمان بندی همه انسانها، الهی است. آدم ها فقط اگر روی اصل وجودی شون پوشش بذارن، مسیر رو گم می کنن. معلم گفت واژه "شهادت دادن" که تو این آیه اومده به این معناست که این اتفاق انقدر بر نفس خودم و بر دیگران روشن و مسلم است که غیر قابل انکاره و نمیشه زیر اون زد! دیگه همه دلایل و همه بهانه ها کم رنگ می شوند. پس طبق این آیه، همه آدم ها می فهمند چه کار دارن می کنن و دیگران هم می فهمند این کار چه جور کاریه! ولی بهانه هایی که حقیقت ها رو می پوشونه، ناشی از غفلت ماست یا اینکه آدم ها خودشونو به ندونستن و فراموشی میزنن! معلم گفت آدم اگر کسی رو دوست داشته باشه، هرگز روز تولدش رو یادش نمیره و از قبل براش چیزایی رو که دوست داره تدارک می بینه! در مورد خدا هم "ذکر" یعنی همین، اگه آدم خدا رو بخواد، اونو یادش نمیره و همش دنبال کارها و چیزاییه که خدا دوست داره. اگر همه این آیه یادمون باشه که "ربّ" ما کیست، دیکه خطاها و غفلت ها اتفاق نمی افته.
معلم یه مثال زد: کسی که تازه ازدواج کرده ممکنه گاهی خونه جدیدش یادش بره و راه خونه قبلشو بره ولی کم کم دیگه خونه اش فقط همین جای جدیده! گاهی مجبوره تفریحاتی که قبلاً داشته ترک کنه و بعضی جاهایی که میرفته دیگه نره یا کمتر بره! پس رابطه جدید این آدم تلفیقی از جبر و محبت میشه، مجبوره به خاطر دوست داشتنش از بعضی چیزا بگذره! رابطه ما با خدا و "ذکر" هم همینه که دایم در هر کاری باید به خودمون یادآوری کنیم که این کار رو باید بکنم یا نه؟ او این حرکت رو دوست داره یا نه؟ دو نفری که ازدواج کردند ممکنه اول دعواهایی داشته باشن که مثلاً اول مامان من یا مامان اون؟ خونه ما یا خونه اونا؟ ولی بعد از مدتی به احساس توحید میرسن، یعنی با هم یکی میشن و او هم دیگه خود منه. شاید مادر او بیشتر به مراقبت احتیاج داره، مادر او، مادر خودمه، ضرر او ضرر منه! و اصلاً کار و خدمت او هم، ثواب یا عقابش مال منه! دیگه ما یه حساب مشترک داریم، چه از نظر مالی، چه اجتماعی و چه از نظر خدا...! در ارتباط با خدا هم ممکنه اول شک داشته باشیم، بالا پایین بزنیم و نامزدی رو کِش بدیم! ولی وقتی فهمیدیم که اون خودشه! و "بله" رو بهش گفتیم، حالا باید ثابت کنیم میخواهیمش! باید بهش ثابت کنیم دیگه از بقیه بریدم، دیگه تو رو انتخاب کردم. کار، بچه، ... همه هستن ولی "الله اکبر" یعنی بزرگترین، تو هستی و در درجه اول اهمیت، تو هستی! اگر لازم باشه همه این ها رو به خاطر تو میدهم و همه چیزم رو قربانی تو می کنم. ما باید این توانایی رو حتماً داشته باشیم که همه جوره پای خدا بایستیم! پای همه چیزش بایستیم و همیشه در اولویت بندی مون، او اوّل باشه!
