...چقدر خوب است که آدم سر و کارش با یکی است. حالا کارهایی که با تو کرده، از رزق، از سن، از خانه، از لانه، از معاشرت، از اشخاص خوش اخلاقی به تو برخورد کرده یا اشخاص بداخلاقی خدای نکرده به تو برخورده، همه را حساب کن که آن یکی فرستاده است. خاصیت داشته، حکمت داشته یا فلسفه داشته است. تازه آنها را هم نمی خواهد درسش را بخوانی، اجمالاً بدان که الان به واسطه همان ها، یکه شناست کرده است. حالا یکه شناس شدی و خدا را می دانی. مِن بعد کارت خیلی روی غلتک است... با خدای خودت قشنگ، سرت به کارت، سرت به راهت، آن وقت نگاه کن دور و برت همه زیباست. بچه ات خوب است، اولادت خوب است و مانند اینها. هرکدام هم نباشد، او می گوید "مال تو که نیست، مال من است. به شما چه مربوط است، شما خوش باش"...!
مرحوم اسماعیل دولابی
اینجوری آدم چقدر راحت میشه...
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای! گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای ، گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟ گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای! گفتمش آنانکه میبینی بر او دل بسته اند ، گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای.