چرا عذاب...؟

امروز اول محبوبه خانم صحبت رو به دست گرفت و آیه 168 اعراف رو خوند:

"وقطعناهم فی الارض امما منهم الصالحون ومنهم دون ذلک وبلوناهم بالحسنات والسیئات لعلهم یرجعون"

"و انسان را در زمین به صورت گروه هایی پراکنده ساختیم.بهضی از آنها صالح و بعضی پایین تر اند، و آنها را به خوشی ها و ناخوشی ها آزمودیم، باشد که بازگردند."

بعد از توضیحات محبوبه خانم، معلم گفت معمولاً خدا از شیعه شیعه و گروه گروه کردن امت ها به عنوان بلا و مجازاتی الهی برای اونها یاد می کنه ولی تو این آیه گوشزد می کنه که عده ای هستند که با وجود این اختلافات و وسط این بالا پایین زدن ها راه اصلاح رو پیدا می کنند و پی می گیرند. 

معلم به یک نکته هم اشاره کرد: در فرهنگ ما یک فرد اگر در دعوا و درگیری هر حرکت زشتی انجام بده، موجه هست و حتی کارها و حرف های زشت آدم ها رو این طوری توجیه می کنیم که : "معلومه وسط دعوا که حلوا پخش نمی کنن". ولی صحنه های اختلاف و درگیری هایی که توی قرآن توصیف میشه این طور نیست. خدا می گه بنده های من اولاً تن به درگیری نمی دهند ولی اگر مجبور بشن، باز هم به ارزش هایی پای بند هستند که هر حرکتی انجام نخواهند داد. حتی خود خدا هم خودش وارد هر ماجرا و درگیری ای نمی شه و فقط قوانین رو گوشزد می کنه تا وقتی که کار به نهایت برسه و قومی مستحق عذاب بشه، خدا خودش با اونها طرف می شه که البته همین عذاب هم در حقیقت "رحمت" است. مثل پدری که اول به بچه اش تذکر میده که دیرتر از ساعت 9 نباید به خونه بیاد و دیگه زیاد دخالت نمیکنه ولی وقتی فرزندش قانون رو زیر پا بذاره و دیر به خونه برگرده، او رو تنبیه میکنه که البته این تنبیه هم از سر محبت و خیرخواهی هست و نه چیز دیگری!

معلم در جواب یه سوال که ضحی مطرح کرد، گفت: هیچ چیز و هیچ کس در عالم جز خدا، فاعلیت نداره و همیشه علت هر موضوعی رو می تونیم از طرف خدا بدونیم. درعالم ناخوشی ها ما رو متوجه خدا می کنند و این ها همون ماجراهایی مثل گیر افتادن تو دریا و یا درمانده شدن است که قرآن میگه اون موقع منو با اخلاص صدا می زنید (مخلصین) و این نشون می ده که وقتی ما به چالش کشیده می شویم واقعاً خالصانه خدا رو میخواهیم (قرآن نمی گه ریاکارانه یا به دروغ این کار رو می کنید)! تفاوت آدم ها در برخورد با همین چالش ها و مشکلات مشخص می شه! معلم گفت اگر ما سعی کنیم فقط مشکلات ظاهری زندگی افراد رو حل کنیم بدون اینکه اونها رو رشد بدهیم، در حقیقت باعث نابودی شون شدیم! گم شده ی آدم ها در هر موقعیتی، رشد و فهم و درک اونهاست نه نیازها یا گرفتاریهای زندگی شون! اگر بخواهیم به جای خدا مداخله کنیم باعث مشکلات جدید می شویم هرچند کمک و نوع دوستی همیشه لازم و ارزشمنده ولی دیدگاهت نباید محدود باشه بلکه رشد حقیقی رو باید به آدم ها بدهیم. با این دید، دیگه دل ما برای آدم ها فقط به خاطر مشکلات مادی شون نمی سوزه بلکه با دید وسیعتری که پیدا کردیم، بیشتر دلمون برای عقب موندگی های فکری و رشد روحی آدم ها می سوزه چه فقیر باشن چه غنی، چه بی سواد و چه تحصیل کرده...