در ابتدای این جلسه، معلم در صحبتهایی تاکید میکرد همیشه اولویت ما باید حیات دایمی مون باشه و همیشه به دنبال ارتقای زندگی اخروی خودمون باشیم، حالا دیگه هرچی به ما بدهند از قدرت و مال و ... در این جهت مصروف خواهیم کرد. با این نگاه، پول داشتن و به دنبال این توانایی ها رفتن اشکال نداره بلکه مهم اینه که یادمون باشه در نهایت درجه بندی و ارزش گذاری بر اساس تقوا است (ان اکرمکم عندالله اتقکم). تقوا به معنی نیروی بازدارنده و یا همون ترمز هست که باید بدونیم در مورد مال، قدرت، علم و ... کجا باید ترمز کرد و به "تکاثر" مبتلا نشد چون خدا از انباشته و جمع کردن اینها خوشش نمیاد. مثالی که معلم در مورد این موضوع زد این بود که حتی در حسابهای بانکی، کسی که پولی رو فقط تو حساب بخوابونه و راکد بذاره موفق نیست بلکه اون کسی حساب مالی خوبی داره که بتونه گردش مالی خوبی داشته باشه و با دارایی کمتری، گردش پول بیشتری توی حسابش ایجاد کنه! کسی که پول رو توی سپرده بخوابونه بی عرضه ترین فرد است و خدا هم از این نوع آدم ها که نعمت ها (علم، پول، قدرت و...) رو انباشته می کنند و به جریان نمیندازن، بدش میاد. قرآن میگه "لیس للانسان الا ما سعی" یعنی اون چیزی مال تو است که ناشی از تلاش تو باشه. معلم گفت آدم حتی در استفاده کردن از حلال های زندگی باید دقت کنیم که زیاده روی نکنیم، به دست آوردن امکانات حلال هم نباید به قیمت تن پروری، گسترش خودخواهی ها و از دست دادن توجه به دیگران تموم بشه! اینجابحث انفاق مطرح میشه که حالا باید دید با این پول می تونم باز هم خودسازی کنم یا فقط به فکر خودخواهی هایم هستم؟ باید حرکت کنی به سمت ثبوت نفس "تثبیتاً لانفسکم" نه خوش گذرونی و بازیگوشی! خیلی مهمه که آدم توی نعمت باشه ولی طغیانگر و اسراف کار نشه، مغرور نشه و دیگران رو هم تحقیر نکنه بلکه دست بقیه رو هم بگیره و بالا بکشه. معلم تاکید می کرد که انفاق و کمک به انسانها هم باید در جهت رشد و با توانمندسازی اونها باشه، باید آدم ها رو به جلو هل داد. خیلی وقتها مشکل آدم ها فقط اینه که مدیریت زندگی رو بلد نیستند یا نمیتونن از امکانات و توانایی هاشون استفاده کنن وگرنه نیاز به کمک دیگری ندارند. معلم گفت علت اینکه قرض الحسنه در دین ما ارزشی بیشتر از صدقه داره همینه، چون قرض الحسنه فرد رو توانمند می کنه و شخصیت فرد پایین نمیاد و منتی هم نمی پذیره. صدقه فقط جایی هست که راه دیگری نمونده.
نکته دیگری که معلم گفت این بود که از موارد مصرف وجوهات، "مولفه ی قلوب" است. یعنی ما باید بودجه تبلیغاتی داشته باشیم، تلاش کنیم قلب دیگران رو (حتی دشمنان و مشرکین) رو به دست بیاریم. گاهی حتی یه مهمونی یا شام دادن به آشنایان میتونه چنین اثری داشته باشه! ممکنه با چنین کارهایی بشه نگاه جمعی رو نسبت به دین یا نسبت به افراد مذهبی، تغییر داد و قلب اونها رو به آدم های مذهبی نزدیک و یا حداقل از تنفر اونها کم کرد.
بعد از صحبت های پراکنده ای، محبوبه خانم بحث آیه هفته رو شروع کرد، آیه 171 اعراف:
"وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
{یاد کن} هنگامی را که کوه را کندیم و بالای سرشان قرار دادیم که گویی سایبانی بود، و پنداشتند که بر سرشان خواهد افتاد. {گفتیم:} آنچه به شما داده ایم با جدیت بگیرید و محتوای آن را به خاطر بسپارید. امید که پرهیزکار شوید."
