اصلاح...

این جلسه در بحثی راجع به حرکت امام حسین، با اشاره به صحبت امام حسین علیه السلام که هدف از حرکتش رو اصلاح امت جدش معرفی می کنه، معلم گفت امام در پاسخ دعوت مردم، همه ی خطرات رو می پذیره و برای انجام وظیفه ی امامت، پیش قدم در پذیرش مشکلات می شه و هدفش رو "اصلاح" انسانها میدونه، میخواد اونها رو از جایی که هستن بالاتر ببره و رشد بده و هرگز کاری نمی کنه از اونی که هستن پست تر بشن. در این مسیر کسی رو پیش مرگ خودش نمی کنه، تمام مسئولیت ها رو خودش می پذیره و دست بقیه رو هم میگیره و بالا می کشه. معلم گفت امام هیچ جا از مردم طلبکار نبود، رفتار طلبکارانه نداشت و مثال اون رو فردی دونست که کاملاً سالمه و می تونه خلبان بشه، او باید این وظیفه رو انجام بده و بابتش از کسانیکه عینکی هستن، طلبی نداره.

معلم گفت دقت به خطبه های امام حسین علیه السلام نشون میده اول دشمن شناسی نیست بلکه ابتدا ارزش شناسی است. همیشه امام ابتدا "معروف" رو معرفی می کنن و مردم رو به زندگی درست و پیروی از معروف دعوت می کنن و در نهایت به دشمن شناسی و معرفی "منکر" می رسند. ما هم باید دقت کنیم برعکس عمل نکنیم، خیلی وقتا از اول به ما دشمن رو نشون میدن و می گن بزنش یا باهاش بجنگ! درحالیکه امام ابتدا "جهل" رو از بین می بره و معروف رو معرفی می کنه (با قول و با رفتار)، بعد انسان هایی که معروف رو شناخته و پذیرفته باشن، هرگز به دنبال منکر و اشتباه نخواهند رفت و دشمن رو به درستی شناسایی می کنن. معلم گفت در جامعه ای که ارزش ها همه طور دیگری تعریف بشن و براساس معروف از نظر خدا و قرآن نباشه، تعریف انسان روشنفکر، تعریف زندگی بهتر و برتر و ... عوض میشه. نهادینه کردن ارزش های خدا در زندگی مون باعث میشه وقتی بخواهیم "بدی" رو تعریف کنیم، اشتباه نکنیم. باید دقت کنیم وقتی میخوایم یه آدمی رو نقد کنیم چقدر به "تقوا" توجه می کنیم و چقدر به ظاهر و تحصیلات و کلاس اجتماعی و ... توجه می کنیم؟ اگه با تعریف ها و ارزش های خدا پیش نریم، توی جامعه جای خوب و بد عوض میشه، جای انسان ها عوض میشه و هیچ کس و هیچ چیز به جای خودش نخواهد بود. افراد پست بالا میان و افراد فرهیخته و الهی کنار میرن. خیلی خوبه که ما این دغدغه رو پیدا کنیم که خوب حقیقی کدومه و آیا در جای درستی قرار گرفته یا نه؟

دین یعنی...

... دین یعنی آنجا که آدم، خط را و مرکز را می شناسد. آن چیزی که این خط را می شناساند " نور " است و اِلّا می دانی که اغلب مردم عبادت می کنند و نماز می خوانند، کارهای بد، گرانفروشی، بلکه کارهای خیلی بد هم می کنند. من از کجا بفهمم که بخل و حسد عبادات آدم را می خورد و همه را خراب می کند؟ خدا این امر را پوشانده است. آدم نمی فهمد مگر وقتی که به او نور بدهند. آن وقت است که می بیند. می بیند که بخیل و حسود از یک طرف عبادت می کنند، از آن طرف آتش می آید همه ی اینها را می خورد و خاکستر می کند. " الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب " همانطور که آتش هیزم را می خورد، "حسد" حسنات را تمام می کند و از آنها خاکستر به جا می گذارد! یا می گوید بوی بهشت هفتاد سال راه می رود، ولی بخیل آن را نمی شنود. هفتاد سال یعنی از آن عالَمی که بهشت هست تا اینجایی که ما هستیم. شاید منظور از هفتاد سال، اشاره به عمر ما باشد چون عمر این امت بیشتر بین شصت و هفتاد است. پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود که بوی بهشت هفتاد سال راه می رود، یعنی مومنین بلکه فطرت های سالم، همان وقت که بچه اند و به دنیا می آیند و حالا تازه می خواهند هفتاد سال عمر کنند و بعد به بهشت بروند، عطر بهشت را در این دنیا می شنوند لذا اسلام را قبول می کنند و ایمان را قبول دارند. حضرت می فرماید بوی بهشت هفتاد سال راه می رود، ولی بخیل شامه اش خراب است و این بو را استشمام نمی کند. ببین که ائمه علیهم السلام چه جور اسرار جهنم و بهشت و بوی بد و خوب را در کلمات و اخلاقیات نشان دادند و تعریف کردند!

ما این کلمات را شنیدیم اما باید از نور آنها چراغ بگیریم که قشنگ ببینیم. ما تا این را شنیدیم، وحشت کردیم. هرچه عبادت کنیم می گوییم نمی دانیم چه داریم، شاید حسد آن را خورده باشد. نمی توانیم حسدمان را هم بشناسیم که چیست. آیا آن چیزی که در ما هست، بخل است یا حسد است؟ بخیل کجا وقت دارد که بفهمد بخل بد است. اصلاً چشم و سرش گیج است. ان شاءالله خدا نصیبتان نکند.

در مجلسمان که می خواستیم از نور صحبت کنیم، نمی خواستم در این چیزها برویم اما چون چراغ را تعریف می کنیم، مجبور هستیم خاکسترها و آشغال های توی اتاق را هم بگوییم. نگوییم؟ حتی اگر نگوییم هم خودت چراغ داری و آنها را می بینی. اما خوشا به حالت، خاصیت این چراغ اینست که صاحبش می بیند و نمی آید عملش را آتش بزند و خراب کند. آن هم برای چه؟ برای چیزی که مال من نیست. از جای دیگر دارد می رود جای دیگر. آیا من بخل بورزم؟ بخیل کسی است که نمی تواند ببیند دیگری از مال کسی دیگر استفاده کند، نه مال خودم را. لباس کس دیگری را قرار است کسی دیگر بپوشد، خانه ی کس دیگری را یک دقیقه قرار است آن دیگری بنشیند. این علاوه بر اینکه خودش به کسی نم پس نمی دهد، و می گوید همه بیاورید به من بدهید، نمی تواند ببیند که آن دیگری دارد از چیزی بهره می برد. این را می گویند که بد صفتی است، با این وجود نمی خواهد صفتش را بشناسی. ان شا ءالله اگر همان نور را بگیری و خودت شناخت پیدا کنی خوب است. چرا من پرده بِدَرَم و خدای ناخواسته مومنین را پکر کنم؟ چون پکر شدن یک خرده بوی اقرار می دهد، یعنی من این صفت را دارم و هیچ حاضر به چنین چیزی نیستم. و هیچ قبول ندارم که گفته شود کسی از دوستان بنده و مومنین به خدا و ائمه علیهم السلام که دور من جمع شده اند، بخیل و یا حسودند. محال است! اصلاً چنین صفاتی ندارند، لذا همان نور را تعریف می کنم. وقتی نور هست آدم اگر آشغالی هم دید، آهسته آن را بر میدارد، پنهان می کند یا کنار می اندازد. نور خوب است، اینطور نیست؟ چراغ که روشن باشد، هرکسی دید صفتش خوب است، سجده می کند و شکر می کند. اگر هم بدی در خود دید، همان جا آهسته آهسته در نطفه خفه اش می کند، در خودش، در وجود خود انسان. ان شاءالله درس این کار را هم چراغ خودش به شما می دهد...

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد پنجم طوبای محبت

باید به تکلیفمون عمل کنیم...

