امروز ادامه ی سوره فاطر رو خوندیم:
إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ(فاطر/24) وَإِنْ یکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَینَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْکِتَابِ الْمُنِیرِ(فاطر/25) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیفَ کَانَ نَکِیرِ(فاطر/26)
ما تو را بحق برای بشارت و انذار فرستادیم؛ و هر امتی در گذشته انذارکنندهای داشته است! اگر تو را تکذیب کنند؛ کسانی که پیش از آنان بودند هم تکذیب کردند؛ آنها با دلایل روشن و کتابهای پند و موعظه و کتب آسمانی روشنگر به سراغ آنان آمدند. سپس من کافران را گرفتم، مجازات من نسبت به آنان چگونه بود؟!
اول لیلا نکاتی رو از تفاسیر ارائه کرد شامل اینکه همیشه بشارت و انذار باید کنار هم باشه، همه ی جوامع حتماً فرستاده ای از جانب خدا دارند که اونها بر اساس "حق" عمل میکنن و عذاب الهی فقط بعد از اتمام حجت به بنده ها نازل میشه. هاجر در جمع بندی این آیه ها می گفت این آیات، فرستاده های الهی رو همیشه همراه نشانه ها و دلایل واضح (بینه) و کتاب و مستندات (زبور) میدونه و انسان ها رو بر اساس اونها دعوت می کنه که این نشونه ی خوبی برای یک "دعوت الهی" هست. کسانی که با تحریک احساسات آدم ها یا در شرایط خاص و حالات عجیب غریب یا با جوگیر شدن اونها مسیری رو معرفی می کنند، انسان های الهی نیستن و دعوتشون هم خدایی نیست.
زینب با اشاره به آیه بعد که میگه همه ی فرستاده های الهی از طرف اکثر مردم تکذیب میشن و پذیرفته نمی شن، گفت این میتونه یه دلگرمی برای پیامبر باشه و یا یادآوری یک حقیقت که همه ی ما باید بدونیم! باید آگاه باشیم که طبق حقیقت عمل کردن و دعوت به حق، معمولاً با اقبال عمومی روبرو نمیشه. بلکه باید منتظر تکذیب ها، کارشکنی ها، مشکلات و دشمنی ها بود و آگاهانه پا در این راه گذاشت!
در نهایت آیه ی بعد، راه مقابله با روشنگری ها رو "کفر" یعنی پوشوندن حقیقت می دونه. لیلا می گفت با بحث و مناظره و منطق نمیشه جلوی حق ایستاد بنابراین همیشه با "کفر" مقابلش می ایستن و سعی می کنن آدم ها رو از دیدن و شناختن حقایق و بینات محروم کنن. این افراد که با آگاهی کامل و بعد از روشنگری فرستاده های خدا، کفر می ورزند، شامل گرفتاری از جانب خدا میشن. این گرفتاری و عذاب، گاهی به صورت "عذاب ناگهانی"، گاهی به شکل "غفلت و بی خبری" و گاهی به ظاهر غرق شدن در نعمت هاست ولی در حقیقت دچار زندگی بدون خدا، خالی از حقیقت و دور از "حق" میشن!
جالبه که این آیه با طرح یک سوال ما رو دعوت به قضاوت می کنه! اینکه برخورد خدا با این افراد چگونه است؟ آیا ناعادلانه یا ظالمانه است؟ آیا راه دیگه ای وجود داره؟!
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ(فاطر/27) وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ(فاطر/28)
آیا ندیدی خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد که بوسیله آن میوههایی رنگارنگ خارج ساختیم و از کوهها نیز جادههایی آفریده شده سفید و سرخ و به رنگهای مختلف و گاه به رنگ کاملا سیاه! و از انسانها و جنبندگان و چهارپایان انواعی با رنگهای مختلف، حقیقت چنین است: از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند؛ خداوند عزیز و غفور است!
این آیات گویا نمونه ای از نشانه های آشکار خدا رو یادآوری می کنه، اینکه با فرستادن آبی حیات بخش، گیاهان و جنبندگان از رنگ های مختلف بوجود میان! نشانه هایی که برای همه قابل درک هستن. ولی از این میان فقط "اهل علم" دچار "خشیت" میشن! زهرا و الهه نکته هایی از این آیات رو اشاره کردن و در انتها به این نتیجه رسیدیم که "علم"، همون آشنا شدن با "حقیقت" و اسرار عالم، آغاز و پایان اون و شناختن "هدف" خلقت است که این چنین علمی، قلب انسان رو سرشار می کنه از محبت و احترام نسبت به آفریننده ی حکیم جهان. علمی که احساس قدرت و غرور ایجاد کنه، فریبی بیش نیست!