معلم در بخش دیگری از صحبتا گفتن: با رجوع به قرآن که یک نامه هست که خدا برای هرکس شخصاً نوشته، ما محبت خدا رو درک می کنیم. حتی آیات غضب و عذاب هم نقش بازدارندگی از بدتر شدن ما رو دارن و محدودسازی انجام می دهند. مثلاً خدا به شخصیت بهشتی در حقیقت وسعت عمل میده و میگه هرچی بخواد بهش میدهیم (انواع نعمت ها، میوه ها و ... در اختیار او هستند)، اینها در دنیا هم همین طورند و وسعت عمل دارند. ولی شخصیت جهنمی که دید محدودی داره، دیگران رو آزار میده، بخیل و حسوده و از هر موقعیتی برای خراب کردن جامعه و خودش استفاده می کنه، پس موقعیت هایش در جهنم هم محدوده مثلاً اگر آب بخواد بهش میگن فقط همین آب جوشان رو داری. شخصیت بهشتی میدونه از موقعیتها و فرصتهای خودش چه استفاده ای باید بکنه پس خدا بهش فرصت های بیشتری میده ولی فرد جهنمی از فرصت های خودش استفاده معکوس میکنه پس خدا موقعیت هاشو محدود می کنه! مثالی که معلم در مورد محبت خدا حتی در عذاب کردن بنده هاش زد این بود: اگر مادری به بچه اش بگه به بخاری نزدیک نشو تا نسوزی ولی او حرف مادر رو گوش نکنه، مادر یکی از انگشتای بچه رو آروم به بخاری میزنه تا بچه خطر رو احساس کنه و دیگه به بخاری نزدیک نشه! پس خدا وقتی انسان ها رو محدود میکنه مثلاً دچار عذاب ها می کنه، ظاهرش سوختنه ولی در واقع می خواد اون آتش محدود بشه و بیشتر زبانه نکشه. یه مثال دیگر، قوانینی است که خدا جهت تنبیه گذاشته مثل قصاص ولی باز هم می گه در این قصاص، "حیات" شما است و اگر بدون قصاص باشی، بدتر از اینها رو هم ممکنه مرتکب بشی چون قبح گناه برایت از بین رفته. پس همه ی این قوانین و روش های محدود کننده ی خدا برای ما محبت اوست که از "سبیل" زیاد خارج نزنیم و زیاد دور نریم! حداقل به طغیان و محاربه مستقیم با خدا نرسیم! خدا همه ی این امور رو با علم و حکمت مدیریت می کنه نه برای رو کم کنی و انتقام گیری و.... معلم گفت از منظری دیگه، همه ی اعمال ما بازخوردی دارند که مستقیماً به ما میرسه: "ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها". یعنی هر عملی ما انجام می دهیم جزیی از نفس ما و وجود ما میشه و به همین دلیل اعمالمون رو احساس می کنیم! مثلاً آدم مغرور به خاطر غرورش باعث اتفاقاتی می شه که ممکنه خطراتش به خودش یا به دیگران برسه! به خاطر اثرات سو۽ این اعمال، خدا محدودیت ها رو اعمال می کنه تا آسیب ها به حداقل برسه.

پیامی تکان دهنده...

دیشب قرآن رو باز کردم. این بار هم پیامی تکان دهنده:

قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء تَکُونُ لَنَا عِیداً لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِّنکَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ   114 قَالَ اللّهُ إِنِّی مُنَزِّلُهَا عَلَیْکُمْ فَمَن یَکْفُرْ بَعْدُ مِنکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لاَّ أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِینَ  115

 

عیسی بن مریم گفت: خداوندا! پروردگار! برای ما از آسمان مایده ای بفرست که هم عیدی برای اولین و آخرین ما و هم حجت و نشانه ای از تو باشد، و به ما روزی بخش که تو بهترین روزی دهندگانی.  114  خداوند گفت: من آن را بر شما خواهم فرستاد، ولی هرکس از شما پس از آن کافر شود او را چنان عذابی کنم که هیچ یک از جهانیان را عذاب نکرده باشم . 115

در آغوش او...

این بار معلم خودش شروع کرد و اول در مورد این صحبت کرد که چرا انقدر داستان حضرت موسی در قرآن مورد توجه قرار گرفته و بخش عظیمی از این کتاب (نزدیک به یک سوم) درباره زندگی موسی (ع) است؟ معلم گفت: موسی یک امت نوپا و در حقیقت کل جامعه با تفاوتهای درونی (سامری و هارون و ...) رو یکجا به سمت توحید هدایت کرد و این حرکت جمعی برای نخستین بار اتفاق می افتاد. در واقع مدل فردی توحید، حضرت ابراهیم بود و مدل اجتماعی برای اولین بار موسی بود. پس امت آخرالزمان هم باید از ماجراها و چالش های این پیامبر و استقامت ها و راهکارهایش درس بگیره و استفاده بکنه تا بتونه حرکت اجتماع رو رهبری کنه.

خانم اکرمی که تازه از راه رسیده بودن با یه سوال مواجه شدند: چرا شخصیتهای الهی رو بزرگ و خارق العاده نشون میدیم و به اعجازهای زندگی اونها توجه می کنیم؟ آیا این لازمه؟ آیا با وجود تفاوتهاشون با ما، اونها میتونن الگوی ما باشن؟ ایشون در جواب گفتند: کارا بودن دین (که راه رسیدن مخلوق به خالق است) به شناختن توانایی نمایندگان الهی در این عالم بستگی داره، ما باید بدونیم آیا مسیر کمال ما مشخص شده یا نه؟ سیر کمال از ازل تا ابد رو شامل میشه و حتما مربیانی در نظر گرفته شده اند. این راهنماها، شخصیتهای بزرگی هستند که در مدت زندگی دنیا به اقتضای این دنیا در کنار ما و شبیه به ما زندگی کردند در حالیکه ابعاد وجودیشون فراتر از این دنیاست چراکه اونها مربی تمام عالم هستند و باید از بسیاری از نقایص بری باشن. شناختن همه ابعاد شخصیت این اولیای الهی، به حرکت جاودانه و اخروی ما کمک میکنه! شناخت انبیا و اولیا و اعجازها و توانایی های خارق العاده ی اونها برای نزدیک شدن به قرب الهی کاملا لازمه. این بندگان برجسته خدا، چون بزرگتر از این دنیا هستند، همه رفتارهاشون در حد این دنیا نیست و تحت تعلیم اونها قرار گرفتن، برای کامل کردن حرکت ما در جهان (قبل از زندگی دنیا، در دنیا و بعد از آن) لازمه. در حقیقت اونها به اذن خدا این تواناییها رو پیدا کرده اند. ما نباید قرآن یا این افراد رو در حد این دنیا بدونیم، در این صورت تعجبمون از تفاوتهاشون با خودمون کمتر می شه. ما برای حیات ابدی و حرکت در صراط مستقیم (که از ازل تا ابد ادامه داره) به بینایی حقیقی و بصیرتی نیاز داریم که محدود با این دنیا نباشه و به ما حیات حقیقی بده. ما نجاتی رو لازم داریم که محدود به زندگی این دنیامون نباشه بلکه برای همیشه ما رو زنده کنه پس باید به چنین مربی های الهی رو بیاریم. احساس اضطراب و سرگردانی انسانها به دلیل این هست که خودشونو به دنیا محدود کرده اند و همه مسایل و نگرانی هاشون فقط مسایل و امور دنیاشونه. خانم اکرمی گفتن شناخت کامل و دقیق امامان و انبیا باعث میشه اعتمادمون بهشون افزایش پیدا کنه و ما به راحتی خودمونو در اختیار اونها قرار بدهیم تا در تمام مسیر هدایتمون کنن. تنها بخش سخت مسیر اینه که آگاهانه مربی هامونو بشناسیم و سخت تر اینه که خاشعانه خودمون رو تحت تعلیمشون قرار بدهیم. بعد از این دیگه نه سختی باقی می مونه و نه آسانی، و فقط دریافت لذت های کمال رو خواهیم چشید!

ایشون گفتن افراد تربیت یافته، همین الان بهشت را تجربه می کنند. جمع دوستانه ای که در اون یاد خدا بشه، تجربه حقیقی بهشته و بهشتی ها هرگز بدون دوستانشون بهشت رو نمی خواهند! خانم اکرمی گفتند ماه رمضان برای اینه که ما اون جوری بشیم که خدا می خواد و او بتونه به ما افتخار کنه! ایشون گفتن: غرور یعنی "فریب" و اگر کسی احساس کنه حتی بند کفشش از دیگری بهتره، دچار غرور شده و فریب خورده چون ممکنه فرد مقابل نزد خدا عزیزتر باشه! ما باید خود رو از قیدها آزاد و در هوای خدا و در آغوش خدا رها کنیم، بدونیم که اگر همه چیزمونو از دست بدیم باز هم خدا هست! "تسبیح" یعنی همه موجودات خودشونو برای خدا رها کرده اند و شناورند و هرکدوم با زبانی و ذکری مخصوص به خود، او رو ستایش می کنند.

برای خدا زندگی کنیم...

این جلسه خانم اکرمی مهمون ما بودن و از صحبتهای ایشون استفاده کردیم. موضوعی که مطرح کردن این بود که ما همیشه با "اذن خدا" هر کاری رو انجام بدیم که این راه رشد هر انسانی است و باعث میشه فرد به جایی برسه که دیگه بدون اجازه خدا هیچ عملی رو نتونه انجام بده و یا قدمی برداره. ایشون تاکید کردند این امر احتیاج به تمرین داره و فلسفه وجود ماه رمضان تمرین همین موضوعه، تا انسان عادت کنه حتی برای خوردن از خدا اذن بگیره و تا اجازه داده نشده، نخوره! خلاصه باید یاد بگیریم هر کاری رو با اجازه خدا شروع کنیم، تموم کنیم یا ادامه بدیم و خلاصه فقط برای خدا زندگی کنیم. برای درک اجازه ی خدا باید ارتباط ما با خدا انقدر روشن باشه و توانایی روحی ما بالا رفته باشه تا پیام خدا رو به روشنی دریافت کنیم. این همون معنای "آیات بینات" است که یعنی بتونیم نشونه های خدا رو به روشنی در زندگی مون ببینیم.

تو یه قسمت دیگه از صحبتها گفتند نشونه قبولی هر عملی اینه که اثر باطنی اونو ببینیم. مثلاً یکی از مهمترین اثرات باطنی قبولی اعمال، زیاد شدن فروتنی و خشوع انسان در برابر خدا است. ایشون اضافه کردن که عبودیت همینه که این روح خشوع در برابر خدا در فرد رشد یافته باشه پس آدم می تونه همیشه در حال عبودیت باشه ولی عبادت نه! خدا از بنده عبودیت میخواد نه عبادت و همین عبودیته که روح عبادت رو تشکیل میده. رمز اینکه عبادت های شیطان به حالش مفید نشد همین بود که عبودیت و خشوع نداشت. و راه دست یافتن به اعماق و حقایق عالم هستی هم، تسلیم بودن و فقط منتظر فرمان خدا بودنه. انسانهای تربیت یافته دیگه از خودشون رای و نظری نخواهند داشت و فقط مترصد امر خدا خواهند بود...                     

ایشون گفتند معنی راستگویی این نیست که رفتار و گفتار آدم یکی باشه بلکه معنی حقیقی "صدق" اینه که رفتار و گفتار فرد منطبق بر اراده و امر خدا باشه. این جوری معنای حدیث "النجاه فی الصدق    نجات در صداقت است" هم متفاوت خواهد شد.

در پایان به یه رمز از قران اشاره کردن: آیه 7 سوره حجر "و لقد آتیناک سبعاً من المثانی والقرآن العظیم   به تحقیق به تو هفت دوتایی و قران عظیم را دادیم." که منظور از هفت دوتایی، چهارده معصوم است که در کنار قرآن آمده و نشون میده به کمک این بزرگواران می تونیم حقیقت قرآن رو بفهمیم. ایشون گفتند توسط درک منظور و مقصد خداوند از آیات، نیروهای بالقوه عالم میتونه بالفعل بشه که این از اثرات امام معصوم در هر عصر و زمان هست.

خانم اکرمی در نهایت صحبت گفتند در صورتیکه در پایان هر کدوم از این جلسات حس کنید که خداخواهی و اشتیاقتون به خدا بیشتر شده، نشونه ی قبولی این جلسات و مفید بودنشه.

عشق تشنه می شود...

همیشه پرستش با خون، با قربانی، همراه بوده است. اسماعیل! این ذبیح مقدست! ابراهیم را ببین. فرزند دلبندش را در عشق قربانی می کند. کارد را بر حلقوم پاره جگرش می نهد. فرزندی را که به عمری،با رنج ها و امید ها پرورده است، به دست خود ذبح می کند!


عشق همواره تشنه «اخلاص» است. نیمه روشنفکران بی درد و دل، خرده می گیرند که قربانی چرا؟ معبد به قربانی چه نیازی دارد؟خدا چرا خون را دوست بدارد؟


شگفتا شگفتا چرا نمی فهمند؟ این او نیست که خون می طلبد، قربانی می خواهد؛ این عاشق است که به آن سخت نیازمند است. می خواهد به او، نه، به خودش، به دلش، ایمان اش، نشان دهد که:


"من اسماعیل ام را نیز قربانی تو می کنم!"  نشان دهد که من در دوست داشتن، در ایمان، مطلق ام! مطلق!

 


آری قربانی! عشق تشنه می شود، خون بایدش داد؛ سرد می شود، آتش اش باید زد، گرسنه می شود، قربانی بایدش کرد. عشق با قربانی، باخون، نیرو می گیرد، زلال می شود، رشد می کند، پاک و بی لک می شود....



و اکنون عید قربان است!...

                                                                              "دکتر علی شریعتی"