تجلی...

معلم می گفت نفاق از درون است، و اتفاقاً مال آدم های مومن و مذهبی نما است، چون ما هستیم که ظاهر مثبتی رو نشون میدیم ولی خدا میدونه در درون چی هستیم! این برخلاف تصور خودمونه که فکر می کنیم هرجای قرآن گفته "یا ایهاالذین امنوا..." داره با ما صحبت می کنه!! معلم می گفت قرآن برای هرکدوم از ما آدم ها مخصوص خودمون نازل شده. مخاطب تک تک آیات قرآن، تک تک ما هستیم، که در فراز و نشیب های زندگی هرکدوم از این نقش ها رو پیدا می کنیم، گاهی مومنم گاهی مشرک و گاهی منافق...! باید این طوری به قرآن نگاه کنیم. خدا می خواد ما رو تعلیم بده و تربیت کنه، نتایج این تربیت هم سخنرانی کردن و چیز بلد شدن نیست بلکه باید در وجودمون "تجلی" پیدا کنه!

معلم در بین صحبت ها از مرحوم دکتر شریعتی نقل کرد: "برای تغییر قضاوت مردم زندگی نکنید، ولی برای تغییر سرنوشت اونها تلاش کنید." مردم در قضاوت های سطحی شون از انسان های کاردرست خوششون نمیاد چون این آدما، اونها رو از خیلی از کار ها نهی میکنن و برای هرچیزی پایه نیستن. هرچند زمانیکه بهشون نیاز دارن، حتماً به سراغشون میرن! پس مهم نیست کسی من رو میخواد یا نه، ولی باید برای من مهم باشه که همون کسی که از من بدش میاد، داره با خودش و زندگی و سرنوشت خودش چه کار میکنه و من چه طوری میتونم بهش کمک کنم!

معلم در جواب یه سوال گفت آثار کارهای ما ممکنه تا قیامت امتداد پیدا بکنه، مثال ساده اش اینه که به کسی چیزی (خوب یا بد) آموزش بدهی یا رفتارهایی در آدم ها نهادینه بکنی. مثلاً اگر زنی با گیر دادن های زیاد و رفتار وسواسی اش، شوهرش رو به آدمی عصبی و دروغ گو تبدیل کنه، رفتارهای خشن و متزورانه این مرد با آدم های دیگه هم به پای زنش حساب میشه!

در یه قسمت دیگه از بحث ها معلم گفت هر انسانی تو هر مرحله از تحول و تکاملش، موظفه که اون رو به دیگران هم انتقال بده. افرادی که در مقابل بنده های خدا احساس وظیفه دارن، حتی در لحظه مرگشون، دارن دریافت هاشون رو به دیگران اعلام میکنن تا شاید حتی در زمان مرگ بتونن اثر مثبتی برای دیگران به جا بذارن!!

با خودت باش...

اما خودت با خودت باش. تو خودت خودت هستی! هرجا بروی آخرش خودت به خودت برمیگردی. هرچه اختراع کنی، هرچه صنعت کنی، هرچه در عالم اکتشاف کنی، در آن چیزی که درمی آوری، پی خودت هستی. باز می بینی خودت نشدی و راحت نیستی. می دوی یک چیز دیگر در می آوری، یک چیز دیگر اختراع می کنی، دوباره می بینی علاج نشد! آن وقت اگر پی حرف من بروی، من به تو می گویم که خودت کجا هستی. خودت با خودت هستی! آنجا می نشینی و می گویی ای داد و بیداد، من این همه سال ها گشتم، این همه اختراعات و اکتشافات کردم، آیا "خود" من اینجا بود؟ من ندیده بودم و نگاهش نکردم!        مرحوم اسماعیل دولابی (از جلد 5 کتاب طوبای محبت)

تربیت الهی...