ابتدا معلم در جواب سوالی درباره وظیفه ی والدین در مقابل تربیت دینی فرزندان گفت: باید بچه ها با ارزش هایی بزرگ بشن که در هر محیطی بتونن همون رو حفظ کنن نه اینکه با اصرار و تلاش ما ظاهری رو حفظ کنن که بعد از یه تحوّل مثل ورود به دانشگاه یا ازدواج و ... زنجیر پاره کنن!! اگر متفاوت از ما فکر می کنن اجازه بدیم اون رو ابراز کنن و اعتقاد واقعی شون رو بروز بدن. مجبور نباشن پیش ما منافقانه رفتار کنن، بلکه خوشحال بشیم ازاینکه اعتراضاتشون رو پیش ما رو کنن و اجازه بدیم اون جوری که واقعاً هستن، باشن. اگر بچه ها جر و بحث هاشون رو با ما نکنن، کجا باید ببرن؟ اگر پیش ما اظهار نظر نکنن، پس کجا ابرازش کنن؟ ما در قبال بچه هامون هم مثل همه ی موجودات دیگر در این عالم، مسئولیت معیّنی داریم و بقیه اش به عهده ی خودشه! خدا میگه هرکسی بار خودش رو خودش می کشه. اجازه بدیم مسئولیت رفتارهاشو بپذیره! در اسلام خط قرمزهای محدودی وجود داره، معمولاً منیّت های ما باعث میشه به اطرافیانمون (فرزند، همسر، دوست و ...) بگیم یا با من باش یا بر علیه من! معلم در مورد فرزند از حضرت امیر علیه السلام نقل کرد که در 7 سال اول، "امیر" توست یعنی بذار طبق فطرتش هرکاری میخواد بکنه، 7سال دوم "اسیر" توئه که باید قوانین رو بهش بیاموزی و از 7سال سوم به بعد "وزیر" توئه! اگر ما هفت سال اول و دوم رو اشتباه کنیم دیگه میشه کُشتی! هر کس زورش میرسه میگه تو این خونه کسی حق نداره...! حالا یه مدتی تو زورت میرسه، بعدش دیگه نمیرسه! در حقیقت نقش والدین بیشتر "مشاوره" است، نه بیشتر. باید حواسمون باشه حق بچه هامون رو (طبق رساله ی حقوق امام سجاد علیه السلام) ادا کرده ایم که حالا ازشون طلبکاریم؟ آیا قرآن رو بهشون تعلیم دادیم؟ تعلیم واقعی مفاهیم قرآنی رو اگر بهش ارائه کردیم، بعد می تونیم فکر کنیم بخشی از حق بچه مون که به عهده ی ما بوده انجام شده. نکته ی رفتاری دیگه اینه که نسبت به پدر و مادر باید "احسان" کرد ولی "اطاعت" مخصوص "خدا" و "رسول" و "اولی الامر" است. سعی کنیم حقوق و وظایفمون رو بشناسیم. احسان ینی به بهترین روش ممکن باهاشون رفتار کنیم، یعنی "روش شناسی" مطرحه.

 در ادامه ی بحث "انفاق"، و درباره توصیه ی قرآن به اینکه انفاق را "سِرّاً وَ عَلانیةً " انجام بدهید، معلم گفت در این انفاق علنی باید مراقب باشیم دچار آفت ها و آسیب های انفاق نشویم و اشاره کرد به بسیاری از کمک های بشردوستانه که زیر پوشش اون، انواع خیانت ها، جاسوسی ها و منفعت طلبی ها صورت می گیره.

سپس اشاره شد به آیه:

وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ(البقرة/195)

و در راه خدا، انفاق کنید! و خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! و نیکی کنید که خداوند، نیکوکاران را دوست می دارد.

اینکه همیشه این هلاکت "انفاق زیاد" تفسیر میشه ولی گویا منظور آیه اینه که اگر در راه خدا انفاق نکنید، نابود می شوید!