اول معلم گفت باید دقت کنیم قسمت هایی از ماجراهای قرآن که مورد نظر بوده و واضح و با تاکید در آیات اشاره شده، دارای اهمیت هستند نه اینکه بیشتر دنبال قسمت هایی برویم که خدا لازم ندونسته باز کنه! در این صحنه (که کوه بالای سر قوم موسی میاد و اونها رو می پوشونه)، خدا میخواد به قوم موسی بعد از بالا و پایین زدن هاشون، تاریکی و قطع ارتباط آسمان و زمین رو نشون بده و به آدم ها گوشزد کنه قدر ارتباطشون رو با آسمان و قدر فرستاده های الهی رو بدونن! با این تلنگر خدا بهشون میگه حواستون رو جمع کنید و با قدرت بگیرید اون چیزهایی رو که براتون فرستاده ام! معلم گفت ضلالت و گم شدن اینه که آدم ندونه هدفش و نقطه ای که میخواد بهش بره کجاست؟ این جوری آدم دنبال کارها و چیزهایی میره که نباید میرفته! خدا توی این صحنه به ما یادآوری می کنه برای چی آمده ایم و چه کارهایی باید بکنیم. معلم گفت کسی که با راهنمایی های قرآن حرکت کنه، به محض کج شدن با یه تلنگر یا تذکر دوباره راه رو پیدا می کنه، معنای "ذکر" همینه! تأکید روی "اخذ کردن" پیام الهی هم به معنای دریافت حقیقی این پیام است، طوریکه دیگه از مسیر خارج نزنیم و هدف و مسیر رو گم نکنیم. در حرکت صحیح و مسیر شناسی، اولین کار اینه که منافع شخصی خود را کنار بگذاریم. یعنی هرگز نباید به خاطر غرور، لذت فردی، شأن و جایگاه اجتماعی و دیگر منافع، راهمون رو تغییر بدهیم، کاری که باید انجام بدهیم رو نکنیم یا برعکس!! هر وقت خودمون و منافع شخصی مون رو نبینیم، راه رو به روشنی خواهیم دید!
آیه بعدی، 172 اعراف:
" وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ
و آنگاه که پروردگارتو از پسران آدم، از پشت هایشان نسل و نزاد آن ها را برگرفت و آن ها را ر خودشان گواه کرد که: آیا من پرودگار شما نیستم؟ { آن ها به زبان فطرت } گفتند: چرا! گواهی دادیم. تا در روز رستاخیز نگویید ما از آن غافل بودیم."
معلم گفت خدا توی این آیه، یادآوری می کنه که همه ما یه حرفی زده ایم و قبول کرده ایم مربی مون چه کسی باشه،شاهدمون هم نفس خودمونه نه شاهد بیرونی! تک تک شما در این صحنه بوده اید، پس چرا هرکس که حرفی میزنه و نظری میده، بدون توجه به نظر خدا، به دنبالش راه می افتید؟! چرا قولتون یادتون میره؟!
معلم تو یه بحث دیگه گفت وظیفه همسری در قرآن، یکی ایجاد سکینه و آرامش است (لتسکنوا: یعنی هر حرکت یا گفتاری که آرامش رو به هم بریزه خلاف امر خداست) و دیگری لباس هم بودن و پوشش دادن عیب های همدیگر است یعنی نباید دنبال همسری بدون عیب باشیم بلکه باید همسری انتخاب کنیم که توانایی پوشاندن بدی ها و عیب های وجودش رو داشته باشیم.
در پایان جلسه، معلم با چندتا مثال تاکید کرد ما نباید همش دنبال منافع خودمون باشیم، ما همیشه فقط باید به فکر انجام دادن وظایفمون باشیم چه در روابط شخصی و چه مسایل اجتماعی، باید به منافع دیگران هم توجه کنیم و در نهایت هم تمام تلاشمون بهتر انجام دادن تکالیفمون باشه...