محبوبه خانم با قرائت آیه 187 سوره اعراف، جلسه رو شروع کرد:

" یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْأَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ

از تو در باره‏ى قیامت مى‏پرسند که چه وقت برپا مى‏شود؟ بگو: علم آن تنها نزد پروردگار من است و جز او آن را به موقع خود آشکار نمى‏سازد. [تحقق آن‏] در آسمان‏ها و زمین سنگین است و جز به طور ناگهانى به سراغتان نمى‏آید. از تو چنان مى‏پرسند که گویى تو ازآن آگاهى! بگو جز این نیست که دانش آن نزد خداوند است، و لکن بیشتر مردم نمى‏دانند."

معلم گفت این آیه از مناظره های زیباست و  پاسخ خدا هم جالبه. خدا با جوابی که میده میفهمونه که این "علم" بسیار وسیع است ولی دونستن زمانش به شما کمک نمی کنه. خدا که  روی نقش رب "مربی" بودن خودش تاکید می کنه، به وی‍ژگی های دیگری که در تربیت ما موثره اشاره می کنه. این برعکس رفتارهای ما در مناظره هاست که فقط میخواهیم کم نیاریم یا روی طرف رو کم کنیم. مربی ما "الله" میگه حتی پیامبرش لازم نیست زمان اون واقعه رو بدونه! ما باید تربیت بشیم که حتی چطوری باید سوال کنیم و چی رو بخواهیم بدونیم. با اشاره به سنگین بودن این علم حتی برای آسمان و زمین، از ما میخواد قانع باشیم خدا حدی از اون رو که لازم می دونه خودش به ما بگه! پس این آیه میگه علم نسبت به آن ساعت موعود، علمی است که با تربیت به دست میاد و بدون تربیت الهی نمیشه به این علم رسید. انسان باید تربیت بشه تا تجلی های اون رو بتونه ببینه!

معلم می گفت واقعه قیامت رو خدا برای ما توضیح داده و آگاهی داده، و همه این رخدادها برنامه ریزی شده و مشخص اند اما انسان ها اکثراً در مقابله با اون گیج و گنگ هستند! در قرآن هم رفتارهای متفاوت آدم ها در اون روز اشاره کرده چراکه هرکسی اون روز در جایگاه و موقعیت متناسب خودشه بنابراین برداشت و رفتارهاشون در مقابل اون واقعه ی واحد، مختلفه. آدمی که همه عمرش  رو صرف عدالت کرده، اون روز خیالش راحته و لذت می بره چون صحنه ی به پا شدن عدالته! ولی کسی که همه عمرش ظلم کرده و از عدالت بهره ای نبرده برعکس. تصور کنید کسانی حتی در اون ماجرا میتونن به عنوان شاهد و قاضی حرف بزنن، رای بدهند و یا حتی ضمانت دیگران رو بکنن! پس اگر انسان جوری زندگی کنه که اون روز این موقعیت رو داشته باشه، حالش خیلی متفاوت از کسی خواهد بود که اون روز در جایگاه مجرم ومتهمه!!     

اسرار...

وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) وقتی وارد شدند، دیدند که صدیقۀ کبرا (سلام الله علیها) با آن وضع هست و جان به جان آفرین تسلیم کرده است دیدند یک وصیت نامۀ کتبی هم هست؛ با این که شفاهاً وجود مبارک صدیقۀ کبرا وصیت کرد که مرا شب غُسل بدهید و شب دفن کنید؛ حاضر نیستم آن هایی که به من ستم کردند، غصب کردند و حقّ من و تو را گرفتند در مراسمم شرکت کنند؛ باز با این حال کتباً مرقوم فرمود که «یا علی ... حَنِّطنی و غَسِّلْنی و کفِّنّی باللیل.» درست است که او دختر پیغمبر است، درست است که مادر یازده امام است، اما قسمت مهمّ اشک ما برای این است که نگذاشتند آن مقام والای آن حضرت به جامعۀ اسلامی برسد. این کم مقامی نیست.

 مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) نقل می کند که بعد از رحلت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جبرئیل بر وجود مبارک فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) نازل می شد و اسرار عالم و معارف را می گفت و علی بن ابیطالب (سلام الله علیهما) آن ها را می نوشت؛ این یعنی چه؟! جبرئیل بر فاطمه نازل می شود و اسرار را می گوید؛ اگر در این خانه به روی مسلمانان باز بود، بسیاری از علوم حل می شد. یک وقت امام راحل (رضوان الله علیه) هم فرمودند که اصلاً جبرئیل برای هر پیغمبری نازل نمی شد، بلکه برای خُلَّص از انبیا نازل می شد؛ برای انبیای اولواالعزم نازل می شد. حالا جبرئیل نازل بشود معارف الاهی را برای فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) بگوید و علی بن ابیطالب بنویسد و بشود مُصحف فاطمه! گاهی ائمه (علیهم السلام) از اخبار غیبی، خبر می دادند؛ از مطالب غیبی خبر می دادند؛ و می فرمودند در مُصحف جدّۀ ما چنین آمده است. زاری و اشک و آه و نالۀ ما برای این است که این در را بستند. خیلی از معارف برای ما آمده است، اما آن ها به فکر فدک و امثال فدک بودند. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «مَا أَصْنَعُ بِفَدَک وَ غَیرِ فَدَک»؛ فدک در دست ما بود، مِلک طلق دختر پیغمبر بود و عدّه ای غاصبانه خواستند بگیرند؛ آمدند و گرفتند؛ ما هم حرفی نزدیم. عمده آن است که این اسرار الاهی که خدا به ما سپرده بود و ما می خواستیم این ها را به مردم منتقل کنیم، این ها حقّ مسلّم مردم را غصب کردند و جامعه را به این ضلالت کشاندند. لذا صدیقۀ کبرا (سلام الله علیها) هم شفاهاً و هم کتباً فرمودند من راضی نیستم آن ها که به ما ستم کردند، در مراسم تدفین من شرکت کنند؛ شب مرا غَسل و غُسل بده!

وجود مبارک حضرت امیر وقتی فاطمۀ زهرا (صلوات الله و سلامه علیها) با آن وضع غَسل و غُسل دادند، به فرزندانشان فرمودند: «هَلمّوا تزوّدوا مِن اُمّکم»؛ فرمود حسن، حسین، زینب و امّ کلثوم، بیایید و با مادرتان آخرین وداع را بکنید؛ آخرین وداع را بکنید و توشه بردارید، «هَلمّوا تزوّدوا مِن اُمّکم»؛ این زاد و توشه است. ما هم با این عرض ادب، زاد و توشه می خواهیم. ما با این توسّل، زاد و توشه می خواهیم. هنگامی دفن شد که هنوز روشن نیست قبر مطهّرش کجاست. وجود مبارک امیرالمؤمنین دارد دفن می کند؛ درددلی را علی بن ابیطالب با پیغمبر (علیهما السلام) دارد. عرض کرد یا رسول الله! این دختر شما که به حضور شما می آید، به من نگفت بین در و دیوار چه گذشت «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ»؛ تو پدری و به تو خیلی احترام می کند، تو از او پرس و جو کن، «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ.» من کوتاهی نکردم و بیش از این از دست من برنیامد، «سَتُنَبِّئُک ابْنَتُک»؛ همۀ جریان سقیفه را دخترت می گوید. مرا با طناب و با دست بسته به مسجد بردند. دخترت می گوید؛ «سَتُنَبِّئُک ابْنَتُک ... فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ.» صلّی الله علیک یا بنت رسول الله!

«السلام علیکم یا أهل بیت النبوّة و معدنَ الرسالة و مختَلَفَ الملائکة و مهبِطَ الوحی ... و رحمة الله و برکاته»
 

آیت الله جوادی آملی- فروردین 91             منبع :    http://portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=1&lang=fa&id=MTc2Mg%3d%3d-G4Ml8GNsdeg%3d

شادی‎هایت را آشکار کن...

 

حاجتت را مخفی کن و غم و غصّهات را بپوشان که خالقت میبیند و قیمتی است. شادیهایت را آشکار کن.

بعد از نماز مغرب دستها را بالا کن و هفت بار "یَا قاضِی ‌َالْحَاجَاتِ" بگو، بعد حاجتت را طلب کن که برآورده میشود. ولی بعد از هفت بار آیا حاجتی میماند؟                                             مرحوم اسماعیل دولابی