معلم در توضیح کارهای خیرخواهانه با هدف غیر خدا گفت: خدا همون چیزی رو که هرکسی انتظار داره، بهش میده. اگه کسی دنیا رو میخواد یا دنبال تشکر و تحسین دیگرانه یا اگر میخواد احساس آرامش کنه و از عذاب وجدان راحت بشه بهش اینا رو میده، اگر هم خدا رو میخواد بهش میرسه! چیزی رو که نمی خواد که بهش به زور نمیدن، اگه خدا رو نمی خواد بهش هم نمیدن! معلم می گفت در مورد انفاق، نیازمند واقعی، "دهنده" است. ماییم که به انفاق کردن احتیاج داریم، مثل بقیه ی عبادات که نیاز ما هستند. مثلاً نماز خوندن هم نیاز انسانهاست، ما احتیاج داریم به اینکه سجده کنیم و جلوی خدا خشوع کنیم. این نگرش، رفتار انسان رو دگرگون می کنه و حس طلبکار بودن در مقابل اعمال خوب رو از آدم میگیره. اثر کار خیر رو ما در لحظه، دریافت می کنیم نه اینکه منتظر باشیم در آینده چه اتفاقی برامون بیفته. همون موقع اثر تربیتی اش روی نفس انسان ایجاد و نمایان می شه. همون طور که سطح رابطه های انسان ها متفاوته، سطح رابطه ی انسان ها با خدا هم مختلفه. مثلاً یه دوستی رو در نظر بگیرید که به ازای هر تلفنی که شما میزنید، یه بار بهتون زنگ میزنه و مقایسه اش کنید با دوستی که هرچند شما فرصت نمی کنید باهاش تماس بگیرید، او بارها باهاتون تماس می گیره! حالا ما هم اگه توقع داشته باشیم در عوض هر کاری، از خدا پاداش نقد، اون چیزی که خودمون دلمون میخواد بگیریم، میشه همون معامله و نه یه ارتباط زیبا و بر اساس محبّت واقعی. اگر محبّت واقعی باشه، کاری نداره طرف مقابل چه می کنه! اگه میخوایم خدا روی ما حساب باز کنه، باید بهش ثابت کنیم و سطح رابطه مون رو باهاش بالا ببریم. چون خدا گفته، انجام میدم بدون هیچ چشمداشت. تازه این نعمتیه که او داده و بازم این منم که باید ازش تشکر کنم نه اینکه من طلبکار باشم! با این نقشی که به من میده (نقش حمایت دیگران، نقش مادر بودن و ...) باعث رشد من میشه، تازه باید ازش طلب مغفرت بکنم به خاطر کوتاهی هایی که کرده ام. این نعمت ها رو بشناسیم تا بتونیم کمبودهای نفس مون رو باهاش جبران و اصلاح کنیم. پس ما همیشه بدهکاریم و هیچ وقت حس طلبکاری نداریم. و در هرلحظه باید ببینیم اولویت ما چیه، در این لحظه خدا ازم چی میخواد. البته باید دقت کرد، بدهکاری ما در مقابل خداست نه بنده های خدا، پس طلبکار پرورش نمیدیم و خودمون هم هرگز حس طلبکاری نداریم.

معلم در جواب سوالی در مورد اینکه ما وقتی خودمون قرآن رو بلد نیستیم، چطور اونو به دیگران مثلاً بچه مون یاد بدیم؟ گفت: مهم رفتارهای ماست که مثلاً همیشه تو زندگی " حَکَم " ما قرآن باشه نه اینکه دلم می خواد و چون من میگم و ... معلم با واکنش نسبت به اعتراض اعضا نسبت به اوضاع فرهنگی جامعه، گفت: هرگز جامعه ی یکدست، جامعه ی سالمی نیست و همون طور که خدا در قرآن میگه، شدنی هم نیست. خدا نخواسته جامعه رو یکدست بکنه، ما هم نباید این توقع رو داشته باشیم بلکه در همین جوامع پرتنش و آشفته، باید به تکلیفمون عمل کنیم. 

کربلا را هروقت و هرجا می توانید یاد کنید...