خدا در پایان، یکبار دیکه خودش رو با صفات "عزیز" و "غفور" معرفی می کنه که در عین بی نیازی و شکست ناپذیری، نسبت به بندگانش مشتاقه و منتظر بازگشتشونه تا اونها رو شامل محبت خودش بکنه.
در پایان صحبت ها، قسمتی از صحبت های حضرت زهرا سلام الله علیها مطرح شد که در روزهای انتهایی عمرشون فرموده بودن. جالب بود که در ابتدای صحبتشون همین دعوت به حق و برهان و دلایل روشن دیده می شد. ایشون بعد از دعوت مردم به توحید حقیقی و یادآوری هدف نبوت پدرشون، در دفاع از حقانیت خودشون از کتاب (قرآن) دلایل منطقی ارائه می کنند. و بعد از مغلطه ی هوشمندانه ی دشمن، کار رو به خدا واگذار و چاره ی خودشون رو "صبر جمیل" می دونن.
در قسمتی از سخنان ایشون هدف از امامت، جلوگیری از "تفرقه" بیان شده و "امام" کسی معرفی شده که: "هر هنگام که شیطان سر برمی آورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، در کام آن رفت و تا زمانى که سرآنان را به زمین نمىکوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمىکرد، باز نمىگشت. فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سرورى از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحتگر، تلاشگر، و کوششکننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامتکننده نمىهراسد." و علت گمراهی آنها را این می داند که: "به تنآسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساختهاید، با راحتطلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیدهاید." و پس از آنکه کسی دعوتش را پاسخ نمی گوید، می فرماید: "پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعلهور خدا که بر قلبها احاطه مىیابد متصل است." جالبه که دشمنان با همون روش "کفر" یعنی پوشاندن حقیقت با حرف های ناحق ولی زیبا و فریبکارانه با رنگ و بوی پیامبر رفتار می کنن. وقتی در بستر بیماری، جمعی از زن ها به دیدن حضرت میان، ایشون در معرفی جایگاه حقیقی امامت می فرماید: " اگر آنان از مرکب خلافتى که پیامبر به على سپرده بود، دست مىکشیدند، او مردم را به چشمهى همواره جوشان، و سرشار و سرریز مىرساند و آنان را سیرآب باز مىگرداند به گونهاى که شگفت زده مىشدند، ولیکن او خود جز کفى از آب و جز به قدر فرونشاندن آتش تشنگى بر نمىگرفت کمتر از آنکه او را سیرآب کند. آنگاه، به تحقیق برکتهاى آسمان و زمین بر آنان گشوده مىگشت.- لیکن اکنون- خداوند آنان را به زودى در دام کردههاى خویش، گرفتار خواهد نمود."... «صلّی الله علیکِ یا بنت رسول الله السلام علیک وَ علی أبیک و علی بعلک و بنیک و علی السرّ المستودع فیک»
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد
دوست ندارم "نادم" صدات بزنم، کاش نگاهت رو از گذشته برداری و به آینده بندازی چون آینده هست که میتونه با خواست و تصمیم ما تغییر کنه.
البته با حرفت موافقم، وقتی یوسف ناشناس بود، فقط زلیخا متوجه بزرگواریش شد و عاشقش شد! البته روشش اشتباه بود برای همین او رو از دست داد. هر "خوبی" ای رو نباید خودخواهانه برای خودمون بخوایم. خدا کنه عاشق بزرگواریها باشیم...
سلام
هر "خوبی" ای رو نباید خودخواهانه برای خودمون بخوایم.
دوست عزیز اگه این اتفاق بیفته ، دیگه هیچ مشکل اخلاقی نداریم ، به امید این روز
سلام.
یه سوال؟
"حال خوب از کجا میاد؟!"
شاید بیش از هزاران ساعت وقت میزاریم و به دنبال همین حال خوب در قرآن می گردیم ولی در هنگام عمل راه میوفتیم دنبال بقیه مردم ... حالا بقیه مردم برن مسجد میریم مسجد برن قبرستون میریم قبرستون برن عروسی میریم عروسی برن جشن و پایکوبی خیابونی میریم اونجا...
حال خوب چیه و از کجا میاد؟!
سلام. چرا دنبال حال خوب بگردیم؟ ما مسئول انجام وظایفمون هستیم، حتی اگه حس بدی بهمون بده! بهتره از لغو و گناه دوری کنیم حتی اگه حال خوبی بهمون میده!! اصلاً حال آدم معیار نیست وگرنه چی بهتر از یه مثقال "جنس خوب" حال خوشی به آدم میده؟... ولی اگه آدمی، گیرنده هاش درست کار کنن، این جوری میشه که:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش یاشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن...
یه جور تناقض دارم میبینم!
در انتها اشاره به خوش بودن و نرنجیدن شده. اما از طرف دیگه برای "حال خوب" تصویری گناه آلود ترسیم شده!