محبوبه خانم نکته هایی در مورد آیه 169 اعراف گفتند:
"فخلف من بعدهم خلف ورثوا الکتاب یاخذون عرض هذا الادنى و یقولون سیغفر لنا و ان یاتهم عرض مثله یاخذوه الم یوخذ علیهم میثاق الکتاب ان لا یقولوا على الله الا الحق و درسوا ما فیه و الدار الاخره خیر للذین یتقون افلا تعقلون"
"آنگاه بعد از آنان نسلى به جایشان نشستند و وارث کتاب [آسمانى] شدند که متاع دنیاى پست را [به نامشروع] مىگیرند و مىگویند: ما بخشیده خواهیم شد، و اگر متاع دیگرى همانند آن به ایشان برسد باز آن را مىگیرند. آیا از آنها در کتاب، که محتواى آن را آموخته اند، پیمان گرفته نشده است که به خداوند جز حق را نسبت ندهند؟ و سرای آخرت برای کسانی که تقوا پیشه می کنند بهتر است، آیا نمی اندیشند؟"
یه بحث جالب اول این جلسه ایجاد شد که معلم توی جمع بندی گفتند: هرگز مال حرام نمی تونه به کسی حیات ببخشه. مثلاً اگر کسی برای فرزند بیمارش با مال دزدی دارو تهیه کنه، امکان نداره این دارو باعث حیات بچه بشه. معلم گفت: "من یقین دارم چنین دارویی باعث نجات اون بچه نخواهد شد". من اگر راه های دیگری وجود داشته باشه (حتی به قیمت زیر پا گذاشتن غرورم) اونها رو امتحان می کنم واگرنتیجه نداشت، بهش دارو نمیدم! معلم گفت با همین توجیهات "ربا" رواج پیدا کرده چون مردم با توجیهاتی شبیه به این (مثلاً اینکه ممکنه آبروم بره یا چک هام برگرده و زندانی بشم) ربا می گیرند، درحالیکه بهتره آبرومون بره یا زندان برویم تا اینکه حرام بخوریم! ما باید یاد بگیریم که این قانون خداست که مال حرام نجات بخش نیست و این راهکار صحیحی نیست.
معلم از قول آقای دولابی نقل کردند که مادیات خوبن و با مال زیاد خیلی کارهای خوب هم میشه کرد ولی در عین حال میگن برای شما زیاد خوب نیست و بهتره شما زیاد دنبال مادیات نروید! چون توی این بازی ها گاهی آدم توجیهاتی می تراشه و اشتباهاتی میکنه پس خطرناکه! مثلاً قابل توجیهه که یه زمین مصادره ای رو ارزان تر از معمول بخریم تا بنای خیریه ای برای بیماران درست کنیم، ولی در حقیقت این غلطه. بهتره نکنم این کار رو، خدای اون مریض ها هم بزرگه!! حقیقتاً چنین کاری باعث بهبودی و خیر برای اون بیمارها هم نمی شه و بالاخره یه زمانی دامن ما رو می گیره! ابزار در اسلام بسیار مهمه و این تنها مکتب فکری و ارزشی است که همیشه باید با ابزارهای درست کارها انجام بشه وگرنه بهتره که اون کار انجام نشه! حتی اون موقع انجام نشدنش خیلی مفیدتره و نتیجه بهتری هم داره.
معلم به این آیه اشاره کرد که: "کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام" یعنی هر چیزی و هر کاری که صورت خدایی داره باقی می مونه. در هر کاری باید دقت کنیم که آیا وجه خدا در اون کار لحاظ شده؟ باید دقت کنیم اولویت هامون چه جوری تعیین می شوند؟ آیا خلیفه ی خدا بودن رو رعایت کرده ایم؟ اگر خدا هم بود برای بچه اش دزدی می کرد؟ پس بهتره بذارم اون بچه بمیره چون مطمٸنم با مال حرام هم اون بچه حیات واقعی به دست نمیاره، چون وجه الله در اون نیست و محکوم به فناست! زندگی ظاهری اون بچه شبیه به حباب خواهد بود که تو خالیه و به راحتی نابود خواهد شد! حقیقت نداره! خدا میگه رنگ خدایی بگیرید (صبغه الله) و ایمان داشته باشید اون چیزی که رنگ خدا داره باقی می مونه، و هر چیزی غیر از اون نابود میشه. این مسیری است که آدم ها هر روز دارند طی می کنند و تجربه اش رو همه ما داریم و دیده ایم (قدرت های دنیوی، توانایی ها و ثروتمندی ها...).