...سیاهی برای کسی که غمناک است، انیس می شود. در محرّم هم دیده ای وقتی مردم سیاه می پوشند، این پیراهن سیاه چون تسلیت است، قلب را خوشحال و بچه ها را خوش عاقبت می کند. آری با یک پارچه سیاه قلب خوشحال می شود. چراکه در دنیا خودت یا دوست و رفیقت که ناراحت هستید یا ناراحتی ائمه علیهم السلام را دیده اید، آن وقت این سیاهی برای آنها تسلیت است. اینها همه از فطرت آدم سر می زند. هرچه به آدم بگویند نکن، باز هم می کند.

در صورتی که وقتی پدر یا مادر کسی می میرد، بیشتر از سه روز تسلیت جایز نیست. البته حرام نیست اما مکروه است. بعد از سه روز لازم نیست آدم به یاد کسی بیاورد که پدر یا مادرش مرده است. البته حال او را بپرسد، امّا یادآوری نکند بهتر است. البته این برای غیر معصوم است و کربلا را در همه ی عمر می شود یاد کرد. این بیان احکام و اخلاق است که کسی که دیگر غصّه دار یک مرحوم نیست (مرحومی که به فضای رحمت قدس الهی و رو به آخرت رفته) به یادش نیاور. بگذار که غافل شود و خوش باشد. امّا کربلا را هروقت و هرجا می توانید یاد کنید. یاد ائمه ی دیگر علیهم السلام هم عیبی ندارد چون کمک راه انسان است. آنها رو به مبدٲ خودشان رفته اند و شادی دارند. چون آنها و مٶمنین اهل ایمان که جای بدی نمی روند، جای خوب میروند...

مرحوم محمداسماعیل دولابی، جلد 4 طوبای محبت

شهروند بهشت...

در ابتدای این جلسه و در ادامه ی بحث، ندا به آیاتی از سوره مجادله اشاره کرد. معلم با اشاره به آیات ابتدای این سوره:

" قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ

قطعا خدا سخن زنى را که در باره‏ ى شوهرش با تو مجادله مى‏ کرد و به خدا شکایت مى‏ نمود شنید، و خدا گفت و گوى شما را مى‏ شنود. همانا خدا شنواى بیناست"

 گفت: خدا به پیامبر خودش به خاطر زنی که اومده پیش پیامبر شکایت آورده، تذکر میده! که مبادا بی اعتنایی بکنی، خدا مراقبته و رفتارت رو دنبال می کنه. از این "مدل" رفتاری مطرح شده در این آیه نکاتی مشخص میشه مثل اینکه خداوند چقدر به یه بنده ی عادی خودش ارزش قائل هست که پیامبرش رو توجه میده رفتار درستی داشته باشه. نکته دیگه اینه که "ارشد" تربیتی هر جامعه (در اینجا پیامبر) همیشه بیشترین مسئولیت رو داره و بیشتر باید مراقب باشه و نزد خدا همیشه اول او باید پاسخگو باشه. پس در این نظام تربیتی، بزرگترها و رٶسای یک قوم باید بیشتر مراقب باشند نه اینکه از موقعیت خودشون سوء استفاده کنن. این آیه نشون میده در هر شکایتی، یک طرف ماجرا خداست، باید مراقب بود که طرف حساب ما همیشه خدا هست. از طرفی هم پشتیبانی خدا از انسان ها در هر جدل و درگیری، باید مدّ نظر ما باشه و حواسمون باشه خدا مراقبه، خیلی وقتا باید به خاطر خدا از خیلی چیزها گذشت و رفتار دیگری نشون داد. کُل نگری به عالم، همیشه با خدا طرف بودن و ندیدن جزئیّات در همه ی لحظات، کمک می کنه توجه داشته باشیم رفتار و کردارمون همونی باشه که باید!