خوش بودن یه تلقینه یا واقعا ناشی از یه حس خوب و یه حال خوبه
ضمنن مصرف کننده های مجاز جنس خوب هم داریم! نویسندگان شعرا و برخی مبلغین مذهبی
سلام ، در رابطه با حال خوش 216بقره
وَعَسَی أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَنئیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
بسا چیزی را خوش نمیدارید و آن برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست میدارید و آن برای شما بد است و خدا میداند و شما نمیدانید.
جناب معمار، حرف منم همینه که این دنبال "حال خوب" بودن این بلا رو سر "دین" آورده! که دین ما اساسش شده مداحی و " حال خوشی" پیدا کردن تو چند تا مراسم مذهبی، بعدشم مهم نیست که پولش از کجا باشه و مطلب از کجا و ... منم با اون حال خوشی که پیدا می کنم، مطمئنم کارم درسته و اهمیتی نداره فردا مردم رو چه جوری می چاپم و چه رفتارایی دارم و ...
آخه امثال "من" که قلب بیمار دارن و هیچ کدوم از حواس پنجگانه و ششگانه و ... شون هم درست کار نمی کنه و طبق معیارهای الهی عمل نمی کنن، حال خوش رو باید همین جوری بهشون قالب کرد دیگه!! با مراسم های این مدلی یا کلاس هایی از جنس هایی دیگر و یا مواد مرغوب...! این جوری آدم دائم هم "حالی به حالی" میشه و با بدبختی باید دنبال جاهایی یا کسانی بگرده که این حال خوب رو بهش تزریق کنن!!
اون "حال خوب" واقعی، همونه که شاعر هم میگه با ملامت کشیدن تغییر نکنه! در واقع "ثبات حال" هست. حالی که "عاشق" واقعی داره و تحت تاثیر "سود" کارش یا موفقیت جدیدش قرار نمیگیره. حالش اگه بچه اش هم بمیره یا خودش بیماری لاعلاج بگیره، فرقی نکنه! اگر هم همه ی دنیا رو به دست بیاره یا از دست بده، براش تفاوتی نداشته باشه... چون او نه خودش رو می بینه نه هیچ کس و هیچ چیز دیگه رو... او دیگه عاشقه، فقط یکی رو میخواد...
به" هاجر ":
انسان وقتی بچه است از خوردن کله پاچه کراهت داره اما بزرگتر میشه میفهمه که چقدر منافع داره و کم کم لذت میبره از خوردنش و خوشش میاد در حد لالیگا...
به نظرم باید یک حال خوب یا خوش اتفاق بیوفته در انسان. البته قبول دارم که اون حال خوب شاید در ابتدا حتی با کراهت باشه. اما بعد از دیدن منافع باید به خوبی و خوشی تبدیل بشه...؟
سلام اتفاق جالبی بود داشتم براساس ایه 216بقره نمایش می نوشتم که بحث حال خوب پیش اومد .. قبل از این که این بحث پیش بیاد و متن های شما دوستان رو بخونم ، دوتا شخصیت نمایشم رو کسایی گذاشتم که به ظاهر حالشون خوب . ولی یکیش اصرار داشت که حالش خوبه و اون یکی واقعا حالش خوب ، در اوردن این دوتا ادم هم واویلاست . که این بحث ها کمک می کنه ممنون از نظرات هر دو بزرگوار ... . ممنون از پرودگار که به ذهن شما این سوال رو انداخت
1- من نویسنده ای هم که سعی کردم الکی حال خوش به مخاطبم ندم
2کله پاچه از بچگی دوست نداشتم وحالا هم دوست ندارم
3- منافع یه حال خوش واقعی ارامش ، فکر می کنم ادم ها خودشون بفهمن کی حالشون الکی خوشه کی راستگی خوشه
، مگه این که با خودشون هم تعارف داشته باشن
سلام
من سال هاست به دنبال حال خوش می گردم . به دنبال اتفاق خوش . فکر خوش ، زندگی خوش .
اما هر چه از طریق دینی خواستم به دست بیارم ، ناراحت تر می شدم ،
چون اون چیزی رو که می خواستم نبود .
سال ها گذشت و من هنوز هم دنبال حال خوب بودم . و همچنان از خدا می خواستم ، و از دستش هم ناراحت شدم ، اما ....
کم کم دارم می فهمم که خیلی نباید دنبال این جور چیزها باشم .
به قول دوست عزیزم ، فقط می خوام وظیفه ام رو انجام بدم . هر چند به زور و سختی ،،،،،
البته تو این دنیا هم خوشی هایی دارم ، اما آرامش بعد از مرگ فکر کنم خیلی خوب باشه
ا
یه چیز دیگه ، این که ، یه چیزهایی به اشتباه تو ذهن ما رفته ، یک سری اعمال و ذکر که گرفتاری ها رو بر طرف می کنه .