آیات 14 تا 19 سوره مجادله:

" أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم مَّا هُم مِّنکُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَیَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ     أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُمْ سَاء مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ     اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ    لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُم مِّنَ اللَّهِ شَیْئًا أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ     یوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَیْءٍ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ     اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ

آیا ندیدى کسانى را که قومى را دوست گرفتند که خدا بر آنها خشم گرفته است؟ اینان نه از شما هستند و نه از آنها، و به دروغ سوگند مى‏خورند [که با شمایند] و خود مى‏دانند.     خدا براى آنها عذابى سخت فراهم کرده است. به راستى آنها بد عمل مى‏کردند.     سوگندهاى خود را سپرى گرفتند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند، پس براى ایشان عذابى خفت‏بار است.    در برابر خدا نه اموالشان و نه اولادشان چیزى [از عذاب‏] را از آنها برطرف نمى‏سازد. آنها یاران آتشند و در آن جاودانند.     روزى که خدا همه آنها را برمى‏انگیزد، پس براى خدا سوگند مى‏خورند، چنان که [امروز] براى شما سوگند مى‏خورند [که مسلمانند]، و مى‏پندارند که بر چیزى هستند [یا اعتبارى دارند]. آگاه باش که آنها همان دروغگویانند.     شیطان بر آنها چیره شده و خدا را از یادشان برده است. آنها حزب شیطانند. آگاه باش که حزب شیطان همان زیانکارانند."

 

معلم می گفت نفاق در درجه ی اول، درونی است. انسان زمانی باید مسئله ای رو بپذیره و حاضر بشه سوگند بخوره که از نظر درونی بتونه پایبند بمونه و اجرا کنه. وگرنه هم به مصیبت "نفاق" دچار شده و هم با ارتکاب اون کار زشت، مرتکب گناه شده. از طرفی هم سوگند، بزرگترین ادّعاست و ایجاد اعتماد می کنه که افراد رو به اون مسیر جلب می کنه و می تونه با نقض پیمان و ایجاد انحراف، راه خدا رو سدّ کنه. حتی نفاق درونی هم با خود آدم همین کار رو می کنه، کار زشت رو برای انسان با مشروعیّت و مقبولیّت درونی جلوه میده. مثلاً برای یه تصفیه حساب شخصی و کم کردن روی طرف، با توجیه اینکه باید جلوی آدم زورگو ایستاد و فساد رو نپذیرفت، خودش رو گول میرنه. در نتیجه هم نفاق درونی و هم بیرونی، انسان رو به بیراهه میبره، پس باید از درون شروع کنیم و جلوی نفاق رو بگیریم.

معلم گفت تصویری که در قران از آدمها ارائه می شه، جالبه. عده ای در محضر خدا که قرار می گیرن، فرافکنی می کنن که خطاشون تقصیر جامعه و خانواده و بزرگترا و ... بوده، یه گروه سعی می کنن حتی به خدا دروغ بگن و یه جوری بپیچونن و ... اینها همون شخصیتی بوده که توی دنیا داشته ایم، مثلاً تحمل انتقاد و یادآوری اشتباهاتمون رو نداریم، قبولشون نمی کنیم. به دو رویی عادت داریم، همین اخلاق رو با خودمون به اون دنیا می بریم. برای اینکه خودمون رو بهتر بشناسیم، خوبه دقت کنیم اگر یکی از دوستامون یه برخورد تند بکنه یا یه تذکر بهمون بده، ما چه کار می کنیم؟ عصبانی میشیم و قاطی می کنیم و ... یا اینکه استقبال می کنیم و ازش تشکر می کنیم که خطامون رو گوشزد کرده و براش یه کادو هم می گیریم که باز هم نکات منفی رفتارمون رو بهمون تذکر بده! موضع گیری هامون در آخرت، دقیقاً همون رفتارهایی هست که الان برای خودمون شکل میدیم.

معلم برای آمادگی پیدا کردن جهت زندگی در دنیای دیگه، فضانوردها رو مثال زد. گفت این افراد برای مدت کوتاهی که میخوان به فضا برن، یه مدت طولانی تمرین می کنند، روی غذا و شرایط بدن و روانشناسی و همراه هاشون و تمام شرایط بررسی میشن تا در نهایت ببینن می تونن این کار رو انجام بدن یا نه! حالا ما یه مدت کوتاهی تو این دنیا هستیم و قراره برای زندگی ابدی مون آمادگی پیدا کنیم. بعد از همه ی کارها و آمادگی ها و تست ها، نماز و روزه و ذکر و ... سنجش ما اینه که آیا میتونی با شرایط و قوانین اون جهان زندگی کنی؟ توان اداره ی خودت رو توی اون زندگی داری؟ باید توانمند بشیم برای زندگی دائمی، حالا باید ببینی توان کندن از این دنیا رو داری؟ وقتی چیزی از این دنیا رو از دست میدی، عکس العمل هات چیه؟ همه ی کارهامون ارزشش به اینه که این توانمندی ها رو بهمون بده وگرنه هرچی نماز و روزه و ... اگر هنوز نمیتونم با دیگران برخورد مناسبی داشته باشم، پس همه شون کاربردی نداشته، نماز در وجودم اثری نداشته. آمادگی روحی و جسمی برای حیات اصلی رو ندارم. البته اعمال و اذکاری که توسط کارشناسان دو دنیا (ائمه و اولیا) تجویز شده برای ما، حتی اگر خود ما ندونیم چه ارزش و اهمیت و اثری دارن، در این جهت ضروری و کمک کننده خواهند بود. اینها وسیله ی رسیدن به توانمندی های لازم برای حیات واقعی است و نهایت همه تمرین هامون اینه که آزاد بشیم. اسیر بودن همیشه مضرّه، حتی اگر گیر نمازت باشی، رشد نمی کنی.  

معلم می گفت هر کدوم از ما هرچقدر در خلیفه ی خدا بودن پیش قدم و پیشتاز باشیم، بار بیشتری باید برداریم و آماده باشیم تو این عالم سنگینی های بیشتری رو به دوش بکشیم. جهان بینی ما اینه که خدا مدت کوتاهی ما رو به دنیا فرستاده تا نمایندگی او رو انجام بدیم، بعد هم برمی گردیم. رمز بازگشت هم توبه است، باید مراقب باشیم خطا و انحرافی پیدا نکنیم و دائم توبه و بازگشت به سمت الله مدّ نظرمون باشه. همیشه نسبت به خودمون، بالادست و زیردستمون، روش اصلاحگرانه داشته باشیم. همیشه دنبال آباد کردن باشیم و جهتمون هم برگشت به سمت خدا باشه. یکی از خصوصیات بهشتی ها در قرآن اینه که روبروی هم می نشینن و به هم تعارف می کنن، این نشون میده ما باید رفتارهای اجتماعیمون اینگونه باشه که پشت به هم نکنیم، روبروی هم باشیم، خوبی و خوشی ها رو اوّل برای دیگران بخواهیم و روی گشاده داشته باشیم. چنین فردی، شهروند بهشته وگرنه با خوی جهنمی نمیتونه تو بهشت زندگی کنه و حتّی تحمل بهشت رو نخواهد داشت! بی تفاوتی در وجود یک بهشتی نیست و حتّی نسبت به جهنمی ها رفتار خصمانه یا بی تفاوت نداره (اشاره به آیات توصیف بهشتی ها و جهنمی ها در سوره اعراف)...

معلم می گفت به نظر میرسه بزرگترین آفت امروز ما و جامعه مون "یٲس" و نا امیدی هست، چه نسبت به خودمون و چه نسبت به جامعه. ما نباید نا امید بشیم، از دعوت نا امید نشیم، نگیم هیچچی درست نمیشه. اگر با نیت الهی و با توکل به خدا جلو بریم و از خدا بخوایم که قدمی که برمیداریم منجر به دعوت به سمت خدا بشه، حتماً نتیجه خواهد داد. ما باید هم امر به معروف و نهی از منکر رو از دیگران بپذیریم (گارد نداشته باشیم) هم دیگران رو با دید و با روی باز بدون گارد گرفتن و بسته نگه داشتن جوّ، دعوت کنیم. ما با سیستم دیکتاتوری بزرگ شده ایم چه در جامعه و چه خانواده، ولی باید بتونیم عوضش کنیم و خودمون رو به سیستم بسته (چه در رفتار خودمون و چه در رفتار دیگران با ما حتی بچّه مون) عادت ندیم!