نمی گم این ها نیست ، ولی اصلش چیز دیگه ست .
مثلا قرار نیست با خوندن قران و یا نماز حال من معمولی خوب بشه ،
اما ..... ته ته ته ته ش ، می دونم به یه جایی وصلم .
همینم برام خوبه
اعتراف می کنم که توضیح دادن احساسم ، خیلی سخته ، نمی دونم چیزی فهمیدین یا نه
زینب بهمون حق بده، فهمیدن اجساس تو (که تو با تمام وجود تجربه اش کرده ای) برای امثال من که فقط شعار میدم، خیلی سخته. خیلی خیلی ازت ممنونم که همراهی مون می کنی.
هاجر هم که دائم داره ما رو سوژه می کنه!!! دستش درد نکنه!
جناب معمار هم همیشه بحثای اساسی راه میندازه... تشکر!
به هاجر:
انسانها تعارف ندارن. گاهی وقتا این حجاب لعنتی یه چیزایی رو حال خوش نشون میده که ...
مثلا الکل رو تو آزمایشگاه میریزم تو بشر حاوی آب...لیوان داغ میشه!! حالا یه عده این زهر ماری رو میخورن و میگن حالمون خوشه!!
فک نکنم نه ظاهرا و نه باطنا نتونی این رو به تصویر بکشی که حال خوش در چه کسی واقعا وجود داره . البته تصحیح می کنم حقیقتا وجود داره.
حال خوش سایه خنکی است که بر دیوار روزگار می افته ولی اون سایه از چه جسمی هست؟! نشستی زیر یک سقف یا زیر سایه درخت یا زیر سایه تانک. وقتی کور باشی همه می شوند حال خوش! میتونه یه سایه ثابت از هزاران جسم مختلف تشکیل بشه
ضمنا ایده های بسیاری برای بردن در قالب های سمعی بصری تو ذهنم دارم که سالها می خواستم با کمک دوستانی اون رو به دیگران نشون بدم. اگر دوست داشتین به شما بگم. امیدوارم بشه باقیات صالحاتی که میگن قراره..بگذریم.
به زینب و مستانه:
نا امیدم نکنید شما مذهبی و وظیفه مند نبودین. اینقدر به سوی خدا روشهاتون رو عوض کنید تا از دریافت بی درنگ سیگنالهای الهی غرق شور و شعف بشین.
در کار ساختن خانه دل شدین مثه کارگرهایی که میگن ما وظیمون رو انجام میدیم و فقط به دستمزد میاندیشن! خانه دل برای خودتان است درنگ نکنید!!
دوستان سلام ، ممنون می شم که ایده طرحی رو دارید بیان کنید . نویسند گی همینه دیگه باید چشم بدوزی به این ور اونور بلکه موضوعی پیدا کنی ، البته شمارو که سوژه نکردم از حرفهاتون استفاده می کنم . ممنون از شما ، منتظر ایده ها تون هستم
الان دقیقا هاجر خانوم کجا منتظر هستن؟! اینجا؟! اونجا؟! یه جایی؟!
1. اگر توان ساخت چیزی شبیه به سریال ظهور دارید بریم سراغ سنت های الهی که محکمات فضای معنوی هستن. مثه جاذبه در دنیای فیزیک
2.اگر می خواین صرفا نمایش های معناگرا بسازید بریم سراغ پارادایم های اجتماعی که فکر میشد که ریشه در معنویت دارند
3. اگر میخواهید کلیپهای کوچک معناگرا بسازید بریم سراغ تک تک آیاتی که معنایش را عوض کرده اند و تصاویر انحراف بشریت رو از آن تفسیر غلط نشون بدیم. یه جور تله فیلم. فیلم کوتاه.
4. اگر میخواهید فیلم بسازید بریم سراغ "معنویت غیبت و غیبت معنویت" که فک می کنم میدونید منظورم ازین عنوان چیه. که البته تردید دارم به لحاظ ایمانی بتونید اونو پرورش بدین.
خوب انتخاب شما کدومه تا بمباران ایده شوید!
سلام جناب معمار اگه بگم همه ی گزینه ها ایرادی نداره . من نمایش رادیویی کار می کنم می شه گزینه ی 3ویک ، طرح فیلمنامه هم می دم ومنتظر تصویبم گزینه ی 4. از گزینه ی 2 هم بدم نمیاد چون گاهی سراغ اونها هم میرم
به هاجر خانوم:
دقیقا میخواین همین جا ادامه بدیم؟ حداقل یه صفحه وبلاگ باز کنید براش!
داشتم حکایت خدا و خرما رو می خوندم جالب بود . لینکش رو گذاشتم.